۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' == معرفى اجمالى == ' به '') |
جز (جایگزینی متن - 'نزديك' به 'نزدیک ') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
#:در آيات قرآن دو مورد به چشم مىخورد كه حضرت رسول اكرم(ص) در مقابل نبوت و زحمات رسالت، مزد و اجر از امت خود خواستهاند كه بايد در اين دو مورد با دقت مطالعه نمود و حقيقت را دريافت؛ اول در سوره فرقان آيه 57 و دوم در سوره شورى آيه 23. نويسنده، سپس به بررسى دو آيه مزبور پرداخته و چنين نتيجه مىگيرد كه با ملاحظه انحصار اين دو استثناء از عموم آيه و ملاحظه اتحاد اين دو معنى، نتيجه چنين مىشود كه: مودت ذوى القربى يگانه راه بهسوى خداست و تنها راه بهسوى خدا مودت به ذوى القربى است و بس؛ يعنى هر مسلمانى كه بخواهد مزد پيغمبر خود را داده باشد حتماً بايد در راه وصول به مقام توحيد و اتصاف به صفات حضرت حق جل و علا در تكاپو باشد و وصول بدين مقام و اتصاف بدين صفات فقط و فقط در سايه مودت به ذوى القربى حاصل خواهد شد<ref>همان، ص 32 - 33</ref>نويسنده سپس به تأثير محبت در صلاح عمل و در روش تكاملى انسان پرداخته است. | #:در آيات قرآن دو مورد به چشم مىخورد كه حضرت رسول اكرم(ص) در مقابل نبوت و زحمات رسالت، مزد و اجر از امت خود خواستهاند كه بايد در اين دو مورد با دقت مطالعه نمود و حقيقت را دريافت؛ اول در سوره فرقان آيه 57 و دوم در سوره شورى آيه 23. نويسنده، سپس به بررسى دو آيه مزبور پرداخته و چنين نتيجه مىگيرد كه با ملاحظه انحصار اين دو استثناء از عموم آيه و ملاحظه اتحاد اين دو معنى، نتيجه چنين مىشود كه: مودت ذوى القربى يگانه راه بهسوى خداست و تنها راه بهسوى خدا مودت به ذوى القربى است و بس؛ يعنى هر مسلمانى كه بخواهد مزد پيغمبر خود را داده باشد حتماً بايد در راه وصول به مقام توحيد و اتصاف به صفات حضرت حق جل و علا در تكاپو باشد و وصول بدين مقام و اتصاف بدين صفات فقط و فقط در سايه مودت به ذوى القربى حاصل خواهد شد<ref>همان، ص 32 - 33</ref>نويسنده سپس به تأثير محبت در صلاح عمل و در روش تكاملى انسان پرداخته است. | ||
#در گفتار دوم رواياتى درباره محبت و انس و الفت گرفتن مؤمنين و حب و بغض در راه خدا ذكر شده است<ref>همان، ص 43 - 69</ref> | #در گفتار دوم رواياتى درباره محبت و انس و الفت گرفتن مؤمنين و حب و بغض در راه خدا ذكر شده است<ref>همان، ص 43 - 69</ref> | ||
#در تفاسير و روايات شيعه خلافى نيست كه مقصود از «مودت في القربى» مودت اقرباء و | #در تفاسير و روايات شيعه خلافى نيست كه مقصود از «مودت في القربى» مودت اقرباء و نزدیک ان حضرت رسول(ص) است و اما در تفاسير اهل تسنن «قربى» را به معانى مختلفى تفسير نمودهاند. نويسنده در گفتار سوم كتاب با ذكر اين معانى به همه آنها پاسخ داده است<ref>همان، ص 73</ref> | ||
#در ابتداى گفتار چهارم كتاب به ديدگاه امام المفسرين، جارالله [[زمخشری، محمود بن عمر|زمخشرى]] (متوفى 538ق) درباره آيه مودت اشاره شده است. وى در تفسير «[[الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل|كشاف]]» طبق احاديث متواتره از شيعه و سنى، آن را به محبت و مودت اهل بيت(ع) تفسير مىكند و مىگويد: چه استثناء متصل باشد و چه منفصل، درهرحال مراد از اهل قربى، اقرباى حضرت رسولالله است<ref>همان، ص 97</ref>در بخش ديگرى از اين گفتار مطالبى درباره صحابه پيامبر(ص) و تبعيت از آنها و نيز احاديثى كه در صحاح سته اهل سنت در عظمت فاطمه(س) ذكر شده را شرح كرده است. | #در ابتداى گفتار چهارم كتاب به ديدگاه امام المفسرين، جارالله [[زمخشری، محمود بن عمر|زمخشرى]] (متوفى 538ق) درباره آيه مودت اشاره شده است. وى در تفسير «[[الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل|كشاف]]» طبق احاديث متواتره از شيعه و سنى، آن را به محبت و مودت اهل بيت(ع) تفسير مىكند و مىگويد: چه استثناء متصل باشد و چه منفصل، درهرحال مراد از اهل قربى، اقرباى حضرت رسولالله است<ref>همان، ص 97</ref>در بخش ديگرى از اين گفتار مطالبى درباره صحابه پيامبر(ص) و تبعيت از آنها و نيز احاديثى كه در صحاح سته اهل سنت در عظمت فاطمه(س) ذكر شده را شرح كرده است. | ||
#در گفتار پنجم كتاب نيز مطالب ديگرى در رابطه با محبت به اهل بيت(ع) ذكر شده است. مقصود از «آل» در روايات، اظهار محبت شافعى نسبت به اهل بيت(ع)، جريان كشاندن [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] به مسجد براى بيعت با خليفه، جريان آتش زدن خانه حضرت زهرا(س) و قصيده اُزرى در رثاى آن حضرت از جمله مطالب اين گفتار است<ref>همان، ص 149 - 171</ref> | #در گفتار پنجم كتاب نيز مطالب ديگرى در رابطه با محبت به اهل بيت(ع) ذكر شده است. مقصود از «آل» در روايات، اظهار محبت شافعى نسبت به اهل بيت(ع)، جريان كشاندن [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] به مسجد براى بيعت با خليفه، جريان آتش زدن خانه حضرت زهرا(س) و قصيده اُزرى در رثاى آن حضرت از جمله مطالب اين گفتار است<ref>همان، ص 149 - 171</ref> |
ویرایش