۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''') |
جز (جایگزینی متن - '..<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
#در مقدمه ناشر چنین آمده است: «... در دوران ما، یکى از دانشمندان و اندیشمندانى که با قلمى شیوا و بیانى رَسا به تبیین حقایق تابناک دین مبین اسلام و دفاع عالمانه از حریم امامت و ولایت [[امام على(ع)|امیرمؤمنان على(ع)]] پرداخته است، پژوهشگر والامقام حضرت آیتالله [[حسینی میلانی، علی|سید على حسینى میلانى]]، مىباشد... کتابى که در پیش رو دارید، ترجمه یکى از آثار ایشان است که اینک «فارسىزبانان» را با حقایق اسلامى آشنا مىسازد<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص11</ref> | #در مقدمه ناشر چنین آمده است: «... در دوران ما، یکى از دانشمندان و اندیشمندانى که با قلمى شیوا و بیانى رَسا به تبیین حقایق تابناک دین مبین اسلام و دفاع عالمانه از حریم امامت و ولایت [[امام على(ع)|امیرمؤمنان على(ع)]] پرداخته است، پژوهشگر والامقام حضرت آیتالله [[حسینی میلانی، علی|سید على حسینى میلانى]]، مىباشد... کتابى که در پیش رو دارید، ترجمه یکى از آثار ایشان است که اینک «فارسىزبانان» را با حقایق اسلامى آشنا مىسازد<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص11</ref> | ||
#:در مقدمه نویسنده چنین آمده است: «... چندى پیش، از طریق اینترنت، نامهاى از یک دانشور اهل سنت را دریافت کردم که در ضمن آن نامه از اینجانب درباره ماجراى فدک درخواست گفتگو کرده بود... این دانشور سنى در بخشى از نامه خود، 9 پرسش مطرح کرده بود... در پاسخ به موارد مطرحشده، اینگونه نوشتم: بر هر پژوهشگر آزاداندیش و منصف، روشن و آشکار است که علماى شیعه دوازدهامامى همواره با شرح صدر از هر پرسش و پژوهشى در مورد اندیشه و اعتقاد شیعه، که در وراى آن دست یازیدن به حق و پرده افکندن از چهره حقیقت بوده است، استقبال نمودهاند. آنان پیوسته در گفتگوها و مناظرهها خود را به حفظ شئون و آداب بحث و مناظره متعهد دانستهاند و جز با استناد به شواهد روشن و استوار و برگرفته از دلایل مورد اتفاق دو طرف و یا اخبار موجود در مصادر و منابع قرون نخست و مورد اعتماد طرف مقابل سخن نراندهاند. بدیهى است که در این بحث نیز با وجود حساسیت و اهمیت بسیارش، همین شیوه و سیره، آشکار و هویدا خواهد بود | #:در مقدمه نویسنده چنین آمده است: «... چندى پیش، از طریق اینترنت، نامهاى از یک دانشور اهل سنت را دریافت کردم که در ضمن آن نامه از اینجانب درباره ماجراى فدک درخواست گفتگو کرده بود... این دانشور سنى در بخشى از نامه خود، 9 پرسش مطرح کرده بود... در پاسخ به موارد مطرحشده، اینگونه نوشتم: بر هر پژوهشگر آزاداندیش و منصف، روشن و آشکار است که علماى شیعه دوازدهامامى همواره با شرح صدر از هر پرسش و پژوهشى در مورد اندیشه و اعتقاد شیعه، که در وراى آن دست یازیدن به حق و پرده افکندن از چهره حقیقت بوده است، استقبال نمودهاند. آنان پیوسته در گفتگوها و مناظرهها خود را به حفظ شئون و آداب بحث و مناظره متعهد دانستهاند و جز با استناد به شواهد روشن و استوار و برگرفته از دلایل مورد اتفاق دو طرف و یا اخبار موجود در مصادر و منابع قرون نخست و مورد اعتماد طرف مقابل سخن نراندهاند. بدیهى است که در این بحث نیز با وجود حساسیت و اهمیت بسیارش، همین شیوه و سیره، آشکار و هویدا خواهد بود..<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص15-20</ref> | ||
#حدیث «لا نورث» تنها از سوى ابوبکر نقل شده است و نه هیچ صحابى دیگر: فقط ابوبکر گفته است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «إنا معاشر الأنبیاء لانورث و ما ترکناه صدقة»؛ «ما پیامبران ارث نمىگذاریم و آنچه از ما مىماند صدقه است». | #حدیث «لا نورث» تنها از سوى ابوبکر نقل شده است و نه هیچ صحابى دیگر: فقط ابوبکر گفته است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «إنا معاشر الأنبیاء لانورث و ما ترکناه صدقة»؛ «ما پیامبران ارث نمىگذاریم و آنچه از ما مىماند صدقه است». | ||
#:و تنها بودن ابوبکر را در نسبت دادن این کلام به رسولالله(ص)، حافظان و محدثان بزرگ اهل سنت تصریح نمودهاند؛ کسانى مانند: ابوالقاسم بغوى (متوفاى 317)، ابوبکر شافعى (متوفاى 354)، [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساکر]] (متوفاى 571)، [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|جلالالدین سیوطى]] (متوفاى 911)، ابن حجر مکى (متوفاى 973) و متقى هندى (متوفاى 675) | #:و تنها بودن ابوبکر را در نسبت دادن این کلام به رسولالله(ص)، حافظان و محدثان بزرگ اهل سنت تصریح نمودهاند؛ کسانى مانند: ابوالقاسم بغوى (متوفاى 317)، ابوبکر شافعى (متوفاى 354)، [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساکر]] (متوفاى 571)، [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|جلالالدین سیوطى]] (متوفاى 911)، ابن حجر مکى (متوفاى 973) و متقى هندى (متوفاى 675)..<ref>ر.ک: متن کتاب، ص69</ref> | ||
#ابوبکر از پیامبر(ص) نقل مىکند که حضرتش فرمود: «إنا معاشر الأنبیاء لا نورث»؛ درحالىکه قرآن مجید مىفرماید: '''«وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»'''<ref>نمل: 16</ref>؛ «و سلیمان وارث داوود شد». همچنین قرآن از زبان زکریا(ع) اینگونه نقل مىنماید: '''«وَ إِنِّی خِفْتُ اَلْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ اِمْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اِجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا»'''<ref>مریم: 5-6</ref>؛ «و من پس از خود از بستگانم بیمناکم و درحالىکه زنم نازا و عقیم است؛ پس تو از جانب خود ولى و جانشینى به من ببخش، که از من ارث برد و از خاندان یعقوب نیز ارث برده و او را اى پروردگار من مورد پسند و رضایت خود گردان». بدیهى است که هرچه برخلاف کتاب خدا باشد، بهطور حتم و ضرورت مردود است؛ زیرا حقیقتِ معناى میراث در لغت و در شرع عبارت است از انتقال آنچه که از ارثگذارنده برجاى مانده است به وارثان او بعد از فوتش - چه مِلک باشد چه حق - آنهم مطابق با حکم الهى که در فقه بیان شده است<ref>ر.ک: همان، ص84-85</ref> | #ابوبکر از پیامبر(ص) نقل مىکند که حضرتش فرمود: «إنا معاشر الأنبیاء لا نورث»؛ درحالىکه قرآن مجید مىفرماید: '''«وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»'''<ref>نمل: 16</ref>؛ «و سلیمان وارث داوود شد». همچنین قرآن از زبان زکریا(ع) اینگونه نقل مىنماید: '''«وَ إِنِّی خِفْتُ اَلْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ اِمْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اِجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا»'''<ref>مریم: 5-6</ref>؛ «و من پس از خود از بستگانم بیمناکم و درحالىکه زنم نازا و عقیم است؛ پس تو از جانب خود ولى و جانشینى به من ببخش، که از من ارث برد و از خاندان یعقوب نیز ارث برده و او را اى پروردگار من مورد پسند و رضایت خود گردان». بدیهى است که هرچه برخلاف کتاب خدا باشد، بهطور حتم و ضرورت مردود است؛ زیرا حقیقتِ معناى میراث در لغت و در شرع عبارت است از انتقال آنچه که از ارثگذارنده برجاى مانده است به وارثان او بعد از فوتش - چه مِلک باشد چه حق - آنهم مطابق با حکم الهى که در فقه بیان شده است<ref>ر.ک: همان، ص84-85</ref> | ||
#چرا على(ع) در دوران حکومتش فدک را پس نگرفت؟... در پاسخ مىگوییم که [[امام على(ع)|امیرمؤمنان على(ع)]] در نامهاى که به سهل بن حنیف نوشته فرمودهاند: «بلى، کانت فی أیدینا فدک من کل ما أظلته السماء، فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین و نعم الحکم الله و ما أصنع بفدک و غیر فدک و النفس مظانها فی غدٍ جدث...»؛ «آرى، از تمام آنچه آسمان بر آن سایه افکنده بود، تنها فدک در دست ما بود؛ پس عدهاى به همان نیز حرص ورزیدند و عدهاى دیگر سخاوتمندانه از آن گذشتند. البته خداوند بهترین حکمکننده است. من با فدک و غیر آن چه کارى دارم که جایگاه فرداى هر کس قبر است...». همچنین محمد بن بابویه معروف به [[شیخ صدوق]](ره) با سند خود روایت نموده که ابوبصیر مىگوید: به [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] گفتم: چرا [[امام على(ع)|امیرمؤمنان على(ع)]] هنگامى که حکومت بر مردم را در دست داشت فدک را باز پس نگرفت؟ براى چه آن را رها کرد؟ آن حضرت فرمود: «لأن الظالم و المظلوم کانا قدما على الله عز و جل و أثاب الله المظلوم و عاقب الظالم، فکره أن یسترجع شیئاً قد عاقب الله علیه غاصبه و أثاب علیه المغصوب»؛ «زیرا ظالم و مظلوم هر دو در پیشگاه خداوند عز و جل قرار گرفتند و خداوند به مظلوم پاداش داد و ظالم را عقاب نمود؛ او خوش نداشت چیزى را بازستاند که خداوند غاصبش را به سبب آن کیفر کرد و آن را که حقش غصب شده، جزا داد...»<ref>ر.ک: همان، ص136-138</ref> | #چرا على(ع) در دوران حکومتش فدک را پس نگرفت؟... در پاسخ مىگوییم که [[امام على(ع)|امیرمؤمنان على(ع)]] در نامهاى که به سهل بن حنیف نوشته فرمودهاند: «بلى، کانت فی أیدینا فدک من کل ما أظلته السماء، فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین و نعم الحکم الله و ما أصنع بفدک و غیر فدک و النفس مظانها فی غدٍ جدث...»؛ «آرى، از تمام آنچه آسمان بر آن سایه افکنده بود، تنها فدک در دست ما بود؛ پس عدهاى به همان نیز حرص ورزیدند و عدهاى دیگر سخاوتمندانه از آن گذشتند. البته خداوند بهترین حکمکننده است. من با فدک و غیر آن چه کارى دارم که جایگاه فرداى هر کس قبر است...». همچنین محمد بن بابویه معروف به [[شیخ صدوق]](ره) با سند خود روایت نموده که ابوبصیر مىگوید: به [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] گفتم: چرا [[امام على(ع)|امیرمؤمنان على(ع)]] هنگامى که حکومت بر مردم را در دست داشت فدک را باز پس نگرفت؟ براى چه آن را رها کرد؟ آن حضرت فرمود: «لأن الظالم و المظلوم کانا قدما على الله عز و جل و أثاب الله المظلوم و عاقب الظالم، فکره أن یسترجع شیئاً قد عاقب الله علیه غاصبه و أثاب علیه المغصوب»؛ «زیرا ظالم و مظلوم هر دو در پیشگاه خداوند عز و جل قرار گرفتند و خداوند به مظلوم پاداش داد و ظالم را عقاب نمود؛ او خوش نداشت چیزى را بازستاند که خداوند غاصبش را به سبب آن کیفر کرد و آن را که حقش غصب شده، جزا داد...»<ref>ر.ک: همان، ص136-138</ref> |
ویرایش