پرش به محتوا

تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال‌الدین محمد بلخی (جعفری): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'براي' به 'برای'
جز (جایگزینی متن - ' | تعداد جلد =' به '| تعداد جلد =')
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای')
خط ۳۵: خط ۳۵:


#[[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] داراى روحى پر از سوز و عشق به «موجود برترين» بوده است و در اين حقيقت، هيچ جاى ترديد نيست. اگر كسى در اين باره به خود اجازه شك بدهد، يا گفته‌هاى اين مرد را در كتاب مثنوى به‌طور شايسته درك نكرده است يا مبتلا به غرض‌ورزى است. كيست كه كوچك‌ترين گمان كند كه اين «اى خدا» و «يا رب»هايى كه [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] از اعماق روح خويش برمى‌آورد و روح هر مطالعه‌كننده و پژوهنده‌اى را حقيقتاً شعله‌ور مى‌سازد، ساختگى است<ref>تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 1، ص9 - 10</ref>
#[[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] داراى روحى پر از سوز و عشق به «موجود برترين» بوده است و در اين حقيقت، هيچ جاى ترديد نيست. اگر كسى در اين باره به خود اجازه شك بدهد، يا گفته‌هاى اين مرد را در كتاب مثنوى به‌طور شايسته درك نكرده است يا مبتلا به غرض‌ورزى است. كيست كه كوچك‌ترين گمان كند كه اين «اى خدا» و «يا رب»هايى كه [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] از اعماق روح خويش برمى‌آورد و روح هر مطالعه‌كننده و پژوهنده‌اى را حقيقتاً شعله‌ور مى‌سازد، ساختگى است<ref>تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 1، ص9 - 10</ref>
#مولوى مى‌خواهد راه‌هايى را نشان بدهد كه همگان بتوانند با استعدادهاى گوناگون، فروغ خداوندى را در همين جهان تاريك و محدود طبيعت دريابند. او مى‌خواهد عظمت روح انسانى را كه در حقيقت شعاعى از بارگاه الوهيت است براى سالكان راه حق و حقيقت آشكار سازد و بايد گفت در اين راه، جلال‌الدين به موفقيت‌هاى عالى نائل شده است؛ بنابراين، اگر پرسيده شود كه آيا مولوى در روش علمى و عرفانى خود به يك هدف مشخص رسيده است يا در حال تكاپو و هيجان روانى و بدون رسيدن به مقصود، زندگانى خود را به پايان رسانده است؟ پاسخ روشن است. با مطالعه دقيق كتاب مثنوى در سرتاسر آن مى‌بينيم هدف مشخص و منحصر او، وادار ساختن انسان‌ها به درك حقيقى اين جمله است «إنا لله و إنا إليه راجعون»؛ اگرچه در تكاپو به‌سوى اين هدف هيجانات گوناگون دارد و تلاش‌هاى مختلف مى‌كند<ref>همان، ج 1، ص10</ref>
#مولوى مى‌خواهد راه‌هايى را نشان بدهد كه همگان بتوانند با استعدادهاى گوناگون، فروغ خداوندى را در همين جهان تاريك و محدود طبيعت دريابند. او مى‌خواهد عظمت روح انسانى را كه در حقيقت شعاعى از بارگاه الوهيت است براى سالكان راه حق و حقيقت آشكار سازد و بايد گفت در اين راه، جلال‌الدين به موفقيت‌هاى عالى نائل شده است؛ بنابراین، اگر پرسيده شود كه آيا مولوى در روش علمى و عرفانى خود به يك هدف مشخص رسيده است يا در حال تكاپو و هيجان روانى و بدون رسيدن به مقصود، زندگانى خود را به پايان رسانده است؟ پاسخ روشن است. با مطالعه دقيق كتاب مثنوى در سرتاسر آن مى‌بينيم هدف مشخص و منحصر او، وادار ساختن انسان‌ها به درك حقيقى اين جمله است «إنا لله و إنا إليه راجعون»؛ اگرچه در تكاپو به‌سوى اين هدف هيجانات گوناگون دارد و تلاش‌هاى مختلف مى‌كند<ref>همان، ج 1، ص10</ref>
#با نظر به مجموع كتاب مثنوى با تمام اطمينان مى‌توان گفت: اين كتاب، واقعيات و حقايق زياد و عميقى را در بر دارد و جلال‌الدين توانسته است آن‌ها را با هماهنگى انديشه و هيجان قلب روحانى دريافت كرده و در قالب الفاظ شعرى كه گاهى عدم گنجايش آن‌ها كاملا نمودار است، ريخته و بپردازد. در اين هماهنگى انديشه و دل كه زمينه اصلى كار او است، اغلب، هيجان و انقلاب روحى اين مرد رهنماى انديشه او گشته، در عالمى از روحانیت غوطه‌ور مى‌گردد كه تا كسى خود گام در آن قلمرو نگذارد، هرگز نمى‌تواند حقيقت آن را دريابد. اين حالت هيجان روحى كه گاهى در ابيات مثنوى به اوج نهايى مى‌رسد چنان ارزش معنوى به كتاب مثنوى مى‌دهد كه در هيچ‌يك از آثار عرفانى شرق و غرب از سرودهاى «ودا» گرفته تا اشعار عارفانه «اليوت» شاعر عرفان‌مشرب معاصر انگلستان، ديده نمى‌شود<ref>همان، ج 1، ص11</ref>
#با نظر به مجموع كتاب مثنوى با تمام اطمينان مى‌توان گفت: اين كتاب، واقعيات و حقايق زياد و عميقى را در بر دارد و جلال‌الدين توانسته است آن‌ها را با هماهنگى انديشه و هيجان قلب روحانى دريافت كرده و در قالب الفاظ شعرى كه گاهى عدم گنجايش آن‌ها كاملا نمودار است، ريخته و بپردازد. در اين هماهنگى انديشه و دل كه زمينه اصلى كار او است، اغلب، هيجان و انقلاب روحى اين مرد رهنماى انديشه او گشته، در عالمى از روحانیت غوطه‌ور مى‌گردد كه تا كسى خود گام در آن قلمرو نگذارد، هرگز نمى‌تواند حقيقت آن را دريابد. اين حالت هيجان روحى كه گاهى در ابيات مثنوى به اوج نهايى مى‌رسد چنان ارزش معنوى به كتاب مثنوى مى‌دهد كه در هيچ‌يك از آثار عرفانى شرق و غرب از سرودهاى «ودا» گرفته تا اشعار عارفانه «اليوت» شاعر عرفان‌مشرب معاصر انگلستان، ديده نمى‌شود<ref>همان، ج 1، ص11</ref>
#استاد محمدتقى جعفرى، اين عبارات را از دكتر [[زرین‌کوب، عبدالحسین|عبدالحسين زرين‌كوب]]، نقل كرده و مورد تأييد قرار داده است كه مولوى در مثنوى: «نه ترك شريعت و تسليم به طامات صوفيه را توصيه مى‌كند و نه گرايش به فقر و عزلت و رهبانيت را تبليغ مى‌نمايد. مرد كامل را كسى مى‌داند كه جامع صورت و معنا باشد، بلكه وجود زن و فرزند را نيز حجاب راه نمى‌شناسد و درست مثل يك متكلم، اما به كمك قياسات تمثيلى و تشبيهات شاعرانه در تاييد و اثبات عقايد و مبانى قرآن و اهل شريعت اهتمام مى‌ورزد و قضايايى مانند حقيقت توحيد، واقعيت روح، كيفيت حشر و نشر و حدود جبر و اختيار را موافق مذاق اهل شريعت تبيين مى‌كند. بااين‌همه، لُبّ و مغز شريعت را عبارت از عشق مى‌داند» (ارزش ميراث صوفيه، ص168 و 169) و بعد افزوده است كه مى‌توان گفت جلال‌الدين در كتاب مثنوى، به‌هيچ‌روى مخالفتى با مذهب نشان نمى‌دهد، بلكه مى‌گويد: مذهب، در حقيقت عالى‌ترين و منحصرترين راه ملاقات خداوندى است و انسان بايستى هدف دستورات و فرمان‌هاى دينى را درك كند تا بتواند از دين بهترين استفاده را داشته باشد<ref>همان، ج 1، ص12</ref>
#استاد محمدتقى جعفرى، اين عبارات را از دكتر [[زرین‌کوب، عبدالحسین|عبدالحسين زرين‌كوب]]، نقل كرده و مورد تأييد قرار داده است كه مولوى در مثنوى: «نه ترك شريعت و تسليم به طامات صوفيه را توصيه مى‌كند و نه گرايش به فقر و عزلت و رهبانيت را تبليغ مى‌نمايد. مرد كامل را كسى مى‌داند كه جامع صورت و معنا باشد، بلكه وجود زن و فرزند را نيز حجاب راه نمى‌شناسد و درست مثل يك متكلم، اما به كمك قياسات تمثيلى و تشبيهات شاعرانه در تاييد و اثبات عقايد و مبانى قرآن و اهل شريعت اهتمام مى‌ورزد و قضايايى مانند حقيقت توحيد، واقعيت روح، كيفيت حشر و نشر و حدود جبر و اختيار را موافق مذاق اهل شريعت تبيين مى‌كند. بااين‌همه، لُبّ و مغز شريعت را عبارت از عشق مى‌داند» (ارزش ميراث صوفيه، ص168 و 169) و بعد افزوده است كه مى‌توان گفت جلال‌الدين در كتاب مثنوى، به‌هيچ‌روى مخالفتى با مذهب نشان نمى‌دهد، بلكه مى‌گويد: مذهب، در حقيقت عالى‌ترين و منحصرترين راه ملاقات خداوندى است و انسان بايستى هدف دستورات و فرمان‌هاى دينى را درك كند تا بتواند از دين بهترين استفاده را داشته باشد<ref>همان، ج 1، ص12</ref>
خط ۴۷: خط ۴۷:
#:ج) كشش و انجذاب روانى و عشق به دريافت حق جل و علا و شوقِ شناسايى يك‌پارچه بودن جهان هستى در يك وحدت عالى كه جهان باعظمت هستى بدون شناسايى آن، فروغ واقعى الهى خود را به هيچ‌كس نشان نخواهد داد، پس اگر كسى بخواهد اين كتاب را تنها از نظر علمى درك كند يا فقط با ذوق شاعرانه به مطالعه آن بپردازد، نمى‌گوييم هيچ‌گونه بهره‌ور نخواهد گشت، ولى مى‌توانيم بگوييم مزاياى عمده مطالعه مثنوى را از دست خواهد داد<ref>همان، ج 1، ص14 - 15</ref>
#:ج) كشش و انجذاب روانى و عشق به دريافت حق جل و علا و شوقِ شناسايى يك‌پارچه بودن جهان هستى در يك وحدت عالى كه جهان باعظمت هستى بدون شناسايى آن، فروغ واقعى الهى خود را به هيچ‌كس نشان نخواهد داد، پس اگر كسى بخواهد اين كتاب را تنها از نظر علمى درك كند يا فقط با ذوق شاعرانه به مطالعه آن بپردازد، نمى‌گوييم هيچ‌گونه بهره‌ور نخواهد گشت، ولى مى‌توانيم بگوييم مزاياى عمده مطالعه مثنوى را از دست خواهد داد<ref>همان، ج 1، ص14 - 15</ref>
#روش [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] در كتاب مثنوى مانند روش ساير مؤلفين در كتاب‌هاى خود نيست؛ مؤلفين، معمولا مطالب را فصل‌بندى و تبويب نموده و در هر بابى موضوعى معين را با مسائلى كه به‌طور مستقيم يا غير مستقيم با موضوع مفروض مربوط است، مطرح مى‌كنند؛ درصورتى‌كه جلال‌الدين در اول بحث، موضوعى را عنوان مى‌كند و با پيشرفت تدريجى در ابيات به موضوعات ديگرى منتقل مى‌شود كه گاهى رابطه ميان آن‌ها و موضوع اصلى كاملا روشن و مستقيم و گاهى رابطه، باريك يا غير مستقيم است. در مواردى، فاصله ميان موضوع مفروض و مسائلى كه بعد مطرح مى‌سازد، آن‌چنان زياد است كه ارتباط به‌كلى قطع مى‌گردد. اين مطلبى است كه جلال‌الدين خود كاملا متوجه است و... به اين شكل، جلال‌الدين تمام مطالب را كه در بررسى يك موضوع مطرح مى‌كند، با همديگر مربوط مى‌سازد؛ چنان‌كه شخص عاشق، انديشه‌ها و گفتارهايى دارد كه براى مردم معمولى، بى‌ارتباط و بى‌پا و بى‌سر جلوه مى‌كند، ولى در واقع همه آن انديشه‌ها و گفتارها در يك نقطه ايده‌آل كه همان معشوق اوست، مربوط مى‌شوند؛ همچنين مطالبى را كه جلال‌الدين مطرح مى‌كند به جهت اينكه عشق الهى و غوطه‌ور شدن در الهيات، يگانه هدف ايده‌آل اوست، آن مطالب در معنى كاملا مربوط است، ولى هنگامى كه به صحنه انديشه‌هاى معمولى و گفتارهايى منطقى وارد مى‌شوند، روابط ميان آن‌ها گسيخته به نظر مى‌رسد و براى شخص عادى موجب مى‌شود كه بگويد جلال‌الدين براى واحدهاى اين تداعى معانى در ذهن خود چه رابطه‌اى را برقرار ساخته است؟!<ref>همان، ج 1، ص15 - 16</ref>
#روش [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] در كتاب مثنوى مانند روش ساير مؤلفين در كتاب‌هاى خود نيست؛ مؤلفين، معمولا مطالب را فصل‌بندى و تبويب نموده و در هر بابى موضوعى معين را با مسائلى كه به‌طور مستقيم يا غير مستقيم با موضوع مفروض مربوط است، مطرح مى‌كنند؛ درصورتى‌كه جلال‌الدين در اول بحث، موضوعى را عنوان مى‌كند و با پيشرفت تدريجى در ابيات به موضوعات ديگرى منتقل مى‌شود كه گاهى رابطه ميان آن‌ها و موضوع اصلى كاملا روشن و مستقيم و گاهى رابطه، باريك يا غير مستقيم است. در مواردى، فاصله ميان موضوع مفروض و مسائلى كه بعد مطرح مى‌سازد، آن‌چنان زياد است كه ارتباط به‌كلى قطع مى‌گردد. اين مطلبى است كه جلال‌الدين خود كاملا متوجه است و... به اين شكل، جلال‌الدين تمام مطالب را كه در بررسى يك موضوع مطرح مى‌كند، با همديگر مربوط مى‌سازد؛ چنان‌كه شخص عاشق، انديشه‌ها و گفتارهايى دارد كه براى مردم معمولى، بى‌ارتباط و بى‌پا و بى‌سر جلوه مى‌كند، ولى در واقع همه آن انديشه‌ها و گفتارها در يك نقطه ايده‌آل كه همان معشوق اوست، مربوط مى‌شوند؛ همچنين مطالبى را كه جلال‌الدين مطرح مى‌كند به جهت اينكه عشق الهى و غوطه‌ور شدن در الهيات، يگانه هدف ايده‌آل اوست، آن مطالب در معنى كاملا مربوط است، ولى هنگامى كه به صحنه انديشه‌هاى معمولى و گفتارهايى منطقى وارد مى‌شوند، روابط ميان آن‌ها گسيخته به نظر مى‌رسد و براى شخص عادى موجب مى‌شود كه بگويد جلال‌الدين براى واحدهاى اين تداعى معانى در ذهن خود چه رابطه‌اى را برقرار ساخته است؟!<ref>همان، ج 1، ص15 - 16</ref>
#با دقت در تمام مثنوى، ارتباط موضوعات را مى‌توان به قرار ذيل برقرار ساخت: مولوى، نخست، درباره موضوعى كه مطرح شده است، مقدارى توضيح مى‌دهد و تفسير و استدلال مى‌كند، سپس يكى از همان واحدهايى كه در راه توضيح و تفسير و استدلال بيان نموده است او را جلب كرده، در پيرامون همان واحد به تحقيق و انديشه مى‌پردازد كه گاهى اهميت همان واحد از نظر عظمت خيلى بالاتر از اصل موضوعى است كه مطرح كرده است. گاهى در همين واحدهايى كه در راه تفسير و توضيح و استدلال، او را به خود متوجه مى‌كند، مسئله ديگرى، مجذوبش مى‌سازد و در نتيجه به بحث و بررسى درباره اين نوع از واحدها مى‌پردازد. بعضى اوقات جلال‌الدين در همين واحدها به ياد موضوع اصلى افتاده، دوباره به همان موضوع بازمى گردد؛ بنابراين، بايستى در بررسى مثنوى اين نكته كاملا مراعات شود و الا ممكن است عالى‌ترين مطالب در گروهى از ابيات براى مطالعه‌كننده، ابهام‌آميز جلوه كند<ref>همان، ج 1، ص16 - 17</ref>
#با دقت در تمام مثنوى، ارتباط موضوعات را مى‌توان به قرار ذيل برقرار ساخت: مولوى، نخست، درباره موضوعى كه مطرح شده است، مقدارى توضيح مى‌دهد و تفسير و استدلال مى‌كند، سپس يكى از همان واحدهايى كه در راه توضيح و تفسير و استدلال بيان نموده است او را جلب كرده، در پيرامون همان واحد به تحقيق و انديشه مى‌پردازد كه گاهى اهميت همان واحد از نظر عظمت خيلى بالاتر از اصل موضوعى است كه مطرح كرده است. گاهى در همين واحدهايى كه در راه تفسير و توضيح و استدلال، او را به خود متوجه مى‌كند، مسئله ديگرى، مجذوبش مى‌سازد و در نتيجه به بحث و بررسى درباره اين نوع از واحدها مى‌پردازد. بعضى اوقات جلال‌الدين در همين واحدها به ياد موضوع اصلى افتاده، دوباره به همان موضوع بازمى گردد؛ بنابراین، بايستى در بررسى مثنوى اين نكته كاملا مراعات شود و الا ممكن است عالى‌ترين مطالب در گروهى از ابيات براى مطالعه‌كننده، ابهام‌آميز جلوه كند<ref>همان، ج 1، ص16 - 17</ref>
#از نظر روانى دليل اين روش (انتقال ذهنى از موضوعى به موضوع ديگر) در كتاب مثنوى، اين است كه جلال‌الدين با نبوغ فوق‌العاده‌اى كه دارد، داراى اين مزيت ذهنى نيز هست كه مطالب خيلى فراوان، در اغلب حالات، در ذهن او به‌طور خودآگاه وجود داشته و مورد بهره‌بردارى او قرار مى‌گيرد... ولى اين نكته را فراموش نكنيم كه اغلب داستان‌هايى كه جلال‌الدين مطرح ساخته است، با در نظر گرفتن مضامين آن‌ها داراى ارتباط بسيار روشنى با بحث مورد نظر مى‌باشد<ref>همان، ج 1، ص17 - 24</ref>
#از نظر روانى دليل اين روش (انتقال ذهنى از موضوعى به موضوع ديگر) در كتاب مثنوى، اين است كه جلال‌الدين با نبوغ فوق‌العاده‌اى كه دارد، داراى اين مزيت ذهنى نيز هست كه مطالب خيلى فراوان، در اغلب حالات، در ذهن او به‌طور خودآگاه وجود داشته و مورد بهره‌بردارى او قرار مى‌گيرد... ولى اين نكته را فراموش نكنيم كه اغلب داستان‌هايى كه جلال‌الدين مطرح ساخته است، با در نظر گرفتن مضامين آن‌ها داراى ارتباط بسيار روشنى با بحث مورد نظر مى‌باشد<ref>همان، ج 1، ص17 - 24</ref>
#آيا همه داستان‌هاى مثنوى واقعيت دارند؟ جلال‌الدين در كتاب مثنوى داستان‌ها و تمثيلات فراوانى آورده و از آن‌ها مطالب بسيار آموزنده استخراج كرده است. آيا همه اين داستان‌ها واقعيت داشته است يا نه؟ البته بعضى از داستان‌ها صددرصد واقعيت تاريخى داشته است. منشأ بعضى ديگر، قصه‌هايى است شبيه به داستان منقول در مثنوى. گروه ديگر در هيچ‌يك از منابع ديده نمى‌شود، مانند اينكه [[امام على(ع)|على بن ابى‌طالب(ع)]] به ابن ملجم فرموده است:{{شعر}}
#آيا همه داستان‌هاى مثنوى واقعيت دارند؟ جلال‌الدين در كتاب مثنوى داستان‌ها و تمثيلات فراوانى آورده و از آن‌ها مطالب بسيار آموزنده استخراج كرده است. آيا همه اين داستان‌ها واقعيت داشته است يا نه؟ البته بعضى از داستان‌ها صددرصد واقعيت تاريخى داشته است. منشأ بعضى ديگر، قصه‌هايى است شبيه به داستان منقول در مثنوى. گروه ديگر در هيچ‌يك از منابع ديده نمى‌شود، مانند اينكه [[امام على(ع)|على بن ابى‌طالب(ع)]] به ابن ملجم فرموده است:{{شعر}}
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش