۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
دفتر نخست، بهمانند همه آثار [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]، با توصیف و ستایش پروردگار آغاز گردیده و صفات متعالیه حضرت حق، یکی پس از دیگری، طی ابیات گوناگون، به تصویر درآمده است که عقل آدمی، از کنه وجود این همه صفات، عاجز و مبهوب میماند و سرانجام به خاموشی و سکوتی احترامآمیز، پناه میبرد؛ چراکه به حقیقت درمییابد او نیز با همه لاف و گزافهای عقلانی و ادعاهای عقل و بزرگی که در زیر سقف این دایره مینایی از خود ظاهر میسازد، همچون فلک گردان، همواره گردان و سرگردان است؛ همان گونه که شاعر فرماید: | دفتر نخست، بهمانند همه آثار [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]، با توصیف و ستایش پروردگار آغاز گردیده و صفات متعالیه حضرت حق، یکی پس از دیگری، طی ابیات گوناگون، به تصویر درآمده است که عقل آدمی، از کنه وجود این همه صفات، عاجز و مبهوب میماند و سرانجام به خاموشی و سکوتی احترامآمیز، پناه میبرد؛ چراکه به حقیقت درمییابد او نیز با همه لاف و گزافهای عقلانی و ادعاهای عقل و بزرگی که در زیر سقف این دایره مینایی از خود ظاهر میسازد، همچون فلک گردان، همواره گردان و سرگردان است؛ همان گونه که شاعر فرماید: | ||
{{شعر}}{{ب|''نمیدانی در این معنی چه گویی''|2=''که گردان چون فلک، مانند گویی''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''نمیدانی در این معنی چه گویی''|2=''که گردان چون فلک، مانند گویی''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
بااینهمه، از دیدگاه شاعر، انسان همواره مورد عنایت خاص حضرت باری و محبوب و مطلوب پروردگار مهربان و کارساز است، اما دریغ که او از این امر، غافل است. روی این اصل، شاعر در جای دیگر از ابیات کتاب، آدمی را به این غفلت توجه داده و وی را به گوهر ارزشمندی که در وجود او از سوی حضرت حق به ودیعه نهاده شده، رهنمون گردیده تا از این گوهر شایان، بهرهمندی کامل حاصل نماید؛ چنانکه گوید: | بااینهمه، از دیدگاه شاعر، انسان همواره مورد عنایت خاص حضرت باری و محبوب و مطلوب پروردگار مهربان و کارساز است، اما دریغ که او از این امر، غافل است. روی این اصل، شاعر در جای دیگر از ابیات کتاب، آدمی را به این غفلت توجه داده و وی را به گوهر ارزشمندی که در وجود او از سوی حضرت حق به ودیعه نهاده شده، رهنمون گردیده تا از این گوهر شایان، بهرهمندی کامل حاصل نماید؛ چنانکه گوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''عجایب جوهری جانا ندانم''|2=''که چون شرح صفاتت را بخوانم''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''عجایب جوهری جانا ندانم''|2=''که چون شرح صفاتت را بخوانم''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
در استمرار این اندیشه، شاعر در مبحثی دیگر که از توحید ذات و صفات باری تعالی سخن به میان میآورد، به ارزشمندی انسان که از حضرت حق، بهرهمندی و نشان دارد، اشاره کرده و میگوید: | در استمرار این اندیشه، شاعر در مبحثی دیگر که از توحید ذات و صفات باری تعالی سخن به میان میآورد، به ارزشمندی انسان که از حضرت حق، بهرهمندی و نشان دارد، اشاره کرده و میگوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''تو بودی آدم و آدم تو بودی''|2=''خودی خود، تو در آدم نمودی''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''تو بودی آدم و آدم تو بودی''|2=''خودی خود، تو در آدم نمودی''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
خط ۶۰: | خط ۵۱: | ||
در مراحل بعدی کتاب، شاعر از پیامبر(ص) سخن به میان آورده و به ظهور اسلام و برچیده شدن بساط کفر و فساد به دست ایشان، اشاره کرده و میگوید: | در مراحل بعدی کتاب، شاعر از پیامبر(ص) سخن به میان آورده و به ظهور اسلام و برچیده شدن بساط کفر و فساد به دست ایشان، اشاره کرده و میگوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''تمامت دینها را برفکندی''|2=''تو بیخ کفر از عالم بکندی''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''تمامت دینها را برفکندی''|2=''تو بیخ کفر از عالم بکندی''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
پس از آن، به بیان عظمت معراج آن حضرت، اشاره نموده و تصویری پرشور و دلکش از آن به دست داده است و سپس در پایان معراج و بخش ضمیمه آن، به خودیابی و خودشناسی انسان پرداخته و به بیان اسرار ذات آدمی و گوهر وجود او پرداخته و میگوید: | پس از آن، به بیان عظمت معراج آن حضرت، اشاره نموده و تصویری پرشور و دلکش از آن به دست داده است و سپس در پایان معراج و بخش ضمیمه آن، به خودیابی و خودشناسی انسان پرداخته و به بیان اسرار ذات آدمی و گوهر وجود او پرداخته و میگوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''در اینجا مینماید روی دلدار''|2=''عیان عشق باشد، ليس في الدار''}}{{ب|''در اینجا باز بینی جوهر ذات''|2=''که بربسته است بر هم جمله ذرات''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه شش</ref>.''' | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''در اینجا مینماید روی دلدار''|2=''عیان عشق باشد، ليس في الدار''}} | |||
{{ب|''در اینجا باز بینی جوهر ذات''|2=''که بربسته است بر هم جمله ذرات''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه شش</ref>.''' | |||
افق دیگر کتاب جوهر الذات عطار، با وصف قناعت و ریاضت که شیوه واصلان حق است، آغاز گردیده است. در این افق، شاعر با توصیف مکارم و بزرگیهای خاتمالنبیین، به مدح علی مرتضی، پسر عم و داماد بلندپایهاش پرداخته است. شاعر ابتدا از حقیقت وجود علی مرتضی که آینه تمامنمای ذات الهی است، سخن به میان آورده و سپس در اثبات امامت و جانشینی بلافصل وی، سخن رانده و چنین میگوید: | افق دیگر کتاب جوهر الذات عطار، با وصف قناعت و ریاضت که شیوه واصلان حق است، آغاز گردیده است. در این افق، شاعر با توصیف مکارم و بزرگیهای خاتمالنبیین، به مدح علی مرتضی، پسر عم و داماد بلندپایهاش پرداخته است. شاعر ابتدا از حقیقت وجود علی مرتضی که آینه تمامنمای ذات الهی است، سخن به میان آورده و سپس در اثبات امامت و جانشینی بلافصل وی، سخن رانده و چنین میگوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''امام است او یقین بعد محمد(ص)''|2=''بیاب این راز و بیشک شو مؤید''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''امام است او یقین بعد محمد(ص)''|2=''بیاب این راز و بیشک شو مؤید''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>. | |||
مباحث دیگر کتاب به شرح استغنای واجب الوجود و توحید صرف او و نیز فنای انسان برای راهیابی به مقام حق اشاره دارد، تا انسان گرفتار آز و نیاز بیپایان را از خود برهاند؛ چنانکه گوید: | مباحث دیگر کتاب به شرح استغنای واجب الوجود و توحید صرف او و نیز فنای انسان برای راهیابی به مقام حق اشاره دارد، تا انسان گرفتار آز و نیاز بیپایان را از خود برهاند؛ چنانکه گوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''چو مردان زن أنا الحق تو همیشه''|2=''مترس از روبهان، ای شیر بیشه''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''چو مردان زن أنا الحق تو همیشه''|2=''مترس از روبهان، ای شیر بیشه''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
در تداوم این اندیشه، شاعر از پدر و پسری بازرگان که با کشتی خود در دریا سفر میکنند، تمثیلی به میان آورده که بعد از گفتگویی طولانی میان پدر و پسر که خطر دریا از دیدگاه او پسندیده نیست، پدر را به باد ملامت میگیرد، ولی سرانجام با استدلال پدر، تسلیم و مجاب میگردد و به دنبال آن، افق روشنی از حقیقت نمودار میگردد که آن «شریعت» نام دارد و این همان چیزی است که پدر، فرزند را به درک و قبول آن، سفارش میکند و شاعر نیز ضمن تأکید به اهمیت و ارزشمندی آن، چنین میفرماید: | در تداوم این اندیشه، شاعر از پدر و پسری بازرگان که با کشتی خود در دریا سفر میکنند، تمثیلی به میان آورده که بعد از گفتگویی طولانی میان پدر و پسر که خطر دریا از دیدگاه او پسندیده نیست، پدر را به باد ملامت میگیرد، ولی سرانجام با استدلال پدر، تسلیم و مجاب میگردد و به دنبال آن، افق روشنی از حقیقت نمودار میگردد که آن «شریعت» نام دارد و این همان چیزی است که پدر، فرزند را به درک و قبول آن، سفارش میکند و شاعر نیز ضمن تأکید به اهمیت و ارزشمندی آن، چنین میفرماید: | ||
{{شعر}}{{ب|''شریعت کوش و آنگه کن طریقت''|2=''سوم ره دم زن از عین حقیقت''}}{{ب|''حقیقت در شریعت میتوان یافت''|2='' طریقت در حقیقت، نیز بشتافت''}}{{ب|''مقام ایمنی در شرع یابی''|2='' که اندر وی، تو اصل و فرع یابی''}}{{ب|''ز شرع مصطفی مگذر زمانی''|2=''دمادم تا کنی از وی بیانی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه شش و هفت</ref>. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''شریعت کوش و آنگه کن طریقت''|2=''سوم ره دم زن از عین حقیقت''}} | |||
{{ب|''حقیقت در شریعت میتوان یافت''|2='' طریقت در حقیقت، نیز بشتافت''}} | |||
{{ب|''مقام ایمنی در شرع یابی''|2='' که اندر وی، تو اصل و فرع یابی''}} | |||
{{ب|''ز شرع مصطفی مگذر زمانی''|2=''دمادم تا کنی از وی بیانی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه شش و هفت</ref>. | |||
در صفحاتی دیگر از دفتر اول کتاب، از چگونگی آفرینش حضرت حوا و وصلت حضرت آدم با او و سپس از ماجرای رانده شدن آنان از بهشت به اغوای شیطان، سخن به میان آمده که به مناجات پرسوز و گداز آدم با حضرت حق میانجامد و این بخش از کتاب، از زیباترین و درعینحال، غمانگیزترین تراژدی زندگی حضرت آدم و فرزندان تنهای او، بهویژه در روزگار ماست. شاعر برای چاره و درمان این درد در میان فرزندان آدم، از طریقت عرفان سخن به میان کشیده و برای رهایی آدمی از تنهایی و آز و نیاز او، مجددا به صراط مستقیم شریعت گام میگذارد و شریعت را زیربنای عرفان معرفی میکند. لذا انسان گمراه را به حرکت در آن فرامیخواند؛ چنانکه گوید: | در صفحاتی دیگر از دفتر اول کتاب، از چگونگی آفرینش حضرت حوا و وصلت حضرت آدم با او و سپس از ماجرای رانده شدن آنان از بهشت به اغوای شیطان، سخن به میان آمده که به مناجات پرسوز و گداز آدم با حضرت حق میانجامد و این بخش از کتاب، از زیباترین و درعینحال، غمانگیزترین تراژدی زندگی حضرت آدم و فرزندان تنهای او، بهویژه در روزگار ماست. شاعر برای چاره و درمان این درد در میان فرزندان آدم، از طریقت عرفان سخن به میان کشیده و برای رهایی آدمی از تنهایی و آز و نیاز او، مجددا به صراط مستقیم شریعت گام میگذارد و شریعت را زیربنای عرفان معرفی میکند. لذا انسان گمراه را به حرکت در آن فرامیخواند؛ چنانکه گوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''شریعت مر مرا آزاد کرده است''|2=''ز غمهای جهانم شاد کرده است''}}{{ب|''شریعت میکند تحقیق روشن ''|2=''خدا میگوید این اسرار بر من''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''شریعت مر مرا آزاد کرده است''|2=''ز غمهای جهانم شاد کرده است''}} | |||
{{ب|''شریعت میکند تحقیق روشن ''|2=''خدا میگوید این اسرار بر من''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و مراد شاعر این است که دین، زبان روحبخش خداست که بهوسیله آن با بشر، برای هدایت وی به شاهراه خوشبختی و کامیابی، سخن میگوید تا او را از اسارت آز و نیاز خویش برهاند<ref>ر.ک: همان، صفحه هفت</ref>. | و مراد شاعر این است که دین، زبان روحبخش خداست که بهوسیله آن با بشر، برای هدایت وی به شاهراه خوشبختی و کامیابی، سخن میگوید تا او را از اسارت آز و نیاز خویش برهاند<ref>ر.ک: همان، صفحه هفت</ref>. | ||
خط ۱۰۳: | خط ۷۴: | ||
دفتر دوم نیز با ستایش پروردگار مهربان و برشمردن کمالات او و سپس سخن عشق، آغاز میگردد که از سوی قادر متعال به انسان مرحمت شده است. پس از آن، از حلاج و سؤال کردن شخصی از وی، در خصوص حضرت آدم(ع) ادامه مییابد و هدف آن است تا نشان دهد که چگونه او از من افلاکی خود، به جهان خاکی فروافتاده و گرفتار آز و نیاز در زمین گردیده است: | دفتر دوم نیز با ستایش پروردگار مهربان و برشمردن کمالات او و سپس سخن عشق، آغاز میگردد که از سوی قادر متعال به انسان مرحمت شده است. پس از آن، از حلاج و سؤال کردن شخصی از وی، در خصوص حضرت آدم(ع) ادامه مییابد و هدف آن است تا نشان دهد که چگونه او از من افلاکی خود، به جهان خاکی فروافتاده و گرفتار آز و نیاز در زمین گردیده است: | ||
{{شعر}}{{ب|''تویی آدم چرا از خود جدایی''|2=''تو آدم نیستی، بیشک خدایی''}}{{ب|''تویی آدم چرا مغرور گشتی ''|2=''به اندک چیز از آن دور گشتی''}}{{پایان شعر}}. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''تویی آدم چرا از خود جدایی''|2=''تو آدم نیستی، بیشک خدایی''}} | |||
{{ب|''تویی آدم چرا مغرور گشتی ''|2=''به اندک چیز از آن دور گشتی''}} | |||
{{پایان شعر}}. | |||
خط ۱۱۳: | خط ۸۰: | ||
در جای دیگر این دفتر، ضمن برشمردن عنایاتی که از پروردگار عالم به انسان مرحمت گردیده، به او یادآور میگردد که همه هستی بهخاطر او آفریده شده، اما وی بیخبر و ناسپاس مانده است و دقیقا این همان چیزی است که این بیت مشهور سعدی را به ذهن متبادر میسازد که: | در جای دیگر این دفتر، ضمن برشمردن عنایاتی که از پروردگار عالم به انسان مرحمت گردیده، به او یادآور میگردد که همه هستی بهخاطر او آفریده شده، اما وی بیخبر و ناسپاس مانده است و دقیقا این همان چیزی است که این بیت مشهور سعدی را به ذهن متبادر میسازد که: | ||
{{شعر}}{{ب|''همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار''|2=''شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار''|2=''شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>. | |||
پس از آن شاعر در مذمت دنیا قلمفرسایی کرده و در پی آن، پردههای دیگر از حقیقت وجود آدمی را برمیگیرد و سپس طی رهنمودی به وی میگوید: | پس از آن شاعر در مذمت دنیا قلمفرسایی کرده و در پی آن، پردههای دیگر از حقیقت وجود آدمی را برمیگیرد و سپس طی رهنمودی به وی میگوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''ز خود آسوده شو، اندر فنا کوش''|2=''مگو بسیار در جان باش خاموش''}}{{پایان شعر}}. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''ز خود آسوده شو، اندر فنا کوش''|2=''مگو بسیار در جان باش خاموش''}} | |||
{{پایان شعر}}. | |||
و در پایان آن نتیجهگیری میکند که تمامی اشیا و پدیدههای عالم از یک نور واحدند و به قول حافظ: | و در پایان آن نتیجهگیری میکند که تمامی اشیا و پدیدههای عالم از یک نور واحدند و به قول حافظ: | ||
{{شعر}}{{ب|''یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد''|2=''''}}{{پایان شعر}}. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد''|2=''''}} | |||
{{پایان شعر}}. | |||
و بخش بسیار مفصلی از این دفتر، بدین اندیشه اختصاص یافته و کتاب را به آخر میبرد و در پایان آن، سالک جوینده را در تأسی و پیروی از آیین بهترین برگزیده خدا، فراخوانده و میگوید: | و بخش بسیار مفصلی از این دفتر، بدین اندیشه اختصاص یافته و کتاب را به آخر میبرد و در پایان آن، سالک جوینده را در تأسی و پیروی از آیین بهترین برگزیده خدا، فراخوانده و میگوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''هر آن کو جز محمد(ص) پیر جوید''|2='' به هرزه هرچه گوید، هیچ گوید''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه هشت - نه</ref>. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''هر آن کو جز محمد(ص) پیر جوید''|2='' به هرزه هرچه گوید، هیچ گوید''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه هشت - نه</ref>. | |||
طولانیترین بخش پایانی دفتر دوم، آمیزهای است از تمامی اندیشههای متصوفانه شاعر که از مطالب کل کتاب به تألیف آمده و اهم آن اشاره به سرانجام هولناکی است که شاعر از افشای راز دارد و سپس به عظمت نام خود که از محمد رسولالله(ص) نشان و نشأت دارد و او نیز چون پیامبر(ص) در هدایت انام پیشقدم و پیشقراول است، یاد میکند و کتاب خویش را گنجی مخفی و شایان که از کل ذرات عالم سخن میگوید، معرفی مینماید<ref>ر.ک: همان، صفحه نه</ref>. | طولانیترین بخش پایانی دفتر دوم، آمیزهای است از تمامی اندیشههای متصوفانه شاعر که از مطالب کل کتاب به تألیف آمده و اهم آن اشاره به سرانجام هولناکی است که شاعر از افشای راز دارد و سپس به عظمت نام خود که از محمد رسولالله(ص) نشان و نشأت دارد و او نیز چون پیامبر(ص) در هدایت انام پیشقدم و پیشقراول است، یاد میکند و کتاب خویش را گنجی مخفی و شایان که از کل ذرات عالم سخن میگوید، معرفی مینماید<ref>ر.ک: همان، صفحه نه</ref>. |
ویرایش