۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</div> '''' به '</div> '''') |
جز (جایگزینی متن - 'وي' به 'وی') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
وى در نيمه دوم از سده نهم هجرى در اردبيل زاده شد. به نظر مىرسد كه دوران جوانى را در زادگاهش به تحصيل علوم شرعى پرداخته و در اين مورد از على آملى كسب فيض كرده، چنانچه در آغاز حاشيهاى كه بر القواعد علامه نگاشته است، به اين نكته تصريح مىكند. نيز هم در همان دوره، به خدمت شيخ حيدر صفوى رسيد، و به قول سام ميرزا صفوى «به اشارت شفا بشارت آن قدوه ارباب نجات، جهت تحصيل كمالات روى توجه به جانب خراسان كرده بود». | وى در نيمه دوم از سده نهم هجرى در اردبيل زاده شد. به نظر مىرسد كه دوران جوانى را در زادگاهش به تحصيل علوم شرعى پرداخته و در اين مورد از على آملى كسب فيض كرده، چنانچه در آغاز حاشيهاى كه بر القواعد علامه نگاشته است، به اين نكته تصريح مىكند. نيز هم در همان دوره، به خدمت شيخ حيدر صفوى رسيد، و به قول سام ميرزا صفوى «به اشارت شفا بشارت آن قدوه ارباب نجات، جهت تحصيل كمالات روى توجه به جانب خراسان كرده بود». | ||
از گفته سام ميرزا چنين برمىآيد كه الهى اردبيلى بايد تا سالهاى 880-890ق. در اردبيل مانده باشد، زيرا شيخ حيدر (م 893ق.) جوان بود كه با اوزون حسن در 874ق. به اردبيل رفت و به بقعه | از گفته سام ميرزا چنين برمىآيد كه الهى اردبيلى بايد تا سالهاى 880-890ق. در اردبيل مانده باشد، زيرا شيخ حيدر (م 893ق.) جوان بود كه با اوزون حسن در 874ق. به اردبيل رفت و به بقعه صفویان در اردبيل راه يافت و چند سالى گذشت تا جاى شيخ جنيد، عموى بزرگ خود را گرفت و به سلسله مشايخ آن ديار سر و سامان داد. به نظر مىرسد كه الهى، تا سالهاى نزدیک به 890ق. در اردبيل مانده است و گویا در همان جا، به انديشه نگارش شرحى بر گلشن راز [[شبستری، محمود|شيخ محمود شبسترى]] كه در 908 ق.هجرى تأليف كرده افتاده است و به تحصيل آراء شيخ حيدر صفوى در اين خصوص اهتمام ورزيده است. | ||
پس از آن، به قولى، به دليل مركزيّت علمى شهر هرات در عصر حكمرانى تيموريان، به خراسان آمد و در هرات مقيم شد و به تتبّع و تحصيل پرداخت، و به قولى ديگر به اشارت شيخ حيدر به خراسان روى آورد.اگر قول دوم، قرين صواب باشد، پيداست كه الهى اردبيلى به قصد ارشاد و تبليغ سلسله | پس از آن، به قولى، به دليل مركزيّت علمى شهر هرات در عصر حكمرانى تيموريان، به خراسان آمد و در هرات مقيم شد و به تتبّع و تحصيل پرداخت، و به قولى ديگر به اشارت شيخ حيدر به خراسان روى آورد.اگر قول دوم، قرين صواب باشد، پيداست كه الهى اردبيلى به قصد ارشاد و تبليغ سلسله صفویه به هرات آمده بوده است و گویا پس از آنكه اميران و حكمفرمايان عصرى بر شيخ حيدر و اصحابش سخت گرفتهاند، الهى راهش را عوض كرده باشد و به تحصيل علوم عقلى كه در آن روزگار هرات مركز آن بود و استادان متبحّر و توانا در آنجا مىزيستند، پرداخته باشد. بارى پس از اينكه حسين الهى به هرات آمده است، هيچ سندى، رابطه او را با شيخ حيدر و اصحاب وى، تأييد نمىكند، و آثارى كه پس از اين نگاشته است نيز ارتباطى مستقيم با آراء و عقايد صوفيان صفوى ندارد. | ||
به هر حال، وى در هرات نخست به محضر جلالالدين محمّد دوانى مىرسد و بدون ترديد علوم عقلى اعمّ از منطق، الهيات و مباحث مربوط به نبوّت، ولايت و امامت را از او فرا مىگيرد، و در اين زمينه به جايى مىرسد كه رساله «اثبات واجب» استاد را شرح مىكند؛ غموض آن را مىنماياند و عقدههاى كور آن اثر را مىگشايد. پس از آن، در همان جا، به محضر امير جمالالدين عطاءاللّه فرزند فضلاللّه حسينى از افاضل عامّه، مؤلّف روضةالأحباب في سيرة النبى و الآل و الأصحاب، مىرسد و علوم قرآن و فنون حديث نبوى را نزد وى فرا مىگيرد، و امّهات مؤلّفات عامه را در اين خصوص؛ مانند تفسير بيضاوى و صحيحين بخارى و مسلم را در محضر همو قراءت مىكند. | به هر حال، وى در هرات نخست به محضر جلالالدين محمّد دوانى مىرسد و بدون ترديد علوم عقلى اعمّ از منطق، الهيات و مباحث مربوط به نبوّت، ولايت و امامت را از او فرا مىگيرد، و در اين زمينه به جايى مىرسد كه رساله «اثبات واجب» استاد را شرح مىكند؛ غموض آن را مىنماياند و عقدههاى كور آن اثر را مىگشايد. پس از آن، در همان جا، به محضر امير جمالالدين عطاءاللّه فرزند فضلاللّه حسينى از افاضل عامّه، مؤلّف روضةالأحباب في سيرة النبى و الآل و الأصحاب، مىرسد و علوم قرآن و فنون حديث نبوى را نزد وى فرا مىگيرد، و امّهات مؤلّفات عامه را در اين خصوص؛ مانند تفسير بيضاوى و صحيحين بخارى و مسلم را در محضر همو قراءت مىكند. گویا در همين دوره؛ يعنى ايّام اقامت در هرات است كه با امير على شيرنوائى (844-1501ق.) و غريب ميرزا فرزند سلطان حسين بايقرا آشنا مىشود و تحرير اقليدس را همراه با فوايد زياد و تازهاى براى نوائى تخليص مىكند و نيز دو رساله در خصوص اشكال التأسيس براى همو مىنویسد و هم رسالهاى در امامت به زبان تركى براى او تأليف و پيشكش مىكند. هرچند كه عدهاى چون خوانسارى، گفتهاند كه الهى رساله مزبور را براى شاه اسماعيل اوّل نوشته است؛ أمّا اين مطلب درست نيست، زيرا همچنانكه گفتهاند: نوائى علاقه زيادى به زبان تركى شرقى (جغاتائى) داشت تا آن حد كه گرفتار عصبيت زبانى بود، و با آنكه توجّه زيادى به زبان فارسى و شاعران فارسى سرا مبذول مىداشت، نيز تعلّق خاطرى به زبان تركى از خود نشان مىداد، آن چنانكه شاعران و نویسندگان را تشویق مىكرد، به اينكه آثارى به تركى بنویسند و بسرايند. خودش نيز کتاب محاكمة اللغتين را به زبان تركى نوشت و در آن كوشيد تا رجحان تركى را بر زبان فارسى اثبات كند(!) بارى اين ديد عصيبتآميز نوائى نسبت به زبان تركى، دليلى است بر اينكه حسين اله رساله امامت را به تركى، و براى آن وزير تصنيف كرده باشد. | ||
به هر تقدير حسين الهى، پس از 899ق. با رهآورد معنوى و فكر الهى، همراه با دو اجازه جلالالدين دوانى و جمالالدين عطاءاللّه حسينى به آذربايجان برمىگردد، در آغاز سفرى به عراق عجم مىكند، سپس در 902ق. به اردبيل مىآيد و در بقعه صفى الدين اردبيلى به نشر و تبليغ معارف جعفرى مىپردازد، تا آنكه پس از سالى چند شاه اسماعيل صفوى (907-930ق.) بر صفحه تاريخ ايران ظهور مىكند و غل و بند تقيه را از دست و زبان اقلام اعلام و خواص شيعه باز مىگشايد. الهى اردبيلى نيز كه در تشيّع تند و گرم بود و چندين سال در هرات در كنار علماء و قدرتمندان آنان در تقيّه بسر برده بود، و از روى اضطرار و اعتذار، خطبههاى نگاشتههايش را با درود و تحيّات به صحب پيامبر(ص) پرداخته بود؛ به طورى كه لفظ «اصحابه» را بدون حدّ و رسمى مىبايست، بكار گيرد. به خلاف معتقدّش؛ با ظهور شاه اسماعيل صفوى عنان قلم رها كرد و به دفاع از معارف جعفرى پرداخت و به قولى در زمره نخستين كسانى قرار گرفت كه نفقه و معارف شيعه اماميه را به فارسى نقل كردند. چنانچه الهى نهجالبلاغه را براى سلطان مزبور شرحى مفصّل كرد و از امامت على(ع) و ادلّه و شواهد تاريخى دفاع كرد، و تفسيرى بر قرآن مجيد بر اساس اخبار و روايات شيعى پرداخت، و در اثرى ديگر از فضائل ائمّه اثنا عشر و دلايل امامت آنان (عليهم السّلام) سخن گفت، و مهج الدعوات [[ابن طاووس، علی بن موسی|ابن طاووس]] را به فارسى ترجمه كرد، و اصول عملى و فقهى شيعه اماميه را در کتابى به نام خلاصة الفقه به تفصيل مطرح كرد و به بحث گرفت. | به هر تقدير حسين الهى، پس از 899ق. با رهآورد معنوى و فكر الهى، همراه با دو اجازه جلالالدين دوانى و جمالالدين عطاءاللّه حسينى به آذربايجان برمىگردد، در آغاز سفرى به عراق عجم مىكند، سپس در 902ق. به اردبيل مىآيد و در بقعه صفى الدين اردبيلى به نشر و تبليغ معارف جعفرى مىپردازد، تا آنكه پس از سالى چند شاه اسماعيل صفوى (907-930ق.) بر صفحه تاريخ ايران ظهور مىكند و غل و بند تقيه را از دست و زبان اقلام اعلام و خواص شيعه باز مىگشايد. الهى اردبيلى نيز كه در تشيّع تند و گرم بود و چندين سال در هرات در كنار علماء و قدرتمندان آنان در تقيّه بسر برده بود، و از روى اضطرار و اعتذار، خطبههاى نگاشتههايش را با درود و تحيّات به صحب پيامبر(ص) پرداخته بود؛ به طورى كه لفظ «اصحابه» را بدون حدّ و رسمى مىبايست، بكار گيرد. به خلاف معتقدّش؛ با ظهور شاه اسماعيل صفوى عنان قلم رها كرد و به دفاع از معارف جعفرى پرداخت و به قولى در زمره نخستين كسانى قرار گرفت كه نفقه و معارف شيعه اماميه را به فارسى نقل كردند. چنانچه الهى نهجالبلاغه را براى سلطان مزبور شرحى مفصّل كرد و از امامت على(ع) و ادلّه و شواهد تاريخى دفاع كرد، و تفسيرى بر قرآن مجيد بر اساس اخبار و روايات شيعى پرداخت، و در اثرى ديگر از فضائل ائمّه اثنا عشر و دلايل امامت آنان (عليهم السّلام) سخن گفت، و مهج الدعوات [[ابن طاووس، علی بن موسی|ابن طاووس]] را به فارسى ترجمه كرد، و اصول عملى و فقهى شيعه اماميه را در کتابى به نام خلاصة الفقه به تفصيل مطرح كرد و به بحث گرفت. | ||
حسين الهى پس از چهل واندى سال تلاش و كوشش در راه معارف جعفرى، در 937 يا 940 هجرى وفات يافت و در روضه صفوى در اردبيل دفن شد. البته در سال فوت الهى اختلاف است. افندى و عده ديگر؛ مانند [[نوری، حسین بن محمدتقی|ميرزا حسين نورى]]، وفات او را در سال 905ق. ضبط كردهاند و عدهاى نيز سالهاى 930ق. و 950ق. را پذيرفتهاند، صبا و بسيارى از مؤرخان ديگر سالهاى 937 و 940ق. را ترجيح دادهاند كه ظاهرا، با توجّه به آثار و احوال الهى، سالهاى 937 و 940ق.، انسب و اقرب به صواب مىنمايد؛ زيرا كه از يك سو الهى در 899ق. اجازه امير جمالالدين عطاءاللّه حسينى را اخذ كرده، و از سوى ديگر شرح گلشن را در 908ق.(-شرح گلشن) پرداخته است كه با توجّه به سال تأليف شرح گلشن، سال 905ق. قطعا غلط است. نيز وى ساليانى از دوران حكمرانى شاه اسماعيل را كه بين سالهاى (907-930ق.) حكومت مىكرده، درك كرده بوده، و چهار اثر مفصّل را براى او تأليف و پيشكش كرده است. و بنابر قول افندى، وى در دوران حكومت شاه طهماسب(940-984ق.) نيز از اعلام ارجمند و ملحوظ نظر آن شاه صفوى بوده و کتاب تاج المناقب را براى وى تصنيف كرده است، و هم به هنگام مرگ عمرش «از هفتاد سال متجاوز» بوده است، و نيز هم با توجّه به اينكه شيخ حيدر صفوى از 874ق. به بعد سر سلسله | حسين الهى پس از چهل واندى سال تلاش و كوشش در راه معارف جعفرى، در 937 يا 940 هجرى وفات يافت و در روضه صفوى در اردبيل دفن شد. البته در سال فوت الهى اختلاف است. افندى و عده ديگر؛ مانند [[نوری، حسین بن محمدتقی|ميرزا حسين نورى]]، وفات او را در سال 905ق. ضبط كردهاند و عدهاى نيز سالهاى 930ق. و 950ق. را پذيرفتهاند، صبا و بسيارى از مؤرخان ديگر سالهاى 937 و 940ق. را ترجيح دادهاند كه ظاهرا، با توجّه به آثار و احوال الهى، سالهاى 937 و 940ق.، انسب و اقرب به صواب مىنمايد؛ زيرا كه از يك سو الهى در 899ق. اجازه امير جمالالدين عطاءاللّه حسينى را اخذ كرده، و از سوى ديگر شرح گلشن را در 908ق.(-شرح گلشن) پرداخته است كه با توجّه به سال تأليف شرح گلشن، سال 905ق. قطعا غلط است. نيز وى ساليانى از دوران حكمرانى شاه اسماعيل را كه بين سالهاى (907-930ق.) حكومت مىكرده، درك كرده بوده، و چهار اثر مفصّل را براى او تأليف و پيشكش كرده است. و بنابر قول افندى، وى در دوران حكومت شاه طهماسب(940-984ق.) نيز از اعلام ارجمند و ملحوظ نظر آن شاه صفوى بوده و کتاب تاج المناقب را براى وى تصنيف كرده است، و هم به هنگام مرگ عمرش «از هفتاد سال متجاوز» بوده است، و نيز هم با توجّه به اينكه شيخ حيدر صفوى از 874ق. به بعد سر سلسله صفویه اردبيل شده، و ظاهرا حسين الهى پس از 880ق. به خدمت او رسيده است؛ در حالى كه جوان بوده و در اوايل حال؛ و نيز اگر ولادت او را پس از 860ق. بدانيم، ضبط تذكره روز روشن در خصوص سال فوت او -يعنى سال 936ق.- دقيقتر به نظر مىرسد. | ||
اين نكته را نيز ناديده نگيريم كه سام ميرزا صفوى (923-984ق.) كه پسر كهتر شاه اسماعيل بوده است، سال فوت الهى را (950ق.) ضبط كرده است. از آن جهت كه وى با علما و شعراء عصر پدر و برادر مهترش شاه طهماسب آشنايى بيشترى داشته، ضبط وى قابل توجّه است. و اگر اين تاريخ را در خصوص سال فوت الهى، بدليل معاصر بودن مؤلّف تحفه سامى با صاحب ترجمه بپذيريم، و نيز به پيوند الهى با شيخ جنيد كه قطعا در سالهاى 878 تا 880ق.- يا اندكى پس از آن- بوده است ملحوظ داريم، بايد در مدّت زندگى وى ترديد كنيم و بپذيريم كه: هم چنانكه در سال فوت وى «خمسين» به «خمس» تحريف شده است، مدت عمر وى نيز، بايد از «تسعين» به «سبعين» تصحيف شده باشد. | اين نكته را نيز ناديده نگيريم كه سام ميرزا صفوى (923-984ق.) كه پسر كهتر شاه اسماعيل بوده است، سال فوت الهى را (950ق.) ضبط كرده است. از آن جهت كه وى با علما و شعراء عصر پدر و برادر مهترش شاه طهماسب آشنايى بيشترى داشته، ضبط وى قابل توجّه است. و اگر اين تاريخ را در خصوص سال فوت الهى، بدليل معاصر بودن مؤلّف تحفه سامى با صاحب ترجمه بپذيريم، و نيز به پيوند الهى با شيخ جنيد كه قطعا در سالهاى 878 تا 880ق.- يا اندكى پس از آن- بوده است ملحوظ داريم، بايد در مدّت زندگى وى ترديد كنيم و بپذيريم كه: هم چنانكه در سال فوت وى «خمسين» به «خمس» تحريف شده است، مدت عمر وى نيز، بايد از «تسعين» به «سبعين» تصحيف شده باشد. | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
از حسين الهى آثار و مؤلّفات متعددى به جاى مانده است كه در مجموع، مىتوان بيشترين دانشها و علوم اسلامى را در نگاشتههايش سراغ گرفت. در نگاشتههاى وى، هم مىتوان در زمينه تفسير و علوم قرآنى، نكاتى برجسته يافت، و هم مىتوان پيرامون فقه، كلام، حكمت، عرفان، هيئت، هندسه، تاريخ، ادعيه و...مطالب و مباحثى را تتبّع كرد. و أمّا هم چنانكه مذكور شد، وى طبع | از حسين الهى آثار و مؤلّفات متعددى به جاى مانده است كه در مجموع، مىتوان بيشترين دانشها و علوم اسلامى را در نگاشتههايش سراغ گرفت. در نگاشتههاى وى، هم مىتوان در زمينه تفسير و علوم قرآنى، نكاتى برجسته يافت، و هم مىتوان پيرامون فقه، كلام، حكمت، عرفان، هيئت، هندسه، تاريخ، ادعيه و...مطالب و مباحثى را تتبّع كرد. و أمّا هم چنانكه مذكور شد، وى طبع شعرگویى نيز داشته بوده و به قول سام ميرزا «گاهى تفنّن به گفتن شعر مىفرموده است». | ||
==اما آثار اردبيلى== | ==اما آثار اردبيلى== |
ویرایش