۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' | تعداد جلد =' به '| تعداد جلد =') |
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
| خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
در مجموع، مخاطبان تفسير، افراد آگاه و آشنا با اصطلاحات علوم اسلامى و ادبيات عرب و اهل مطالعه در رشته تفسير هستند. | در مجموع، مخاطبان تفسير، افراد آگاه و آشنا با اصطلاحات علوم اسلامى و ادبيات عرب و اهل مطالعه در رشته تفسير هستند. | ||
تعداد مجلدات تفسير 18 جلد است كه از تاريخ 1380 تا 1404ق، نگارش و منتشر شده است، | تعداد مجلدات تفسير 18 جلد است كه از تاريخ 1380 تا 1404ق، نگارش و منتشر شده است، بنابراین، زمان نگارش تفسير حدود 24 سال به طول انجاميده است. ناشر تفسير «انتشارات لطفى» در تهران و مصححان آن در آغاز، آقاى [[بهبودی، محمدباقر|محمدباقربهبودى]] است و از جلد چهارم به بعد حجتالاسلام آقاى مهدى انصارى، سبط مفسر و آقاى گنجىپور خوشنويس بودهاند. | ||
در زمينۀ چاپ نيز مانند خود تفسير از نظر روال فصل بندى و تهيه فهرست موضوعات و تصحيح اغلاط مطبعى يكسان نيست و نوسانات بسيارى در زمينههاى مختلف وجود دارد. | در زمينۀ چاپ نيز مانند خود تفسير از نظر روال فصل بندى و تهيه فهرست موضوعات و تصحيح اغلاط مطبعى يكسان نيست و نوسانات بسيارى در زمينههاى مختلف وجود دارد. | ||
| خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
#:از طرف ديگر در برابر اين ديدگاه انحصار گرايانه، گروهى معتقد شدند كه در تفسير آيات و فهم مقاصد قرآن نياز به سنّت و روايات تفسيرى نيست و هر مفسّرى مىتواند در كمال آزادى معانى و مقاصد هر آيه را با تدبّر در آيه استخراج كند. | #:از طرف ديگر در برابر اين ديدگاه انحصار گرايانه، گروهى معتقد شدند كه در تفسير آيات و فهم مقاصد قرآن نياز به سنّت و روايات تفسيرى نيست و هر مفسّرى مىتواند در كمال آزادى معانى و مقاصد هر آيه را با تدبّر در آيه استخراج كند. | ||
#:بىگمان تفسير نقلى اگر متكى به روايات صحيح و آثار قطعى الصدور باشد و بر اساس مبانى محكم، صدور روايت احراز گردد، مطمئنترين و شايستهترين نوع تفسير است، امّا با كمال تأسف، روايات تفسير، آنسان آلوده به روايات جعلى و دروغين و آثار تزويرى است كه بازشناسى سرۀ آن از ناسره كارى است بس مشكل و طاقتفرسا و نيازمند تخصص. از اين رو تحجر بر تفسير مأثور و اعلام ممنوعيت هر نوع روش ديگر براى فهم قرآن، از يكسو با وضعيّت ناهنجار روايات تفسيرى و از سوى ديگر با جامع نبودن آنها در همه آيات، شيوهاى است ناآگاهانه و به دور از روش منطقى. | #:بىگمان تفسير نقلى اگر متكى به روايات صحيح و آثار قطعى الصدور باشد و بر اساس مبانى محكم، صدور روايت احراز گردد، مطمئنترين و شايستهترين نوع تفسير است، امّا با كمال تأسف، روايات تفسير، آنسان آلوده به روايات جعلى و دروغين و آثار تزويرى است كه بازشناسى سرۀ آن از ناسره كارى است بس مشكل و طاقتفرسا و نيازمند تخصص. از اين رو تحجر بر تفسير مأثور و اعلام ممنوعيت هر نوع روش ديگر براى فهم قرآن، از يكسو با وضعيّت ناهنجار روايات تفسيرى و از سوى ديگر با جامع نبودن آنها در همه آيات، شيوهاى است ناآگاهانه و به دور از روش منطقى. | ||
#: | #:بنابراین، راه ميانه آنست كه در آنجا كه حديثى از پيامبر و يا از اهلبيت پيامبر به طريق صحيح نقل شده، مورد توجه قرار گيرد وگرنه طبق قواعد تفسير و روش عقلاء در فهم كلام، استخراج محتوا شود. | ||
#:از نكات بارز علاّمه حسينى در تفسير انوار درخشان، توجه فراوان به احاديث و منقولات اهلبيت(ع) در سراسر كتاب است. كمتر آيهاى را مىتوان يافت كه مفسّر، به مناسبت تبيين و توضيح نكتهاى، از احاديث نبوى و اهلبيت سود نجسته باشد و كلمات خود را مزين به درّ كلمات آن ستارگان درخشان نكرده باشد. | #:از نكات بارز علاّمه حسينى در تفسير انوار درخشان، توجه فراوان به احاديث و منقولات اهلبيت(ع) در سراسر كتاب است. كمتر آيهاى را مىتوان يافت كه مفسّر، به مناسبت تبيين و توضيح نكتهاى، از احاديث نبوى و اهلبيت سود نجسته باشد و كلمات خود را مزين به درّ كلمات آن ستارگان درخشان نكرده باشد. | ||
#:البته بايد اين نكته اضافه شود كه بهرهگيرى مفسر از روايات، اختصاص به روايات ذكر شده در ذيل هر آيه، آنچنان كه على بن ابراهيم در تفسير منسوب، و هويزى در تفسير نور الثقلين و [[بحرانی، هاشم بن سلیمان|سيد هاشم بحرانى]] در تفسير برهان كردهاند، ندارد، بلكه آنچه اين تفسير را از بسيارى از تفاسير ديگر متمايز كرده است، دقيقا در همين نكته است كه ايشان براى بهرهگيرى از كلمات معصومين به مجموعۀ روايات شيعه و سنى نظر دوخته و آنچنان كه در بخش منابع كتاب اشاره شد، در بسيارى از كتابهاى حديثى غور كرده و به مناسبت ذكر آيه و بهرهبردارى موضوعى از روايت، در توضيح و تبيين كلمات آسمانى كوشيده است و هر جا مناسبتى در معناى آيه و موضوع و شأن نزول و احكام فقهى و مسائل اخلاقى و كلامى كه ارتباطى مىتوانسته با آيه داشته باشد، روايات را ذكر كرده است. از حق نبايد گذشت كه اين شيوه در كنار بحثهاى تحليلى و توصيفى مفسّر در نشان دادن جايگاه اهلبيت در تفسير قرآن و توضيح اين كلام نبوى: «انّى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه و عترتى» قابل توجه است. گر چه جا داشت ايشان گاهى به نقد برخى از روايات بپردازند و آنجا كه حديث از نظر عقلى و تاريخى غريب مىنمايد، يا نقل نكنند و يا توجيه و توضيحى داشته باشند، امّا در هر صورت اين نقد، عظمت كار و اهتمام ايشان را كوچك نمىنمايد. | #:البته بايد اين نكته اضافه شود كه بهرهگيرى مفسر از روايات، اختصاص به روايات ذكر شده در ذيل هر آيه، آنچنان كه على بن ابراهيم در تفسير منسوب، و هويزى در تفسير نور الثقلين و [[بحرانی، هاشم بن سلیمان|سيد هاشم بحرانى]] در تفسير برهان كردهاند، ندارد، بلكه آنچه اين تفسير را از بسيارى از تفاسير ديگر متمايز كرده است، دقيقا در همين نكته است كه ايشان براى بهرهگيرى از كلمات معصومين به مجموعۀ روايات شيعه و سنى نظر دوخته و آنچنان كه در بخش منابع كتاب اشاره شد، در بسيارى از كتابهاى حديثى غور كرده و به مناسبت ذكر آيه و بهرهبردارى موضوعى از روايت، در توضيح و تبيين كلمات آسمانى كوشيده است و هر جا مناسبتى در معناى آيه و موضوع و شأن نزول و احكام فقهى و مسائل اخلاقى و كلامى كه ارتباطى مىتوانسته با آيه داشته باشد، روايات را ذكر كرده است. از حق نبايد گذشت كه اين شيوه در كنار بحثهاى تحليلى و توصيفى مفسّر در نشان دادن جايگاه اهلبيت در تفسير قرآن و توضيح اين كلام نبوى: «انّى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه و عترتى» قابل توجه است. گر چه جا داشت ايشان گاهى به نقد برخى از روايات بپردازند و آنجا كه حديث از نظر عقلى و تاريخى غريب مىنمايد، يا نقل نكنند و يا توجيه و توضيحى داشته باشند، امّا در هر صورت اين نقد، عظمت كار و اهتمام ايشان را كوچك نمىنمايد. | ||
| خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
#:در هر صورت در اين مقال، فرصت نقد و بررسى گفتار و افكار اين دسته از فلاسفه اسلامى و ذكر نام و موارد خطاى آنها نيست، سخن از گروه و دستهاى است كه با هوشيارى و تأدب نسبت به قرآن و رعايت شرايط تفسير و قواعد ادب و اسلوب بيان، آيات قرآنى را تفسير كردهاند و هر جا كه قرآن به معارف بلند اعتقادى اشارهاى دارد و نيازمند برهانى شدن است، تبيين كردهاند و اتفاقا اين فيلسوفان از اين انحراف و كژروى بستوه آمدهاند، مثلاًعلاّمۀ طباطبايى از فيلسوفان مسلّم دوران معاصر است كه به شيوه تأويل آيات و توجيه آيات ماوراء طبيعى حمله كرده است: | #:در هر صورت در اين مقال، فرصت نقد و بررسى گفتار و افكار اين دسته از فلاسفه اسلامى و ذكر نام و موارد خطاى آنها نيست، سخن از گروه و دستهاى است كه با هوشيارى و تأدب نسبت به قرآن و رعايت شرايط تفسير و قواعد ادب و اسلوب بيان، آيات قرآنى را تفسير كردهاند و هر جا كه قرآن به معارف بلند اعتقادى اشارهاى دارد و نيازمند برهانى شدن است، تبيين كردهاند و اتفاقا اين فيلسوفان از اين انحراف و كژروى بستوه آمدهاند، مثلاًعلاّمۀ طباطبايى از فيلسوفان مسلّم دوران معاصر است كه به شيوه تأويل آيات و توجيه آيات ماوراء طبيعى حمله كرده است: | ||
#:«اما الفلاسفة، فقط عرض لهم ما عرض للمتكلمين من المفسرين من الوقوع في ورطة التطبيق و تأويل الآيات المخالفة بظاهرها للمسلّمات في فنون الفلسفه... و قد تأولوا الآيات الوارده في حقائق ماوراء الطبيعة و آيات الخلقة و حدوث السموات و الارض و آيات البرزخ و آيات المعاد...» | #:«اما الفلاسفة، فقط عرض لهم ما عرض للمتكلمين من المفسرين من الوقوع في ورطة التطبيق و تأويل الآيات المخالفة بظاهرها للمسلّمات في فنون الفلسفه... و قد تأولوا الآيات الوارده في حقائق ماوراء الطبيعة و آيات الخلقة و حدوث السموات و الارض و آيات البرزخ و آيات المعاد...» | ||
#: | #:بنابراین سخن ما، در تفسير فلسفى اين گروه نيست، بلكه گروه اوّل است كه مفسّر انوار درخشان از اين دسته مىباشد و از اين شيوه در تفسير خود در تبيين آيات الهى استفاده كرده است. با نگاهى به تفسير، اين مطلب روشن مىشود و حجم گفتمان فلسفى، گوياى اين واقعيّت است كه علاّمۀ حسينى در جاى جاى اين تفسير هر جا مناسبتى پيش آمده با اصل فلسفى و قاعدۀ عقلى، آيات قرآن را تشريح كرده است. نمونۀ بحثها بدين قرار است: رابطه واجب با ممكن (ج 220/4)، توصيف ارادۀ خداوند (ج 258/5)، ربط موجودات امكانى به واجب (ج 58/1 و 105)، امكان اشرف (ج 109/1 و 127)، توجيه خوارق عادات (ج 224/1)، مسأله عقلانى كردن خلود و دوام عقوبات در قيامت (ج 274/1)، توصيف عقلانى سحر (ج 273/1)، صورت برزخى انسان از نظر علوم عقلى (ج 45/2)، مراتب علم پروردگار (ج 302/2)، حقيقت كرسى (ج 302/2)، تجرّد روح (ج 401/18)، ارتباط جهان متحرك به عالم ثابت (ج 187/16)، حركت جوهرى (255/18)، تحوّل و تبدّل در جهان (55/18)، تمثّل و تجسّد اعمال در قيامت (427/15)، مشيّت فاعل مختار (ج 21/15) و دهها بحث ديگر فلسفى. | ||
#:البته اين مباحث فلسفى هميشه در قالب اصطلاحات فلسفى و در محدوده عقلانى كردن مسائل هستى نيست، بلكه گاه در بعد الهيات به معنى الاخص و در چارچوب رفتار انسان نسبت به خالق هستى است. عقلانى و تحليلى كردن اعمال و كردار معنوى انسانى يكى از ابعاد مباحث فلسفى مفسّر است، به عنوان نمونه در ذيل آيۀ: ''' «و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» ''' (اعراف، 180) پس از بحث مفصلى كه دربارۀ اسماء حسنى و صفات كماليه پروردگار دارد و اينكه چگونه انسان با دعا، نيازهاى معنوى خود را تأمين كند و اين معنا با خواستههاى فطرى او سازگار است و چگونه اجابت مىشود، مىنويسد: | #:البته اين مباحث فلسفى هميشه در قالب اصطلاحات فلسفى و در محدوده عقلانى كردن مسائل هستى نيست، بلكه گاه در بعد الهيات به معنى الاخص و در چارچوب رفتار انسان نسبت به خالق هستى است. عقلانى و تحليلى كردن اعمال و كردار معنوى انسانى يكى از ابعاد مباحث فلسفى مفسّر است، به عنوان نمونه در ذيل آيۀ: ''' «و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» ''' (اعراف، 180) پس از بحث مفصلى كه دربارۀ اسماء حسنى و صفات كماليه پروردگار دارد و اينكه چگونه انسان با دعا، نيازهاى معنوى خود را تأمين كند و اين معنا با خواستههاى فطرى او سازگار است و چگونه اجابت مىشود، مىنويسد: | ||
#:«سلسلۀ بشر كه نعمت پذيرش و قابليّت خاصى به وى ارزانى داشته يگانه امانت خود را به وى سپرده و به وسيلۀ خطاب و ارشاد، او را فضيلت بخشيده، به حكم خود نيز بايد در مقام سپاس و اظهار حاجت برآيد و روح دعا همانا ايمان و معرفت به وحدانيت پروردگار و انقياد قلبى و اطاعت جوارحى است، يعنى درخواست فطرت و نياز قلبى است كه رفتار و گفتار او نيز موافق با خواستههاى فطرى و روانى او مىباشد و با سيرت وجودى اظهار حاجت كند و با زبان گويا سپس درونى و استحقاق وجودى خود را به عرصه ظهور درآورد و چنانچه به حدّ نصاب برسد، به طور حتم پذيرفته و به اجابت خواهد رسيد.» | #:«سلسلۀ بشر كه نعمت پذيرش و قابليّت خاصى به وى ارزانى داشته يگانه امانت خود را به وى سپرده و به وسيلۀ خطاب و ارشاد، او را فضيلت بخشيده، به حكم خود نيز بايد در مقام سپاس و اظهار حاجت برآيد و روح دعا همانا ايمان و معرفت به وحدانيت پروردگار و انقياد قلبى و اطاعت جوارحى است، يعنى درخواست فطرت و نياز قلبى است كه رفتار و گفتار او نيز موافق با خواستههاى فطرى و روانى او مىباشد و با سيرت وجودى اظهار حاجت كند و با زبان گويا سپس درونى و استحقاق وجودى خود را به عرصه ظهور درآورد و چنانچه به حدّ نصاب برسد، به طور حتم پذيرفته و به اجابت خواهد رسيد.» | ||
#جلوۀ اخلاقى و تربيتى تفسير | #جلوۀ اخلاقى و تربيتى تفسير | ||
#:در آغاز ببينيم منظور از رنگ اخلاقى چيست؟ و چه ويژگى اين توصيف و گرايش دارد كه با جهتگيرىها و خصوصيات ديگر تفاسير مىتواند تفاوت داشته باشد؟ | #:در آغاز ببينيم منظور از رنگ اخلاقى چيست؟ و چه ويژگى اين توصيف و گرايش دارد كه با جهتگيرىها و خصوصيات ديگر تفاسير مىتواند تفاوت داشته باشد؟ | ||
#:دربارۀ اين گرايش گفته شده منظور از آن شيوهاى است كه مفسر در بيان اهداف اساسى قرآن گام برمىدارد و اهتمام نشان مىدهد، به اينكه وجدان و درون انسان را بيدار كند، حجابهاى ظلمانى را از صفحه دل انسان بزدايد تا نور فطرى و هدايت وجدانى بر صفحه قلب انسان بتابد و بر راه حقيقى و تعاليم رهنمون گردد. خلاصه، تفسير اخلاقى، يعنى درس سير و سلوك، آموزش اخلاق و تربيت نفوس، | #:دربارۀ اين گرايش گفته شده منظور از آن شيوهاى است كه مفسر در بيان اهداف اساسى قرآن گام برمىدارد و اهتمام نشان مىدهد، به اينكه وجدان و درون انسان را بيدار كند، حجابهاى ظلمانى را از صفحه دل انسان بزدايد تا نور فطرى و هدايت وجدانى بر صفحه قلب انسان بتابد و بر راه حقيقى و تعاليم رهنمون گردد. خلاصه، تفسير اخلاقى، يعنى درس سير و سلوك، آموزش اخلاق و تربيت نفوس، بنابراین رنگ اخلاقى در تفسير، به معناى تأكيد عمومى و سراسرى مفسّر در آيات قرآن در بعد اخلاقى است. | ||
#:اينكه مفسّرى از گرايشى اخلاقى متأثر است، به اين معنا نيست كه احيانا برخى از مباحث اخلاقى و سير و سلوكى را مطرح مىكند، زيرا اين جهت را ممكن است همه تفاسير داشته باشند، بلكه به اين معناست كه روح حاكم و جلوۀ قوى تفسير را اين بعد تشكيل مىدهد. گاهى تفسير با گرايشى سياسى، اجتماعى، فلسفى و يا عرفانى است، نه اينكه مباحث سياسى، اجتماعى، فلسفى و عرفانى را هم مطرح مىكند، بلكه به اين معنا است كه مفسّر با پيش آموختههاى قوى خاص در جاى جاى تفسير، نگرش سياسى يا اجتماعى يا فلسفى و... دارد، قهرا به هر دليل و عنوان كه شده به اين رنگ تفسيرى روى آورده است. | #:اينكه مفسّرى از گرايشى اخلاقى متأثر است، به اين معنا نيست كه احيانا برخى از مباحث اخلاقى و سير و سلوكى را مطرح مىكند، زيرا اين جهت را ممكن است همه تفاسير داشته باشند، بلكه به اين معناست كه روح حاكم و جلوۀ قوى تفسير را اين بعد تشكيل مىدهد. گاهى تفسير با گرايشى سياسى، اجتماعى، فلسفى و يا عرفانى است، نه اينكه مباحث سياسى، اجتماعى، فلسفى و عرفانى را هم مطرح مىكند، بلكه به اين معنا است كه مفسّر با پيش آموختههاى قوى خاص در جاى جاى تفسير، نگرش سياسى يا اجتماعى يا فلسفى و... دارد، قهرا به هر دليل و عنوان كه شده به اين رنگ تفسيرى روى آورده است. | ||
#:البته بحث دربارۀ دلايل و عوامل گرايش به يكى از صبغههاى تفسيرى بحث مستقلى مىطلبد، اما بدون شك محيط تربيتى و سير زندگى و اساتيد و مربيان و پيش ذهنيتهاى مفسّر، تأثير بسزايى در اين صبغهها دارند. با توجه به اين مقدمه، كاملا روشن است كه تفسير «انوار درخشان» همچنان كه در شرح زندگى مؤلف گفته شد و در بحثهاى بعدى شواهدى از اين صبغه آورده خواهد شد، جلوۀ اخلاقى در آن، از نمودهاى بارز آن است. | #:البته بحث دربارۀ دلايل و عوامل گرايش به يكى از صبغههاى تفسيرى بحث مستقلى مىطلبد، اما بدون شك محيط تربيتى و سير زندگى و اساتيد و مربيان و پيش ذهنيتهاى مفسّر، تأثير بسزايى در اين صبغهها دارند. با توجه به اين مقدمه، كاملا روشن است كه تفسير «انوار درخشان» همچنان كه در شرح زندگى مؤلف گفته شد و در بحثهاى بعدى شواهدى از اين صبغه آورده خواهد شد، جلوۀ اخلاقى در آن، از نمودهاى بارز آن است. | ||
| خط ۱۵۸: | خط ۱۵۸: | ||
#:ج: معادشناسى تفسير | #:ج: معادشناسى تفسير | ||
#:بحث مبدء و معاد براى يك فيلسوف، متكلم، عارف و مفسّر از مباحث اساسى و حياتى است. براى انسان اعتقاد به خدا، نبوت انبيا، التزام به شريعت، پايبندى به اخلاق، خودسازى و تزكيه نفس، بدون اعتقاد درست به معاد و جهان آخرت حاصل نمىگردد. | #:بحث مبدء و معاد براى يك فيلسوف، متكلم، عارف و مفسّر از مباحث اساسى و حياتى است. براى انسان اعتقاد به خدا، نبوت انبيا، التزام به شريعت، پايبندى به اخلاق، خودسازى و تزكيه نفس، بدون اعتقاد درست به معاد و جهان آخرت حاصل نمىگردد. | ||
#: مىتوان براى گروهى از مردم تعبدبه ايمان به آخرت را حاصل كرد، اما براى بسيارى از مردم تنها تعبدكافى نيست، بايد عقلانيت معاد را توضيح داد، قرآن بيش از دو سوم از بحثهاى خود را به مسألۀ معاد اختصاص داده است، بحثهايى در اين زمينه مطرحاند مانند: جاودانگى آخرت، چگونگى ميزان، حساب، بازگشت مجدد انسان (معاد جسمانى)، ثواب و عقاب، تجسّم اعمال، شهادت دادن اعضاء و جوارح، بهشت و جهنم، عالم برزخ و تفاوت آن با قيامت و بسيارى ديگر از مباحث كه هر كدام از آنها نيازمند توضيح و تفسير علمى و اقناع كننده هستند. | #: مىتوان براى گروهى از مردم تعبدبه ايمان به آخرت را حاصل كرد، اما براى بسيارى از مردم تنها تعبدكافى نيست، بايد عقلانيت معاد را توضيح داد، قرآن بيش از دو سوم از بحثهاى خود را به مسألۀ معاد اختصاص داده است، بحثهايى در اين زمينه مطرحاند مانند: جاودانگى آخرت، چگونگى ميزان، حساب، بازگشت مجدد انسان (معاد جسمانى)، ثواب و عقاب، تجسّم اعمال، شهادت دادن اعضاء و جوارح، بهشت و جهنم، عالم برزخ و تفاوت آن با قيامت و بسيارى ديگر از مباحث كه هر كدام از آنها نيازمند توضيح و تفسير علمى و اقناع كننده هستند. بنابراین ذهن مفسّر نقّاد و بيدار و آگاه از شبهات، آسوده نيست به ويژه آنكه بسيارى از اين مباحث قرآنى به اجمال طرح شدهاند و نيازمند به تفسير موضوعى و جمع بين آيات است. | ||
#:علاّمه حسينى در طرح اين مباحث بر مبناى حكمت متعاليه به تفسير اين آيات روى مىآورد و جهان آخرت را با اين نگرش توصيف مىكند، قهرا غالب تعبيرات وى در توضيح و استدلال اين مباحث با اصطلاحات فلسفى است. از بحثهاى قابل توجه ايشان در اين زمينه موضوعات زير است: | #:علاّمه حسينى در طرح اين مباحث بر مبناى حكمت متعاليه به تفسير اين آيات روى مىآورد و جهان آخرت را با اين نگرش توصيف مىكند، قهرا غالب تعبيرات وى در توضيح و استدلال اين مباحث با اصطلاحات فلسفى است. از بحثهاى قابل توجه ايشان در اين زمينه موضوعات زير است: | ||
#:توصيف آخرت (ج 149/1، ج 45/2)، حيات برزخى (ج 356/3)، شرح عالم برزخ (ج 284/1، ج 174/4)، تشبيه خواب به عالم برزخ (ج 423/5)، قيامت محصول عوالم است (ج 278/5، 283، 294)، احاطه و تدبير روح از بدن هرگز گسيخته نخواهد شد (ج 364/5)، عالم رستاخيز اختصاص به بشر ندارد (ج 302/5)، تحليلى از حقيقت روح و روان انسان (ج 147/6) و... | #:توصيف آخرت (ج 149/1، ج 45/2)، حيات برزخى (ج 356/3)، شرح عالم برزخ (ج 284/1، ج 174/4)، تشبيه خواب به عالم برزخ (ج 423/5)، قيامت محصول عوالم است (ج 278/5، 283، 294)، احاطه و تدبير روح از بدن هرگز گسيخته نخواهد شد (ج 364/5)، عالم رستاخيز اختصاص به بشر ندارد (ج 302/5)، تحليلى از حقيقت روح و روان انسان (ج 147/6) و... | ||
ویرایش