۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''') |
جز (جایگزینی متن - '..<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] در بخش مربوط به بیان احکام فقهیِ متفرع بر گفتن «لا إله إلا الله» مینویسد: ایمان، نیازمند دو امر است: اولی که اصل است، حصول شناخت قلبی است که در آیه 19 سوره محمد به آن اشاره شده و دومی، اقرار زبانی به توحید است که در آیه 1 سوره اخلاص، بیان شده است. وجه استدلال در آیه 1 توحید چنین است که هنگامی که خدای متعال به مکلف میگوید «قل»، آن شخص باید با زبانش آن امر را بیان کند. محتوای این آیه با روایت «أمرت أن أقاتل الناس حتی يقولوا لا إله إلا الله» تأکید میشود. علت تأکید بر ادای زبانی کلمه تهلیل، این است که ایمان، احکامی دارد که برخی از آنها باطنی هستند و برخی ظاهری. احکام باطنی آن مربوط به آخرت هستند که علم آن از خلایق پوشیده است. احکام ظاهریاش، احکام دنیوی هستند و اقامه آنها ممکن نخواهد بود مگر بعد از دانش ما به اینکه این شخص مسلمان است و طریقی جز اقرار زبانی خود شخص، به فهمیدن مسلمانی شخص نداریم. پس، رکن اصلی در حق خدا برای این امر، معرفت است و رکن شرعی برای بندگان، قول و در شریفه '''وَ لَا تَنكحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّىٰ يؤْمِنَّ...''' (بقره: 221)، به این مطلب، اشاره شده است<ref>ر.ک: همان، ص182</ref>. | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] در بخش مربوط به بیان احکام فقهیِ متفرع بر گفتن «لا إله إلا الله» مینویسد: ایمان، نیازمند دو امر است: اولی که اصل است، حصول شناخت قلبی است که در آیه 19 سوره محمد به آن اشاره شده و دومی، اقرار زبانی به توحید است که در آیه 1 سوره اخلاص، بیان شده است. وجه استدلال در آیه 1 توحید چنین است که هنگامی که خدای متعال به مکلف میگوید «قل»، آن شخص باید با زبانش آن امر را بیان کند. محتوای این آیه با روایت «أمرت أن أقاتل الناس حتی يقولوا لا إله إلا الله» تأکید میشود. علت تأکید بر ادای زبانی کلمه تهلیل، این است که ایمان، احکامی دارد که برخی از آنها باطنی هستند و برخی ظاهری. احکام باطنی آن مربوط به آخرت هستند که علم آن از خلایق پوشیده است. احکام ظاهریاش، احکام دنیوی هستند و اقامه آنها ممکن نخواهد بود مگر بعد از دانش ما به اینکه این شخص مسلمان است و طریقی جز اقرار زبانی خود شخص، به فهمیدن مسلمانی شخص نداریم. پس، رکن اصلی در حق خدا برای این امر، معرفت است و رکن شرعی برای بندگان، قول و در شریفه '''وَ لَا تَنكحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّىٰ يؤْمِنَّ...''' (بقره: 221)، به این مطلب، اشاره شده است<ref>ر.ک: همان، ص182</ref>. | ||
در بخشی از کتاب، شاهد استدلال بر اثبات صانع از جانب [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]، با استناد به ادله عقلی و شرعی هستیم. او در کیفیت دلالت سماوات و ارض بر اثبات صانع، به دو آیه از قرآن کریم استشهاد میکند و بهصورت مفصل آنها را توضیح میدهد؛ اولی، آیه 30 از سوره انبیاء است: '''أَ وَ لَمْ يرَ الَّذِينَ كفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كلَّ شَيءٍ حَي أَ فَلَا يؤْمِنُونَ''' (آیا کسانى که کفر ورزیدند ندانستند که آسمانها و زمین هر دو بههمپیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زندهاى را از آب پدید آوردیم؟ آیا [باز هم] ایمان نمىآورند؟) و دومی، آیه 11 از سوره فصلت: '''ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَ هِي دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كرْهًا قَالَتَا أَتَينَا طَائِعِينَ''' ﴿سپس آهنگ [آفرینش] آسمان کرد و آن بخارى بود. پس به آن و به زمین فرمود: «خواه یا ناخواه بیایید». آن دو گفتند: «فرمانپذیر آمدیم»). وی، استدلال به آیه اول را با بیان دو نکته در آیه در قالب دو پرسش آغاز میکند: اول اینکه مراد از «أ و لم ير...» در آیه شریفه، یا رؤیت است و یا علم و دوم، بیان معنی رتق و فتق در آن | در بخشی از کتاب، شاهد استدلال بر اثبات صانع از جانب [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]، با استناد به ادله عقلی و شرعی هستیم. او در کیفیت دلالت سماوات و ارض بر اثبات صانع، به دو آیه از قرآن کریم استشهاد میکند و بهصورت مفصل آنها را توضیح میدهد؛ اولی، آیه 30 از سوره انبیاء است: '''أَ وَ لَمْ يرَ الَّذِينَ كفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كلَّ شَيءٍ حَي أَ فَلَا يؤْمِنُونَ''' (آیا کسانى که کفر ورزیدند ندانستند که آسمانها و زمین هر دو بههمپیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زندهاى را از آب پدید آوردیم؟ آیا [باز هم] ایمان نمىآورند؟) و دومی، آیه 11 از سوره فصلت: '''ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَ هِي دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كرْهًا قَالَتَا أَتَينَا طَائِعِينَ''' ﴿سپس آهنگ [آفرینش] آسمان کرد و آن بخارى بود. پس به آن و به زمین فرمود: «خواه یا ناخواه بیایید». آن دو گفتند: «فرمانپذیر آمدیم»). وی، استدلال به آیه اول را با بیان دو نکته در آیه در قالب دو پرسش آغاز میکند: اول اینکه مراد از «أ و لم ير...» در آیه شریفه، یا رؤیت است و یا علم و دوم، بیان معنی رتق و فتق در آن..<ref>ر.ک: همان، ص224</ref>. | ||
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]، در بخشی دیگر از کتاب، از خلقت انسان هم، بر وجود صانع استدلال مینماید. او حکمت خلقت انسان را که در مناظره بین خدا و ملائکه که در آیه 30 سوره بقره، ذکر شده، توضیح میدهد و مینویسد: علما در بیان استدلال به وجود صانع از کیفیت خلقت انسان، بر دو طریق رفتهاند: برخی، مانند آیه مذکور، راه اجمال را پیمودهاند؛ به این طریق که: خدای متعال بر همه مقدورات قادر و از جمیع حاجات منزه است، او دانای کل معلومات است و حال که چنین است، عالم به اینکه چه باید انجام داد و چه نباید انجام داد (خیر و شر افعال) نیز هست... انتهای این استدلال بر این است که خدای متعال از عبث منزه است و فعل باطل انجام نمیدهد که نتیجه آن این خواهد بود که در خلقت بشر حکمتهای بالغه، قدرت نافذه و اسرار عجیب و شریفی هست که جز خدای متعال، کسی واقف به آنها نیست. او نیز پرده از این اسرار برای بشر برنداشته است و ازاینرو ایمان به آن حکمتها بهصورت اجمالی و ترک خوض تفصیلی در آن، واجب است<ref>ر.ک: همان، ص559-560</ref>. طریقه دوم، طریقه تفصیلی است که در آن مخلوقات به چهار دسته تقسیم میشوند: آفریدگان عاقل بدون شهوت یا ملائکه، آفریدگان شهوتمند بدون عقل یا حیوانات (بهاستثنای انسان)، آفریدگانی که هم شهوت دارند و هم عقل یا انسان (که با رجحان جانب شهوت، به بهائم یا بدتر از آنان ملحق میشوند و با رجحان جانب عقل، به ملائکه یا برتر از آنان) و آفریدگان بی عقل و شهوت یا جمادات<ref>ر.ک: همان، ص560-561</ref>. | [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]]، در بخشی دیگر از کتاب، از خلقت انسان هم، بر وجود صانع استدلال مینماید. او حکمت خلقت انسان را که در مناظره بین خدا و ملائکه که در آیه 30 سوره بقره، ذکر شده، توضیح میدهد و مینویسد: علما در بیان استدلال به وجود صانع از کیفیت خلقت انسان، بر دو طریق رفتهاند: برخی، مانند آیه مذکور، راه اجمال را پیمودهاند؛ به این طریق که: خدای متعال بر همه مقدورات قادر و از جمیع حاجات منزه است، او دانای کل معلومات است و حال که چنین است، عالم به اینکه چه باید انجام داد و چه نباید انجام داد (خیر و شر افعال) نیز هست... انتهای این استدلال بر این است که خدای متعال از عبث منزه است و فعل باطل انجام نمیدهد که نتیجه آن این خواهد بود که در خلقت بشر حکمتهای بالغه، قدرت نافذه و اسرار عجیب و شریفی هست که جز خدای متعال، کسی واقف به آنها نیست. او نیز پرده از این اسرار برای بشر برنداشته است و ازاینرو ایمان به آن حکمتها بهصورت اجمالی و ترک خوض تفصیلی در آن، واجب است<ref>ر.ک: همان، ص559-560</ref>. طریقه دوم، طریقه تفصیلی است که در آن مخلوقات به چهار دسته تقسیم میشوند: آفریدگان عاقل بدون شهوت یا ملائکه، آفریدگان شهوتمند بدون عقل یا حیوانات (بهاستثنای انسان)، آفریدگانی که هم شهوت دارند و هم عقل یا انسان (که با رجحان جانب شهوت، به بهائم یا بدتر از آنان ملحق میشوند و با رجحان جانب عقل، به ملائکه یا برتر از آنان) و آفریدگان بی عقل و شهوت یا جمادات<ref>ر.ک: همان، ص560-561</ref>. |
ویرایش