پرش به محتوا

جوهر الذات: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' {{' به '{{'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{')
خط ۳۸: خط ۳۸:
   
   
دفتر نخست، به‎مانند همه آثار [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]، با توصیف و ستایش پروردگار آغاز گردیده و صفات متعالیه حضرت حق، یکی پس از دیگری، طی ابیات گوناگون، به تصویر درآمده است که عقل آدمی، از کنه وجود این همه صفات، عاجز و مبهوب می‎ماند و سرانجام به خاموشی و سکوتی احترام‎آمیز، پناه می‎برد؛ چراکه به حقیقت درمی‎یابد او نیز با همه لاف و گزاف‎های عقلانی و ادعاهای عقل و بزرگی که در زیر سقف این دایره مینایی از خود ظاهر می‎سازد، همچون فلک گردان، همواره گردان و سرگردان است؛ همان ‎گونه که شاعر فرماید:  
دفتر نخست، به‎مانند همه آثار [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]، با توصیف و ستایش پروردگار آغاز گردیده و صفات متعالیه حضرت حق، یکی پس از دیگری، طی ابیات گوناگون، به تصویر درآمده است که عقل آدمی، از کنه وجود این همه صفات، عاجز و مبهوب می‎ماند و سرانجام به خاموشی و سکوتی احترام‎آمیز، پناه می‎برد؛ چراکه به حقیقت درمی‎یابد او نیز با همه لاف و گزاف‎های عقلانی و ادعاهای عقل و بزرگی که در زیر سقف این دایره مینایی از خود ظاهر می‎سازد، همچون فلک گردان، همواره گردان و سرگردان است؛ همان ‎گونه که شاعر فرماید:  
 
{{شعر}}{{ب|''نمی‎دانی در این معنی چه گویی''|2=''که گردان چون فلک، مانند گویی''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''نمی‎دانی در این معنی چه گویی''|2=''که گردان چون فلک، مانند گویی''}}
{{پایان شعر}}


بااین‎همه، از دیدگاه شاعر، انسان همواره مورد عنایت خاص حضرت باری و محبوب و مطلوب پروردگار مهربان و کارساز است، اما دریغ که او از این امر، غافل است. روی این اصل، شاعر در جای دیگر از ابیات کتاب، آدمی را به این غفلت توجه داده و وی را به گوهر ارزشمندی که در وجود او از سوی حضرت حق به ودیعه نهاده شده، رهنمون گردیده تا از این گوهر شایان، بهره‎مندی کامل حاصل نماید؛ چنان‎که گوید:  
بااین‎همه، از دیدگاه شاعر، انسان همواره مورد عنایت خاص حضرت باری و محبوب و مطلوب پروردگار مهربان و کارساز است، اما دریغ که او از این امر، غافل است. روی این اصل، شاعر در جای دیگر از ابیات کتاب، آدمی را به این غفلت توجه داده و وی را به گوهر ارزشمندی که در وجود او از سوی حضرت حق به ودیعه نهاده شده، رهنمون گردیده تا از این گوهر شایان، بهره‎مندی کامل حاصل نماید؛ چنان‎که گوید:  
 
{{شعر}}{{ب|''عجایب جوهری جانا ندانم''|2=''که چون شرح صفاتت را بخوانم''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''عجایب جوهری جانا ندانم''|2=''که چون شرح صفاتت را بخوانم''}}
{{پایان شعر}}




در استمرار این اندیشه، شاعر در مبحثی دیگر که از توحید ذات و صفات باری تعالی سخن به میان می‎آورد، به ارزشمندی انسان که از حضرت حق، بهره‎مندی و نشان دارد، اشاره کرده و می‎گوید:
در استمرار این اندیشه، شاعر در مبحثی دیگر که از توحید ذات و صفات باری تعالی سخن به میان می‎آورد، به ارزشمندی انسان که از حضرت حق، بهره‎مندی و نشان دارد، اشاره کرده و می‎گوید:
 
{{شعر}}{{ب|''تو بودی آدم و آدم تو بودی''|2=''خودی خود، تو در آدم نمودی''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''تو بودی آدم و آدم تو بودی''|2=''خودی خود، تو در آدم نمودی''}}
{{پایان شعر}}
   
   


خط ۶۰: خط ۵۱:


در مراحل بعدی کتاب، شاعر از پیامبر(ص) سخن به میان آورده و به ظهور اسلام و برچیده شدن بساط کفر و فساد به دست ایشان، اشاره کرده و می‎گوید:  
در مراحل بعدی کتاب، شاعر از پیامبر(ص) سخن به میان آورده و به ظهور اسلام و برچیده شدن بساط کفر و فساد به دست ایشان، اشاره کرده و می‎گوید:  
 
{{شعر}}{{ب|''تمامت دین‎ها را برفکندی''|2=''تو بیخ کفر از عالم بکندی''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''تمامت دین‎ها را برفکندی''|2=''تو بیخ کفر از عالم بکندی''}}
{{پایان شعر}}




پس از آن، به بیان عظمت معراج آن حضرت، اشاره نموده و تصویری پرشور و دلکش از آن به دست داده است و سپس در پایان معراج و بخش ضمیمه آن، به خودیابی و خودشناسی انسان پرداخته و به بیان اسرار ذات آدمی و گوهر وجود او پرداخته و می‎گوید:  
پس از آن، به بیان عظمت معراج آن حضرت، اشاره نموده و تصویری پرشور و دلکش از آن به دست داده است و سپس در پایان معراج و بخش ضمیمه آن، به خودیابی و خودشناسی انسان پرداخته و به بیان اسرار ذات آدمی و گوهر وجود او پرداخته و می‎گوید:  
 
{{شعر}}{{ب|''در اینجا می‎نماید روی دلدار''|2=''عیان عشق باشد، ليس في الدار''}}{{ب|''در اینجا باز بینی جوهر ذات''|2=''که بربسته است بر هم جمله ذرات''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه شش</ref>.'''
{{شعر}}
{{ب|''در اینجا می‎نماید روی دلدار''|2=''عیان عشق باشد، ليس في الدار''}}
{{ب|''در اینجا باز بینی جوهر ذات''|2=''که بربسته است بر هم جمله ذرات''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه شش</ref>.'''


افق دیگر کتاب جوهر الذات عطار، با وصف قناعت و ریاضت که شیوه واصلان حق است، آغاز گردیده است. در این افق، شاعر با توصیف مکارم و بزرگی‎های خاتم‎النبیین، به مدح علی مرتضی، پسر عم و داماد بلندپایه‎اش پرداخته است. شاعر ابتدا از حقیقت وجود علی مرتضی که آینه تمام‎نمای ذات الهی است، سخن به‎ میان آورده و سپس در اثبات امامت و جانشینی بلافصل وی، سخن رانده و چنین می‎گوید:  
افق دیگر کتاب جوهر الذات عطار، با وصف قناعت و ریاضت که شیوه واصلان حق است، آغاز گردیده است. در این افق، شاعر با توصیف مکارم و بزرگی‎های خاتم‎النبیین، به مدح علی مرتضی، پسر عم و داماد بلندپایه‎اش پرداخته است. شاعر ابتدا از حقیقت وجود علی مرتضی که آینه تمام‎نمای ذات الهی است، سخن به‎ میان آورده و سپس در اثبات امامت و جانشینی بلافصل وی، سخن رانده و چنین می‎گوید:  
 
{{شعر}}{{ب|''امام است او یقین بعد محمد(ص)''|2=''بیاب این راز و بی‎شک شو مؤید''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''امام است او یقین بعد محمد(ص)''|2=''بیاب این راز و بی‎شک شو مؤید''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.


مباحث دیگر کتاب به شرح استغنای واجب الوجود و توحید صرف او و نیز فنای انسان برای راهیابی به مقام حق اشاره دارد، تا انسان گرفتار آز و نیاز بی‎پایان را از خود برهاند؛ چنان‎که گوید:  
مباحث دیگر کتاب به شرح استغنای واجب الوجود و توحید صرف او و نیز فنای انسان برای راهیابی به مقام حق اشاره دارد، تا انسان گرفتار آز و نیاز بی‎پایان را از خود برهاند؛ چنان‎که گوید:  
 
{{شعر}}{{ب|''چو مردان زن أنا الحق تو همیشه''|2=''مترس از روبهان، ای شیر بیشه''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''چو مردان زن أنا الحق تو همیشه''|2=''مترس از روبهان، ای شیر بیشه''}}
{{پایان شعر}}


در تداوم این اندیشه، شاعر از پدر و پسری بازرگان که با کشتی خود در دریا سفر می‎کنند، تمثیلی به میان آورده که بعد از گفت‍گویی طولانی میان پدر و پسر که خطر دریا از دیدگاه او پسندیده نیست، پدر را به باد ملامت می‎گیرد، ولی سرانجام با استدلال پدر، تسلیم و مجاب می‎گردد و به دنبال آن، افق روشنی از حقیقت نمودار می‎گردد که آن «شریعت» نام دارد و این همان چیزی است که پدر، فرزند را به درک و قبول آن، سفارش می‎کند و شاعر نیز ضمن تأکید به اهمیت و ارزشمندی آن، چنین می‎فرماید:
در تداوم این اندیشه، شاعر از پدر و پسری بازرگان که با کشتی خود در دریا سفر می‎کنند، تمثیلی به میان آورده که بعد از گفت‍گویی طولانی میان پدر و پسر که خطر دریا از دیدگاه او پسندیده نیست، پدر را به باد ملامت می‎گیرد، ولی سرانجام با استدلال پدر، تسلیم و مجاب می‎گردد و به دنبال آن، افق روشنی از حقیقت نمودار می‎گردد که آن «شریعت» نام دارد و این همان چیزی است که پدر، فرزند را به درک و قبول آن، سفارش می‎کند و شاعر نیز ضمن تأکید به اهمیت و ارزشمندی آن، چنین می‎فرماید:
 
{{شعر}}{{ب|''شریعت کوش و آنگه کن طریقت''|2=''سوم ره دم زن از عین حقیقت''}}{{ب|''حقیقت در شریعت می‎توان یافت''|2='' طریقت در حقیقت، نیز بشتافت''}}{{ب|''مقام ایمنی در شرع یابی''|2='' که اندر وی، تو اصل و فرع یابی''}}{{ب|''ز شرع مصطفی مگذر زمانی''|2=''دمادم تا کنی از وی بیانی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه شش و هفت</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''شریعت کوش و آنگه کن طریقت''|2=''سوم ره دم زن از عین حقیقت''}}
{{ب|''حقیقت در شریعت می‎توان یافت''|2='' طریقت در حقیقت، نیز بشتافت''}}
{{ب|''مقام ایمنی در شرع یابی''|2='' که اندر وی، تو اصل و فرع یابی''}}
{{ب|''ز شرع مصطفی مگذر زمانی''|2=''دمادم تا کنی از وی بیانی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه شش و هفت</ref>.


در صفحاتی دیگر از دفتر اول کتاب، از چگونگی آفرینش حضرت حوا و وصلت حضرت آدم با او و سپس از ماجرای رانده شدن آنان از بهشت به اغوای شیطان، سخن به میان آمده که به مناجات پرسوز و گداز آدم با حضرت حق می‎انجامد و این بخش از کتاب، از زیباترین و درعین‎حال، غم‎انگیزترین تراژدی زندگی حضرت آدم و فرزندان تنهای او، به‎ویژه در روزگار ماست. شاعر برای چاره و درمان این درد در میان فرزندان آدم، از طریقت عرفان سخن به میان کشیده و برای رهایی آدمی از تنهایی و آز و نیاز او، مجددا به صراط مستقیم شریعت گام می‎گذارد و شریعت را زیربنای عرفان معرفی می‎کند. لذا انسان گمراه را به حرکت در آن فرامی‎خواند؛ چنان‎که گوید:
در صفحاتی دیگر از دفتر اول کتاب، از چگونگی آفرینش حضرت حوا و وصلت حضرت آدم با او و سپس از ماجرای رانده شدن آنان از بهشت به اغوای شیطان، سخن به میان آمده که به مناجات پرسوز و گداز آدم با حضرت حق می‎انجامد و این بخش از کتاب، از زیباترین و درعین‎حال، غم‎انگیزترین تراژدی زندگی حضرت آدم و فرزندان تنهای او، به‎ویژه در روزگار ماست. شاعر برای چاره و درمان این درد در میان فرزندان آدم، از طریقت عرفان سخن به میان کشیده و برای رهایی آدمی از تنهایی و آز و نیاز او، مجددا به صراط مستقیم شریعت گام می‎گذارد و شریعت را زیربنای عرفان معرفی می‎کند. لذا انسان گمراه را به حرکت در آن فرامی‎خواند؛ چنان‎که گوید:
 
{{شعر}}{{ب|''شریعت مر مرا آزاد کرده است''|2=''ز غم‎های جهانم شاد کرده است''}}{{ب|''شریعت می‎کند تحقیق روشن ''|2=''خدا می‎گوید این اسرار بر من''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''شریعت مر مرا آزاد کرده است''|2=''ز غم‎های جهانم شاد کرده است''}}
{{ب|''شریعت می‎کند تحقیق روشن ''|2=''خدا می‎گوید این اسرار بر من''}}
{{پایان شعر}}


و مراد شاعر این است که دین، زبان روح‎بخش خداست که به‎وسیله آن با بشر، برای هدایت وی به شاهراه خوشبختی و کامیابی، سخن می‎گوید تا او را از اسارت آز و نیاز خویش برهاند<ref>ر.ک: همان، صفحه هفت</ref>.
و مراد شاعر این است که دین، زبان روح‎بخش خداست که به‎وسیله آن با بشر، برای هدایت وی به شاهراه خوشبختی و کامیابی، سخن می‎گوید تا او را از اسارت آز و نیاز خویش برهاند<ref>ر.ک: همان، صفحه هفت</ref>.
خط ۱۰۳: خط ۷۴:


دفتر دوم نیز با ستایش پروردگار مهربان و برشمردن کمالات او و سپس سخن عشق، آغاز می‎گردد که از سوی قادر متعال به انسان مرحمت شده است. پس از آن، از حلاج و سؤال کردن شخصی از وی، در خصوص حضرت آدم(ع) ادامه می‎یابد و هدف آن است تا نشان دهد که چگونه او از من افلاکی خود، به جهان خاکی فروافتاده و گرفتار آز و نیاز در زمین گردیده است:  
دفتر دوم نیز با ستایش پروردگار مهربان و برشمردن کمالات او و سپس سخن عشق، آغاز می‎گردد که از سوی قادر متعال به انسان مرحمت شده است. پس از آن، از حلاج و سؤال کردن شخصی از وی، در خصوص حضرت آدم(ع) ادامه می‎یابد و هدف آن است تا نشان دهد که چگونه او از من افلاکی خود، به جهان خاکی فروافتاده و گرفتار آز و نیاز در زمین گردیده است:  
 
{{شعر}}{{ب|''تویی آدم چرا از خود جدایی''|2=''تو آدم نیستی، بی‎شک خدایی''}}{{ب|''تویی آدم چرا مغرور گشتی ''|2=''به اندک چیز از آن دور گشتی''}}{{پایان شعر}}.
{{شعر}}
{{ب|''تویی آدم چرا از خود جدایی''|2=''تو آدم نیستی، بی‎شک خدایی''}}
{{ب|''تویی آدم چرا مغرور گشتی ''|2=''به اندک چیز از آن دور گشتی''}}
{{پایان شعر}}.




خط ۱۱۳: خط ۸۰:


در جای دیگر این دفتر، ضمن برشمردن عنایاتی که از پروردگار عالم به انسان مرحمت گردیده، به او یادآور می‎گردد که همه هستی به‎خاطر او آفریده شده، اما وی بی‎خبر و ناسپاس مانده است و دقیقا این همان چیزی است که این بیت مشهور سعدی را به ذهن متبادر می‎سازد که:  
در جای دیگر این دفتر، ضمن برشمردن عنایاتی که از پروردگار عالم به انسان مرحمت گردیده، به او یادآور می‎گردد که همه هستی به‎خاطر او آفریده شده، اما وی بی‎خبر و ناسپاس مانده است و دقیقا این همان چیزی است که این بیت مشهور سعدی را به ذهن متبادر می‎سازد که:  
 
{{شعر}}{{ب|''همه از بهر تو سرگشته و فرمان‎بردار''|2=''شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''همه از بهر تو سرگشته و فرمان‎بردار''|2=''شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان</ref>.


پس از آن شاعر در مذمت دنیا قلم‎فرسایی کرده و در پی آن، پرده‎های دیگر از حقیقت وجود آدمی را برمی‎گیرد و سپس طی رهنمودی به وی می‎گوید:  
پس از آن شاعر در مذمت دنیا قلم‎فرسایی کرده و در پی آن، پرده‎های دیگر از حقیقت وجود آدمی را برمی‎گیرد و سپس طی رهنمودی به وی می‎گوید:  
 
{{شعر}}{{ب|''ز خود آسوده شو، اندر فنا کوش''|2=''مگو بسیار در جان باش خاموش''}}{{پایان شعر}}.
{{شعر}}
{{ب|''ز خود آسوده شو، اندر فنا کوش''|2=''مگو بسیار در جان باش خاموش''}}
{{پایان شعر}}.


و در پایان آن نتیجه‎گیری می‎کند که تمامی اشیا و پدیده‎های عالم از یک نور واحدند و به قول حافظ:  
و در پایان آن نتیجه‎گیری می‎کند که تمامی اشیا و پدیده‎های عالم از یک نور واحدند و به قول حافظ:  
 
{{شعر}}{{ب|''یک فروغ رخ ساقی‎ است که در جام افتاد''|2=''''}}{{پایان شعر}}.
{{شعر}}
{{ب|''یک فروغ رخ ساقی‎ است که در جام افتاد''|2=''''}}
{{پایان شعر}}.




و بخش بسیار مفصلی از این دفتر، بدین اندیشه اختصاص یافته و کتاب را به آخر می‎برد و در پایان آن، سالک جوینده را در تأسی و پیروی از آیین بهترین برگزیده خدا، فراخوانده و می‎گوید:  
و بخش بسیار مفصلی از این دفتر، بدین اندیشه اختصاص یافته و کتاب را به آخر می‎برد و در پایان آن، سالک جوینده را در تأسی و پیروی از آیین بهترین برگزیده خدا، فراخوانده و می‎گوید:  
 
{{شعر}}{{ب|''هر آن کو جز محمد(ص) پیر جوید''|2='' به هرزه هرچه گوید، هیچ گوید''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه هشت - ‎نه</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''هر آن کو جز محمد(ص) پیر جوید''|2='' به هرزه هرچه گوید، هیچ گوید''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، صفحه هشت - ‎نه</ref>.


طولانی‎ترین بخش پایانی دفتر دوم، آمیزه‎ای است از تمامی اندیشه‎های متصوفانه شاعر که از مطالب کل کتاب به تألیف آمده و اهم آن اشاره به سرانجام هولناکی است که شاعر از افشای راز دارد و سپس به عظمت نام خود که از محمد رسول‎الله(ص) نشان و نشأت دارد و او نیز چون پیامبر(ص) در هدایت انام پیش‎قدم و پیش‎قراول است، یاد می‎کند و کتاب خویش را گنجی مخفی و شایان که از کل ذرات عالم سخن می‎گوید، معرفی می‎نماید<ref>ر.ک: همان، صفحه نه</ref>.
طولانی‎ترین بخش پایانی دفتر دوم، آمیزه‎ای است از تمامی اندیشه‎های متصوفانه شاعر که از مطالب کل کتاب به تألیف آمده و اهم آن اشاره به سرانجام هولناکی است که شاعر از افشای راز دارد و سپس به عظمت نام خود که از محمد رسول‎الله(ص) نشان و نشأت دارد و او نیز چون پیامبر(ص) در هدایت انام پیش‎قدم و پیش‎قراول است، یاد می‎کند و کتاب خویش را گنجی مخفی و شایان که از کل ذرات عالم سخن می‎گوید، معرفی می‎نماید<ref>ر.ک: همان، صفحه نه</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش