۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
اولین رباعی که نویسنده، به شرح آن پرداخته، در موضوع توحید است. وی در اینباره میگوید: شرط خداشناسی، خودشناسی است: | اولین رباعی که نویسنده، به شرح آن پرداخته، در موضوع توحید است. وی در اینباره میگوید: شرط خداشناسی، خودشناسی است: | ||
{{شعر}}{{ب|''آن است خدا که طرح عالم انداخت''|2=''در یک کف خاک جثه آدم ساخت''}}{{ب|''خود را بشناس تا شناسی حق را''|2=''حق را بشناخت هرکه خود را بشناخت''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''آن است خدا که طرح عالم انداخت''|2=''در یک کف خاک جثه آدم ساخت''}} | |||
{{ب|''خود را بشناس تا شناسی حق را''|2=''حق را بشناخت هرکه خود را بشناخت''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
ایشان در توضیح بیت دوم این رباعی میگوید: این بیت ناظر به حدیثی از اصحاب عصمت است؛ آنجا که فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ «هرکه شناخت خود را، شناخت پروردگار خود را». سپس چنین شرح میدهد: هرکه به مداومت، یاد مرگ نماید، مستی غفلت از سرش بیرون رود و چشم دلش وا شود و خود را بشناسد و بداند که قبل از این، چه بوده و در رحم به چه عنوان تربیت یافت و پروردگار چگونه اسباب ضروری از چشم و گوش و زبان و دست و پا و غیر آن به وی عنایت فرمود و از آن ظلماتش به چه عنوان صحیح و سالم بیرون آورد و در عرض این مدت، چه احسانها نظر به وی کرد و... پس در این حال خود را بندهای داند آزاد نکرده و مسافری شناسد قصد اقامت نکرده... و چون خویشتن را چنین شناسد، خدای خویش را بشناسد و حاضر و ناظرش بیند و مطلع بر باطن و ظاهرش داند... <ref>ر.ک: متن کتاب، ص5-7</ref>. | ایشان در توضیح بیت دوم این رباعی میگوید: این بیت ناظر به حدیثی از اصحاب عصمت است؛ آنجا که فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ «هرکه شناخت خود را، شناخت پروردگار خود را». سپس چنین شرح میدهد: هرکه به مداومت، یاد مرگ نماید، مستی غفلت از سرش بیرون رود و چشم دلش وا شود و خود را بشناسد و بداند که قبل از این، چه بوده و در رحم به چه عنوان تربیت یافت و پروردگار چگونه اسباب ضروری از چشم و گوش و زبان و دست و پا و غیر آن به وی عنایت فرمود و از آن ظلماتش به چه عنوان صحیح و سالم بیرون آورد و در عرض این مدت، چه احسانها نظر به وی کرد و... پس در این حال خود را بندهای داند آزاد نکرده و مسافری شناسد قصد اقامت نکرده... و چون خویشتن را چنین شناسد، خدای خویش را بشناسد و حاضر و ناظرش بیند و مطلع بر باطن و ظاهرش داند... <ref>ر.ک: متن کتاب، ص5-7</ref>. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۵: | ||
اولین دو بیتی از باب معاد این است: | اولین دو بیتی از باب معاد این است: | ||
{{شعر}}{{ب|''گویی که چه مُردی نشوی زنده دگر''|2=''گویا که تو را نیست ز خود هیچ خبر''}}{{ب|''هر شب میری و هر سحر زنده شوی''|2=''چون صور سرافیل بود باد سحر''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''گویی که چه مُردی نشوی زنده دگر''|2=''گویا که تو را نیست ز خود هیچ خبر''}} | |||
{{ب|''هر شب میری و هر سحر زنده شوی''|2=''چون صور سرافیل بود باد سحر''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
ایشان در معنا و شرح این رباعی میگوید: حضرت حق سبحانه و تعالی برای رفع تعجب در حشر و نشر، نوعی کرده که در هر روز و شب مردمان مشاهده حشر و نشر میکنند. چون شب شود، مردمان همه بمیرند و چون باد سحر که بهمنزله صور است بوزد، مردمان شروع در زنده شدن کنند تا طلوع آفتاب همگی زنده شوند<ref>ر.ک: همان، ص68</ref>. | ایشان در معنا و شرح این رباعی میگوید: حضرت حق سبحانه و تعالی برای رفع تعجب در حشر و نشر، نوعی کرده که در هر روز و شب مردمان مشاهده حشر و نشر میکنند. چون شب شود، مردمان همه بمیرند و چون باد سحر که بهمنزله صور است بوزد، مردمان شروع در زنده شدن کنند تا طلوع آفتاب همگی زنده شوند<ref>ر.ک: همان، ص68</ref>. |
ویرایش