پرش به محتوا

دیوان عطار: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' {{' به '{{'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{')
خط ۴۰: خط ۴۰:
اين تصويرها كه تنها پاره‌اى از بيت‌هاى دربردارنده آنها گزارش مى‌شوند، كمابيش از حوزه تجربه مستقيم عطار در زندگى بيرون بوده‌اند، مانند تصاوير مربوط به دربارها و شاهان و اشراف. البته عطار، نه در مقام شاعرى وابسته به اشراف كه همچون انسانى عادى به اين عناصر و تصاوير نظر داشته و از اين ميان به جاى خرده‌كارى‌ها و جزئيات، بيشتر، وجوه شباهت‌هاى كلى را در نظر آورده است. او، در بيشتر اين تصويرها، رنگ را وجه شبه برمى‌گزيند، مانند:
اين تصويرها كه تنها پاره‌اى از بيت‌هاى دربردارنده آنها گزارش مى‌شوند، كمابيش از حوزه تجربه مستقيم عطار در زندگى بيرون بوده‌اند، مانند تصاوير مربوط به دربارها و شاهان و اشراف. البته عطار، نه در مقام شاعرى وابسته به اشراف كه همچون انسانى عادى به اين عناصر و تصاوير نظر داشته و از اين ميان به جاى خرده‌كارى‌ها و جزئيات، بيشتر، وجوه شباهت‌هاى كلى را در نظر آورده است. او، در بيشتر اين تصويرها، رنگ را وجه شبه برمى‌گزيند، مانند:


1. تشبيه زردى روى و چهره آفتاب به زر در ابيات زير:
1. تشبيه زردى روى و چهره آفتاب به زر در ابيات زير:{{شعر}}{{ب|''بى اشكِ چو خونم ز غمِ نقشِ خيالت''|2=''نقاشىِ اين روىِ چو زر مى‌نتوان كرد''}}{{ب|''لبِ چون لعلش از چشمم گهر ريخت''|2=''برِ چون سيمش از رويم زر آورد''}}{{ب|''اى ز رشكِ روىِ خوبت چهره چون زر آفتاب''|2=''چون لبت هرگز نپروردست گوهر آفتاب''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''بى اشكِ چو خونم ز غمِ نقشِ خيالت''|2=''نقاشىِ اين روىِ چو زر مى‌نتوان كرد''}}
{{ب|''لبِ چون لعلش از چشمم گهر ريخت''|2=''برِ چون سيمش از رويم زر آورد''}}
{{ب|''اى ز رشكِ روىِ خوبت چهره چون زر آفتاب''|2=''چون لبت هرگز نپروردست گوهر آفتاب''}}
{{پایان شعر}}


2. تشبيه سرخىِ مى و لب به لعل در ابيات زير:
2. تشبيه سرخىِ مى و لب به لعل در ابيات زير:{{شعر}}{{ب|''مى به عطار ده به سرخىِ لعل''|2=''كه ز مى جان چو دُر درخشان يافت''}}{{ب|''لبِ چون لعلش از چشمم گهر ريخت''|2=''برِ چون سيمش از رويم زر آورد''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مى به عطار ده به سرخىِ لعل''|2=''كه ز مى جان چو دُر درخشان يافت''}}
{{ب|''لبِ چون لعلش از چشمم گهر ريخت''|2=''برِ چون سيمش از رويم زر آورد''}}
{{پایان شعر}}


3. استعاره لعل با جامع سرخى، درباره لب در ابيات زير:
3. استعاره لعل با جامع سرخى، درباره لب در ابيات زير:{{شعر}}{{ب|''از آن سرگشته دل ماندم كه لعلت''|2=''گهر سى دانه در يك ارزن آورد''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''از آن سرگشته دل ماندم كه لعلت''|2=''گهر سى دانه در يك ارزن آورد''}}
{{پایان شعر}}


لعل تو مى‌خورْد خونِ سوخته من !! تا خطت آن خون كنون ز شير برآورد  
لعل تو مى‌خورْد خونِ سوخته من !! تا خطت آن خون كنون ز شير برآورد  




4. تشبيه مى در سرخى به شنگرف در بيت زير:
4. تشبيه مى در سرخى به شنگرف در بيت زير:{{شعر}}{{ب|''مى نوش چو شنگرف به سرخى كه گلِ تر''|2=''طفلى است كه در مهدِ چو زنگار نهادند''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مى نوش چو شنگرف به سرخى كه گلِ تر''|2=''طفلى است كه در مهدِ چو زنگار نهادند''}}
{{پایان شعر}}


در بيت‌هاى زير، شاعر اشك چشم خود را به سيم و روى خويش را به زر تشبيه كرده است كه وجه شبه سپيدى است:
در بيت‌هاى زير، شاعر اشك چشم خود را به سيم و روى خويش را به زر تشبيه كرده است كه وجه شبه سپيدى است:{{شعر}}{{ب|''اشك و رويم همچو سيم و زر بماند''|2=''عمر، رفت و سيم و زر شد، چون كنم؟''}}{{ب|''لبِ چون لعلش از چشمم گهر ريخت''|2=''برِ چون سيمش از رويم زر آورد''}}{{ب|''سرِ زلفِ دل‌ستانت به شكن دريغم آيد''|2=''صفتِ برِ چو سيمت به سمن دريغم آيد''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''اشك و رويم همچو سيم و زر بماند''|2=''عمر، رفت و سيم و زر شد، چون كنم؟''}}
{{ب|''لبِ چون لعلش از چشمم گهر ريخت''|2=''برِ چون سيمش از رويم زر آورد''}}
{{ب|''سرِ زلفِ دل‌ستانت به شكن دريغم آيد''|2=''صفتِ برِ چو سيمت به سمن دريغم آيد''}}
{{پایان شعر}}


او، هم‌چنين دُر را از دندان و اشك به استعاره آورده يا اين دو را به آن مانند ساخته است كه افزون بر شكل ظاهرى، به سپيدى آنها نظر دارد:
او، هم‌چنين دُر را از دندان و اشك به استعاره آورده يا اين دو را به آن مانند ساخته است كه افزون بر شكل ظاهرى، به سپيدى آنها نظر دارد:{{شعر}}{{ب|''ماهىِّ دُرِّ دُرجت هر يك چو روز روشن''|2=''ماهى كه ديد او را سى و دو روز حاصل''}}{{ب|''نيست چون عطار در درياى عشق''|2=''دُر ز چشمِ دُرفشان بگشاده‌اى''}}{{ب|''بحر از آن جوش مى‌زند لب‌خشك''|2=''كه بديدست دُرِّ شهوارت''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''ماهىِّ دُرِّ دُرجت هر يك چو روز روشن''|2=''ماهى كه ديد او را سى و دو روز حاصل''}}
{{ب|''نيست چون عطار در درياى عشق''|2=''دُر ز چشمِ دُرفشان بگشاده‌اى''}}
{{ب|''بحر از آن جوش مى‌زند لب‌خشك''|2=''كه بديدست دُرِّ شهوارت''}}
{{پایان شعر}}


دل منه بر چشم و دندانِ بتان كاين خاک راه !! چشم چون بادام و دندان است چون دُرِّ خوشاب  
دل منه بر چشم و دندانِ بتان كاين خاک راه !! چشم چون بادام و دندان است چون دُرِّ خوشاب  
خط ۸۵: خط ۶۰:
===ب) تصويرهاى تازه===
===ب) تصويرهاى تازه===


شايد بسيارى از تصويرهاى شعر عطار، در شعر شاعران پيش از او آمده باشد، اما عطار با نگاهى تازه آنها را بازسازى كرده است؛ براى نمونه، در شعر شاعران پيش از عطار باريدن باران از ابر، با تعبيرات گوناگونى تصوير شده، اما سفر باران، تصويرآفرينى ويژه عطار است:
شايد بسيارى از تصويرهاى شعر عطار، در شعر شاعران پيش از او آمده باشد، اما عطار با نگاهى تازه آنها را بازسازى كرده است؛ براى نمونه، در شعر شاعران پيش از عطار باريدن باران از ابر، با تعبيرات گوناگونى تصوير شده، اما سفر باران، تصويرآفرينى ويژه عطار است:{{شعر}}{{ب|''زين ابرِ تر چو باران بيرون شو و سفر كن''|2=''زيرا كه بى‌سفر تو هرگز گهر نگردى''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''زين ابرِ تر چو باران بيرون شو و سفر كن''|2=''زيرا كه بى‌سفر تو هرگز گهر نگردى''}}
{{پایان شعر}}


برخى از تصويرهايى كه تجربه‌هاى هنرى عطار در آنها نمايان است، به اصطلاحات طبّى، داروها و وابسته‌هاى آنها مربوطند كه با پيشه شعر و دانش حرفه‌اى او نيز پيوندى دارند. وى، بيش از چهل بار در ديوان، عناصر طبّى را، «مشبّهٌ‌بهِ» تشبيه قرار داده است، مانند ترياك يقين، زهر بدگمانى، مرهم عشق، مرهم دعا، ترياك سعادت، زهر ناكامى، زهر هجر، سرمه عشق و معجونِ درد؛ «مشبَّه»، از چيزهاى انتزاعى و نامحسوس و «مشبّهٌ‌به»، از عناصر طبّى و دارويى است.
برخى از تصويرهايى كه تجربه‌هاى هنرى عطار در آنها نمايان است، به اصطلاحات طبّى، داروها و وابسته‌هاى آنها مربوطند كه با پيشه شعر و دانش حرفه‌اى او نيز پيوندى دارند. وى، بيش از چهل بار در ديوان، عناصر طبّى را، «مشبّهٌ‌بهِ» تشبيه قرار داده است، مانند ترياك يقين، زهر بدگمانى، مرهم عشق، مرهم دعا، ترياك سعادت، زهر ناكامى، زهر هجر، سرمه عشق و معجونِ درد؛ «مشبَّه»، از چيزهاى انتزاعى و نامحسوس و «مشبّهٌ‌به»، از عناصر طبّى و دارويى است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش