۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '== وابستهها ==' به '==وابستهها==') |
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای') |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
مؤلف در ادامه به توضيح بيشتر اصل امامت و اصل عصمت مىپردازد، سپس ديدگاه فرقههايى همچون كيسانيه، ناووسيه و واقفه را درباره امامت و مصداق آن بررسى مىكند.<ref>همان، ص37</ref> | مؤلف در ادامه به توضيح بيشتر اصل امامت و اصل عصمت مىپردازد، سپس ديدگاه فرقههايى همچون كيسانيه، ناووسيه و واقفه را درباره امامت و مصداق آن بررسى مىكند.<ref>همان، ص37</ref> | ||
ايشان درباره علت غيبت مىگويد: ما علم دقيق و تفصيلى به سبب غيبت و وجه عدم ظهور حضرت را لازم نداريم و چنين علمى | ايشان درباره علت غيبت مىگويد: ما علم دقيق و تفصيلى به سبب غيبت و وجه عدم ظهور حضرت را لازم نداريم و چنين علمى برایمان ضرورت ندارد، بلكه همان علم اجمالى (خداوند حكيم كار عبث انجام نمىدهد) كه ذكر شد در اين باره كفايت مىكند. حال اگر خود را به زحمت انداختيم و علىرغم عدم لزومش در آن تحقيق و تدقيق كرده و وجوهى را ذكر كرديم، از فضل ما محسوب مىگردد.<ref>همان، ص42</ref> | ||
مؤلف در قسمتى از كتاب خود مىگويد: | مؤلف در قسمتى از كتاب خود مىگويد: | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
گوييم: بر پدران بزرگوار او(ع) هيچ ترسى از دشمنانشان نبود؛ زيرا همواره تقيّه مىكردند و از تظاهر به امام بودن سربازمىزدند و امامت و پيشوايى را از خود نفى مىكردند. | گوييم: بر پدران بزرگوار او(ع) هيچ ترسى از دشمنانشان نبود؛ زيرا همواره تقيّه مىكردند و از تظاهر به امام بودن سربازمىزدند و امامت و پيشوايى را از خود نفى مىكردند. | ||
بنابراین همه خوف و ترس متوجه امام زمان(ع) است؛ بهخاطر اينكه ظهور و قيامش با شمشير خواهد بود و همه را به خويش و امامت خود فرامىخواند و با هركس كه با او مخالفت نمايد به جهاد برمىخيزد. پس چه نسبتى بين خوف و ترس او از دشمنان، با خوف و ترس پدران بزرگوارش(ع) از آنان مىتواند باشد؟ كسى نمىتواند قائل به تساوى اين دو خوف باشد يا حتى نسبتى بين آن دو برقرار سازد، مگر از روى بىدقّتى و كمتوجّهى.<ref>همان، ص54</ref> | |||
ايشان در فرق بين غيبت با عدم وجود چنين مىگويد: | ايشان در فرق بين غيبت با عدم وجود چنين مىگويد: | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
اگر امام معدوم مىبود، هر مقدار از مصلحتها را كه مردم از دست مىدادند و هرچه از هدايتها و كمالات آنان كه از بين مىرفت و هر اندازه از الطاف و منفعتهاى او محروم مىماندند، همگى به خداى تعالى نسبت داده مىشد و در ممنوع و محروم ماندن مردم از اين همه خيرات، هيچ اعتراضى بر بندگان وارد نبود و هيچ سرزنش و نكوهشى بر آنان روا نبود؛ درحالىكه اگر موجود باشد و بهخاطر ايجاد خوف و خطر از ناحيه مردم، به غيبت و نهانزيستى گرفتار آمده باشد، هرچه از اين مصالح از بين برود و هرچه بهرهها و منافع حضور او از مردم سلب شود، همگى به خود مردم نسبت داده مىشود و هم آنان هستند كه مورد ملامت و مؤاخذه قرار مىگيرند.<ref>همان، ص56</ref> | اگر امام معدوم مىبود، هر مقدار از مصلحتها را كه مردم از دست مىدادند و هرچه از هدايتها و كمالات آنان كه از بين مىرفت و هر اندازه از الطاف و منفعتهاى او محروم مىماندند، همگى به خداى تعالى نسبت داده مىشد و در ممنوع و محروم ماندن مردم از اين همه خيرات، هيچ اعتراضى بر بندگان وارد نبود و هيچ سرزنش و نكوهشى بر آنان روا نبود؛ درحالىكه اگر موجود باشد و بهخاطر ايجاد خوف و خطر از ناحيه مردم، به غيبت و نهانزيستى گرفتار آمده باشد، هرچه از اين مصالح از بين برود و هرچه بهرهها و منافع حضور او از مردم سلب شود، همگى به خود مردم نسبت داده مىشود و هم آنان هستند كه مورد ملامت و مؤاخذه قرار مىگيرند.<ref>همان، ص56</ref> | ||
مؤلف در جاى ديگر در پاسخ به چنين اشكالى: «اگر گفته شود با فرض غيبت امام، چه راهى براى رسيدن به حق وجود دارد؟ شما اگر پاسخ دهيد هيچ راهى وجود ندارد، كه مردم را در ساير امورشان در حيرت و ضلالت و شك قرار دادهايد و اگر بگوييد: به كمك ادله حق، به حق دسترسى پيدا مىشود، خود با اين سخن تصريح كردهايد به عدم احتياج به امام»، مىنويسد: «حق بر دو گونه است: عقلى و سمعى. عقلى با ادله آن و با تفكر دريافت مىشود و سمعى، با اقوال پيامبر و ائمه، ولى از آنجا كه امكان دارد ناقلين از نقل تمام اقوال پيامبر و ائمه عدول كرده باشند، حال يا از روى اعتماد يا از روى اشتباه، در نتيجه نقل قطع گردد يا در ميان كسانى كه نقلشان حجت نيست بماند، | مؤلف در جاى ديگر در پاسخ به چنين اشكالى: «اگر گفته شود با فرض غيبت امام، چه راهى براى رسيدن به حق وجود دارد؟ شما اگر پاسخ دهيد هيچ راهى وجود ندارد، كه مردم را در ساير امورشان در حيرت و ضلالت و شك قرار دادهايد و اگر بگوييد: به كمك ادله حق، به حق دسترسى پيدا مىشود، خود با اين سخن تصريح كردهايد به عدم احتياج به امام»، مىنويسد: «حق بر دو گونه است: عقلى و سمعى. عقلى با ادله آن و با تفكر دريافت مىشود و سمعى، با اقوال پيامبر و ائمه، ولى از آنجا كه امكان دارد ناقلين از نقل تمام اقوال پيامبر و ائمه عدول كرده باشند، حال يا از روى اعتماد يا از روى اشتباه، در نتيجه نقل قطع گردد يا در ميان كسانى كه نقلشان حجت نيست بماند، بنابراین نياز به امامى است كه آن را توضيح دهد و موضع تقصير را آشكار گرداند».<ref>همان، ص59</ref> | ||
مؤلف درباره علّت عدم ظهور امام(ع) براى دوستان خود چنين مىگويد: «بزرگان شيعه از اين سؤال جواب دادهاند به اينكه مانعى ندارد و بعيد نيست كه علّت غيبت امام از اوليا و دوستان خويش اين باشد كه مىترسد بعد از ديدار، آنان خبرش را فاش كنند و از روى خوشحالى درباره ديدار و همنشينى او با ايشان سخن گويند و اين امر - اگرچه به شكل غير عمدى - منجر به ترس از دشمنان شود».<ref>همان، ص61</ref> | مؤلف درباره علّت عدم ظهور امام(ع) براى دوستان خود چنين مىگويد: «بزرگان شيعه از اين سؤال جواب دادهاند به اينكه مانعى ندارد و بعيد نيست كه علّت غيبت امام از اوليا و دوستان خويش اين باشد كه مىترسد بعد از ديدار، آنان خبرش را فاش كنند و از روى خوشحالى درباره ديدار و همنشينى او با ايشان سخن گويند و اين امر - اگرچه به شكل غير عمدى - منجر به ترس از دشمنان شود».<ref>همان، ص61</ref> |
ویرایش