۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{') |
|||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
دیوان حاضر، مجموعه گرانباری است که پارهای از درهای شاهوارش در شرح خطبه مولای متقیان در علائم پارسایان میباشد (نغمه الهی) و قسمت دیگرش، در ذکر حادثه جانگداز سرور آزادگان، امام حسین(ع) است (نغمه حسینی) و بخشی از آن، شامل قصایدی متین، حاوی پندهای نغز حکیمان و روشنضمیران است و ختامش نیز با تغزلاتی وزین و عالیمضامین و قطعات و رباعیاتی دلپذیر صورت گرفته است (نغمه عشاق) <ref>ر.ک: مقدمه نخست، صفحه ب - ج</ref>. | دیوان حاضر، مجموعه گرانباری است که پارهای از درهای شاهوارش در شرح خطبه مولای متقیان در علائم پارسایان میباشد (نغمه الهی) و قسمت دیگرش، در ذکر حادثه جانگداز سرور آزادگان، امام حسین(ع) است (نغمه حسینی) و بخشی از آن، شامل قصایدی متین، حاوی پندهای نغز حکیمان و روشنضمیران است و ختامش نیز با تغزلاتی وزین و عالیمضامین و قطعات و رباعیاتی دلپذیر صورت گرفته است (نغمه عشاق) <ref>ر.ک: مقدمه نخست، صفحه ب - ج</ref>. | ||
اشعار الهی بیشتر وصف حال خویش است: | اشعار الهی بیشتر وصف حال خویش است:{{شعر}}{{ب|''بس در طلبت خدا خدا کردم''|2=''خود را به خدایت آشنا کردم''}}{{ب|''شبها همه دامن خیالت را''|2='' تا صبح گرفتم و دعا کردم''}}{{ب|''هر مشکلی کاوفتاد در کارم''|2=''نفرین به رقیب بیحیا کردم''}}{{ب|''شاید که تو حاجتم روا سازی''|2=''من حاجت هرکه را روا کردم''}}{{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''بس در طلبت خدا خدا کردم''|2=''خود را به خدایت آشنا کردم''}} | |||
{{ب|''شبها همه دامن خیالت را''|2='' تا صبح گرفتم و دعا کردم''}} | |||
{{ب|''هر مشکلی کاوفتاد در کارم''|2=''نفرین به رقیب بیحیا کردم''}} | |||
{{ب|''شاید که تو حاجتم روا سازی''|2=''من حاجت هرکه را روا کردم''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
همه چیز گزارش ضمیر وی است. او یک عاشق بوده و عمری در طلب بود. هرچه گفت برحق و برای حق گفت و هرچه نوشت برای حق بود و جز از حق، از هیچکس انتظار پاداش نداشت و به گفته خود: | همه چیز گزارش ضمیر وی است. او یک عاشق بوده و عمری در طلب بود. هرچه گفت برحق و برای حق گفت و هرچه نوشت برای حق بود و جز از حق، از هیچکس انتظار پاداش نداشت و به گفته خود: | ||
خط ۵۸: | خط ۵۲: | ||
بهعنوان مثال، نمونهای از اشعار استاد در زمینه وصف حالات عشاق، راه عشق و جذبات آن به قرار زیر است: | بهعنوان مثال، نمونهای از اشعار استاد در زمینه وصف حالات عشاق، راه عشق و جذبات آن به قرار زیر است: | ||
{{شعر}}{{ب|''روز و شب دل ناله بیاختیاری میکند''|2=''یاد شیرینروزگار وصل یاری میکند''}}{{ب|''دل ز عشق ماهرویی شب همه شب تا سحر ''|2=''ناله چون بلبل ز عشق گلعذاری میکند''}}{{ب|''در قفس چندی است محبوسم ز بیداد سپهر''|2=''طایر قدسم هوای لالهزاری میکند''}}{{ب|''ذکر من شب تا سحر چون مرغ حق فریاد هوست ''|2=''یاد مشکینزلف او در شام تاری میکند''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>. | |||
{{شعر}} | نمونهای نیز از اشعار وی، در زمینه مواعظ و پندها و نصایح به قرار زیر میباشد:{{شعر}}{{ب|''بشکن این قفس را و پر زن ای دل''|2=''خیمه در جهان دگر زن ای دل''}}{{ب|''تکیه بر سریر قضا کن ای دوست ''|2='' پنجه با حریف قدر زن ای دل''}}{{ب|''بر براق همت نشین و یک شب''|2=''حلقه مهر و مه را به در زن ای دل''}}{{ب|''از صفای انفاس روحبخشت ''|2='' طعنه بر نسیم سحر زن ای دل''}}{{پایان شعر}} <ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
{{ب|'' | |||
{{ب|'' | |||
{{ب|'' | |||
{{ب|'' | |||
در اشعار برخی از شاعران، دیده میشود که به مدد الفاظ و کلمات و بهصورت کنایی و رمزی، سعی در بیان ویژگیهای محبوب را داشته و ویژگیهای محبوب را که بیشتر ظاهری است، بیان میکنند و از صفات درونی محبوب سخنی نمیگویند؛ درحالیکه با توجه به غزل زیر، [[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]]، ضمن بیان حسن و زیبایی محبوب، از وصال محبوب که بدان امید داشته است، نیز سخن میگوید. او معتقد است برای عاشقان بهشت چیزی نیست جز وصال محبوب و جهنم همان فراق محبوب است و بس:{{شعر}}{{ب|''نازم آن حسن کز آن بر رخ عالم خالی است''|2=''عکس هر ذره او مهر بلنداقبالی است''}}{{ب|''دیدهام دوش به خوابش چه مبارکخوابی''|2=''زدهام فال به وصلش چه مبارکفالی است''}}{{ب|''جنت از عشرت ایام وصال ایمایی''|2=''دوزخ از محنت دوران فراق اجمالی است''}}{{ب|''گفتمش جوهر فرد است دهانت خندید''|2=''یعنی ای خواجه در این نکته هنوز اشکالی است''}}{{پایان شعر}} <ref>ر.ک: همان، ص94</ref>. | |||
در اشعار برخی از شاعران، دیده میشود که به مدد الفاظ و کلمات و بهصورت کنایی و رمزی، سعی در بیان ویژگیهای محبوب را داشته و ویژگیهای محبوب را که بیشتر ظاهری است، بیان میکنند و از صفات درونی محبوب سخنی نمیگویند؛ درحالیکه با توجه به غزل زیر، [[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]]، ضمن بیان حسن و زیبایی محبوب، از وصال محبوب که بدان امید داشته است، نیز سخن میگوید. او معتقد است برای عاشقان بهشت چیزی نیست جز وصال محبوب و جهنم همان فراق محبوب است و بس: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''نازم آن حسن کز آن بر رخ عالم خالی است''|2=''عکس هر ذره او مهر بلنداقبالی است''}} | |||
{{ب|''دیدهام دوش به خوابش چه مبارکخوابی''|2=''زدهام فال به وصلش چه مبارکفالی است''}} | |||
{{ب|''جنت از عشرت ایام وصال ایمایی''|2=''دوزخ از محنت دوران فراق اجمالی است''}} | |||
{{ب|''گفتمش جوهر فرد است دهانت خندید''|2=''یعنی ای خواجه در این نکته هنوز اشکالی است''}}{{پایان شعر}} <ref>ر.ک: همان، ص94</ref>. | |||
از جمله ویژگیهای دیوان الهی قمشهای، این است که اشعار آن، شباهتهای زیادی با سرودههای میرزا حبیبالله خراسانی دارد که از شاعران و عارفان بزرگ عصر خویش بوده و مدتها پیش از [[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]]، میزیسته است؛ بهگونهای که برخی معتقدند، برخی ابیات [[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]]، تلخیصی از اشعار میرزا حبیب است؛ بهعنوان مثال، شعر زیر از میرزا حبیب: | از جمله ویژگیهای دیوان الهی قمشهای، این است که اشعار آن، شباهتهای زیادی با سرودههای میرزا حبیبالله خراسانی دارد که از شاعران و عارفان بزرگ عصر خویش بوده و مدتها پیش از [[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]]، میزیسته است؛ بهگونهای که برخی معتقدند، برخی ابیات [[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]]، تلخیصی از اشعار میرزا حبیب است؛ بهعنوان مثال، شعر زیر از میرزا حبیب: | ||
{{شعر}}{{ب|''سالها بر کف گرفتم سبحه صد دانه را''|2=''تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را''}}{{ب|''سبحه صد دانه چون کار مرا آسان نکرد''|2=''کرد باید جستجو آن گوهر یکدانه را''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''سالها بر کف گرفتم سبحه صد دانه را''|2=''تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را''}} | |||
{{ب|''سبحه صد دانه چون کار مرا آسان نکرد''|2=''کرد باید جستجو آن گوهر یکدانه را''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
با این بیت از [[الهی قمشهای، مهدی|استاد الهی]]: | با این بیت از [[الهی قمشهای، مهدی|استاد الهی]]: | ||
{{شعر}}{{ب|''عارفان را در ره دیر و کلیسا کار نیست ''|2='' عشقبازان را مجال سبحه و زنار نیست''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''عارفان را در ره دیر و کلیسا کار نیست ''|2='' عشقبازان را مجال سبحه و زنار نیست''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
تشابه زیادی دارد. همچنین است تشابه مضمونی این دو بیت میرزا حبیب و استاد الهی: | تشابه زیادی دارد. همچنین است تشابه مضمونی این دو بیت میرزا حبیب و استاد الهی: | ||
{{شعر}}{{ب|''خسرومکانتیم و به ظاهر نیازمند''|2=''درویشصورتیم و به معنی توانگریم''}}{{پایان شعر}}(از میرزا حبیب) | |||
{{شعر}} | {{شعر}}{{ب|''ما فرقه فقرا شاهان تاجوریم ''|2=''سلطان کشور عشق بیتاج و بیکمریم''}}{{پایان شعر}}(از [[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]]) | ||
{{ب|''خسرومکانتیم و به ظاهر نیازمند''|2=''درویشصورتیم و به معنی توانگریم''}} | {{شعر}}{{ب|''چه باغ خرم و سبزی است لیک نتوان چید''|2=''گلی ز نسترن و غنچهای ز یاسمنش''}}{{پایان شعر}}(از میرزا حبیب) | ||
{{پایان شعر}}(از میرزا حبیب) | {{شعر}}{{ب|''گل برم از باغ خار اگر بگذارد''|2=''غمزه آن گلعذار اگر بگذارد''}}{{پایان شعر}}(از [[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]])<ref>ر.ک: همان، ص95-96</ref>. | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''ما فرقه فقرا شاهان تاجوریم ''|2=''سلطان کشور عشق بیتاج و بیکمریم''}} | |||
{{پایان شعر}}(از [[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]]) | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''چه باغ خرم و سبزی است لیک نتوان چید''|2=''گلی ز نسترن و غنچهای ز یاسمنش''}} | |||
{{پایان شعر}}(از میرزا حبیب) | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''گل برم از باغ خار اگر بگذارد''|2=''غمزه آن گلعذار اگر بگذارد''}} | |||
{{پایان شعر}}(از [[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]])<ref>ر.ک: همان، ص95-96</ref>. | |||
از جهت میزان وامگیری و الهامپذیری از شاعران دیگر، میتوان چنین گفت که غزلیات الهی، بیشتر به غزلیات حافظ شباهت دارد، چه از نظر مضمون و چه از نظر وزن، ردیف و قافیه؛ به عنوان مثال غزلی با این مطلع از الهی: | از جهت میزان وامگیری و الهامپذیری از شاعران دیگر، میتوان چنین گفت که غزلیات الهی، بیشتر به غزلیات حافظ شباهت دارد، چه از نظر مضمون و چه از نظر وزن، ردیف و قافیه؛ به عنوان مثال غزلی با این مطلع از الهی: | ||
{{شعر}}{{ب|''دل بههمراه نگاهی از قفایی رفت رفت ''|2=''وز پی چشم سیاهی دل به جایی رفت رفت''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''دل بههمراه نگاهی از قفایی رفت رفت ''|2=''وز پی چشم سیاهی دل به جایی رفت رفت''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
به غزلی با این مطلع از حافظ تشابه دارد: | به غزلی با این مطلع از حافظ تشابه دارد: | ||
{{شعر}}{{ب|''گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت''|2=''ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت''|2=''ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و یا این بیت الهی: | و یا این بیت الهی: | ||
{{شعر}}{{ب|''آنچنان زآتش فراقش باز''|2=''غرق در آب دیدهام که مپرس''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''آنچنان زآتش فراقش باز''|2=''غرق در آب دیدهام که مپرس''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
با این شعر از حافظ مناسبت دارد: | با این شعر از حافظ مناسبت دارد: | ||
{{شعر}}{{ب|''آنچنان در هوای خاک درش ''|2=''میرود آب دیدهام که مپرس''}}{{پایان شعر}} <ref>ر.ک: همان، ص98</ref>. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''آنچنان در هوای خاک درش ''|2=''میرود آب دیدهام که مپرس''}} | |||
{{پایان شعر}} <ref>ر.ک: همان، ص98</ref>. | |||
حافظ در مطلع غزل، عشق را دردآور دانسته و الهی، عشق را دارای شهد میداند، نه درد: | حافظ در مطلع غزل، عشق را دردآور دانسته و الهی، عشق را دارای شهد میداند، نه درد: | ||
{{شعر}}{{ب|''درد عشقی چشیدهام که مپرس ''|2='' زهر هجری چشیدهام که مپرس''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''درد عشقی چشیدهام که مپرس ''|2='' زهر هجری چشیدهام که مپرس''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و الهی که گویا با این نظر موافق نیست، میگوید: | و الهی که گویا با این نظر موافق نیست، میگوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''شهد عشقی چشیدهام که مپرس ''|2=''وصف یاری شنیدهام که مپرس''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''شهد عشقی چشیدهام که مپرس ''|2=''وصف یاری شنیدهام که مپرس''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
اختلاف نظر حافظ و الهی در این غزل به همین جا ختم نمیشود؛ زیرا حافظ خود را غریب راه عشقی میداند که در این وادی به مقامی رسیده است: | اختلاف نظر حافظ و الهی در این غزل به همین جا ختم نمیشود؛ زیرا حافظ خود را غریب راه عشقی میداند که در این وادی به مقامی رسیده است: | ||
{{شعر}}{{ب|''همچو حافظ غریب در ره عشق''|2=''به مقامی رسیدهام که مپرس''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''همچو حافظ غریب در ره عشق''|2=''به مقامی رسیدهام که مپرس''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
اما الهی خود را نه غریب، بلکه رفیق راه عشق معرفی میکند: | اما الهی خود را نه غریب، بلکه رفیق راه عشق معرفی میکند: | ||
{{شعر}}{{ب|''با الهی رفیق وادی عشق''|2='' به دیاری رسیدهام که مپرس''}}{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''با الهی رفیق وادی عشق''|2='' به دیاری رسیدهام که مپرس''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و اما نمونهای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی: | و اما نمونهای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی: | ||
{{شعر}}{{ب|''از عقل بیزارم دلا دیوانه آن یار کو ''|2=''مست الستم جرعهای زان نرگس خمار کو''}}{{پایان شعر}}([[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]]) <ref>ر.ک: همان، ص99</ref>. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''از عقل بیزارم دلا دیوانه آن یار کو ''|2=''مست الستم جرعهای زان نرگس خمار کو''}} | |||
{{پایان شعر}}([[الهی قمشهای، مهدی|الهی قمشهای]]) <ref>ر.ک: همان، ص99</ref>. | |||
الهی معتقد به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشاندهاند و همین مستی حکایت از جبر دارد: | الهی معتقد به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشاندهاند و همین مستی حکایت از جبر دارد: | ||
{{شعر}}{{ب|''هرگه که برگیرم قلم تا زاختیار آرم رقم ''|2=''جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم''}}{{ب|''ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار ''|2=''عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص99-100</ref>. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''هرگه که برگیرم قلم تا زاختیار آرم رقم ''|2=''جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم''}} | |||
{{ب|''ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار ''|2=''عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم''}} | |||
{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص99-100</ref>. | |||
به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی است، به مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس میتواند بدان گام نهد و به مقام اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن میگوید: | به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی است، به مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس میتواند بدان گام نهد و به مقام اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن میگوید: | ||
{{شعر}}{{ب|''آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی''|2=''از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی''}}{{ب|''گوهر عقل و دل و دانش نبخشی گر به عشق ''|2=''در هوای ماه رخساری الهی نیستی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص100</ref>. | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی''|2=''از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی''}} | |||
{{ب|''گوهر عقل و دل و دانش نبخشی گر به عشق ''|2=''در هوای ماه رخساری الهی نیستی''}} | |||
{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص100</ref>. | |||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش