۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای') |
جز (جایگزینی متن - 'ميشود' به 'میشود') |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
ادلهاي كه ايشان برای اثبات خداوند ارائه ميدهد، در واقع بر اجسام و حدوث آنها بنا شده است؛ از اينرو ابتدا اجسام و حدوث آنها را پيش ميكشد و در ادامه ابراز ميدارد: | ادلهاي كه ايشان برای اثبات خداوند ارائه ميدهد، در واقع بر اجسام و حدوث آنها بنا شده است؛ از اينرو ابتدا اجسام و حدوث آنها را پيش ميكشد و در ادامه ابراز ميدارد: | ||
وقتي اجسام حادث باشند، به محدِث نياز دارند، و محدث از دو حال خارج نيست: يا مختار است (تواناي در كارها) و يا موجَب (از روي اضطرار و ناچاري كار را انجام ميدهد.) در حالت دوم، يا قديم است و يا حادث، و اگر قديم باشد، به قديم بودن اجسام؛ منجر | وقتي اجسام حادث باشند، به محدِث نياز دارند، و محدث از دو حال خارج نيست: يا مختار است (تواناي در كارها) و يا موجَب (از روي اضطرار و ناچاري كار را انجام ميدهد.) در حالت دوم، يا قديم است و يا حادث، و اگر قديم باشد، به قديم بودن اجسام؛ منجر میشود، در حالي كه ما خلاف آن را ثابت كرديم، و در صورت حادث بودن، خودش نيازمند به محدث خود خواهد بود كه در محدث دوم كلام قبلي جاري خواهد بود (يا مختار است و يا غير مختار) در صورت دوم، باز هم به محدث نياز دارد. اين سلسله ادامه يافته و موجب تسلسل میشود، و ميدانيم كه تسلسل باطل است؛ امّا در صورت مختار بودن محدث، مطلوب ثابت میشود، و از طرفي اثبات خواهد شد كه محدث اجسام، قادر هم است؛ زيرا كارهايش از روي اختيار و صحت است، و هر چه بخواهد انجام میشود، و هر چه را كه نخواهد صورت نميپذيرد. اين محدث با چنين ويژگي، بارىتعالي است. | ||
== نبوَّت == | == نبوَّت == | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
حمصي هنگام ورود به بحث، نبوت و رسالت را تعريف ميكند، سپس فرق اين دو را بيان مینماید. نبي را اين گونه به تصوير ميكشد: «نبي اسم لمن علت منزلته و ارتفع قدره لقيامه باعياء الرسالة و العزم علي أدائها اذ كان من البشر» نبي اسم است برای كسي كه داراي جايگاه رفيع و مقام عالي است، به دليل توجه و اهمّيت به اقامه رسالت و عزم بر اداي آن. قيد «اذ كان من البشر» را ميآورد تا فرق ميان نبي و رسول گذارد؛ زيرا معتقد است كه نبي به بشر اختصاص دارد و رسول اعم از آن است؛ به دليل آيه قرآن كه ميفرمايد: '''«وَ لَمّا جائَتْ رُسُلُنا لوطاً سِيءَ بِهِمْ'''؛ هنگامي كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند از آمدنشان ناراحت شد؛ از اين رو رسول را كسي ميداند كه حامل رسالت برای غير باشد. | حمصي هنگام ورود به بحث، نبوت و رسالت را تعريف ميكند، سپس فرق اين دو را بيان مینماید. نبي را اين گونه به تصوير ميكشد: «نبي اسم لمن علت منزلته و ارتفع قدره لقيامه باعياء الرسالة و العزم علي أدائها اذ كان من البشر» نبي اسم است برای كسي كه داراي جايگاه رفيع و مقام عالي است، به دليل توجه و اهمّيت به اقامه رسالت و عزم بر اداي آن. قيد «اذ كان من البشر» را ميآورد تا فرق ميان نبي و رسول گذارد؛ زيرا معتقد است كه نبي به بشر اختصاص دارد و رسول اعم از آن است؛ به دليل آيه قرآن كه ميفرمايد: '''«وَ لَمّا جائَتْ رُسُلُنا لوطاً سِيءَ بِهِمْ'''؛ هنگامي كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند از آمدنشان ناراحت شد؛ از اين رو رسول را كسي ميداند كه حامل رسالت برای غير باشد. | ||
حمصي بعد از تعريف اين دو واژه ميكوشد تا ضرورت بعثت را تحت عنوان «حسن البعثه» اثبات كند و در اين جهت اهداف و اغراض بعثت را باز ميگويد كه عبارتند از: آگاه كردن بندگان به مصالح و مفاسدشان و استحقاق عقاب در گناهان، دوام ثواب مؤمنان و دوام عقاب كفر، قطع به اين كه خداوند مستحق عقاب را عقاب ميكند، وحدانيّت خداوند و آگاه كردن مردم از اين كه اين اهداف در صورت محقق | حمصي بعد از تعريف اين دو واژه ميكوشد تا ضرورت بعثت را تحت عنوان «حسن البعثه» اثبات كند و در اين جهت اهداف و اغراض بعثت را باز ميگويد كه عبارتند از: آگاه كردن بندگان به مصالح و مفاسدشان و استحقاق عقاب در گناهان، دوام ثواب مؤمنان و دوام عقاب كفر، قطع به اين كه خداوند مستحق عقاب را عقاب ميكند، وحدانيّت خداوند و آگاه كردن مردم از اين كه اين اهداف در صورت محقق میشود كه بعثت باشد، و از آن جايي كه خداوند بندگانش را به اطاعت دعوت كرده، بر وي واجب است كه قبلاً آنان را از افعال و مصالح و مفاسدشان آگاه سازد. خداوند از طريق بعثت انبياء اين آگاهي را به دست بشر ميدهد؛ بنابراین هدف از بعثت، آگاهي بشر از مصالح و مفاسد است. | ||
حمصي شناخت پيامبر را تنها از طريق معجزه ممكن ميداند. او معجزه را اين گونه تعريف ميكنند: «فهو خارق العادة الذي يظهر من جهة الله تعالي الدال علي صدق من ظهر عليه؛ معجزه خارقالعاده است كه از جانب پروردگار ظاهر | حمصي شناخت پيامبر را تنها از طريق معجزه ممكن ميداند. او معجزه را اين گونه تعريف ميكنند: «فهو خارق العادة الذي يظهر من جهة الله تعالي الدال علي صدق من ظهر عليه؛ معجزه خارقالعاده است كه از جانب پروردگار ظاهر میشود تا دليل باشد بر صدق كسي كه معجزه بر او ظاهر شده است. | ||
در ضمن سه شرط برای معجزه بيان ميكند كه عبارتند از: خارقالعاده بودن، جز ديگران از اتيان آن اختصاص به فردي كه برای اثبات ادعاي خود معجزه ميآورد. | در ضمن سه شرط برای معجزه بيان ميكند كه عبارتند از: خارقالعاده بودن، جز ديگران از اتيان آن اختصاص به فردي كه برای اثبات ادعاي خود معجزه ميآورد. |
ویرایش