۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''') |
جز (جایگزینی متن - 'نزديك' به 'نزدیک ') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
آدم، هنگامى كه در بهشت بود، از انديشيدن به خلود و جاودانگى و تكيه بر تدبير خود، مصون نماند؛ نديدى كه بر اثر همين اعتماد بر وسوسه نفس، چه بر سر او آمد؟ شهوت و هواى نفس، بر علم و عقل و روشنايى دل او چيره گشت...». | آدم، هنگامى كه در بهشت بود، از انديشيدن به خلود و جاودانگى و تكيه بر تدبير خود، مصون نماند؛ نديدى كه بر اثر همين اعتماد بر وسوسه نفس، چه بر سر او آمد؟ شهوت و هواى نفس، بر علم و عقل و روشنايى دل او چيره گشت...». | ||
مؤلف، در برخى موارد، نخست، به تفسير ظاهرى آيه و سپس به تفسير باطنى آن مىپردازد و سوانح و خاطرههاى صوفيانه خود را به مناسبت، در تأويل آيه به كار مىبرد؛ از جمله، در تفسير آيه 36 سوره نساء: '''«و الجار ذى القربى و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن السبيل»'''، پس از بيان معناى ظاهرى، مىگويد: «جار ذى القربى (همسايه | مؤلف، در برخى موارد، نخست، به تفسير ظاهرى آيه و سپس به تفسير باطنى آن مىپردازد و سوانح و خاطرههاى صوفيانه خود را به مناسبت، در تأويل آيه به كار مىبرد؛ از جمله، در تفسير آيه 36 سوره نساء: '''«و الجار ذى القربى و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن السبيل»'''، پس از بيان معناى ظاهرى، مىگويد: «جار ذى القربى (همسايه نزدیک )، همان قلب است و جار جنب (همسايه دور)، همان طبيعت است و صاحب بالجنب (همسفر و رفيق راه)، عقلى است كه به شرع گرويده و رو آورده باشد و ابن سبيل (رهسپار و مسافر)، همان جوارح و اعضاى بدن انسان است كه در راه اطاعت كوشاست.»...<ref>تفسير تسترى، صفحه 53</ref> | ||
در تفسير آيه: '''«ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدى الناس»''' (سوره روم، آيه 41) مىگويد: «خداوند، جوارح (اعضاى بدن) را به خشكى و قلب را به دريا مثل مىزند و سود و زيان اين دو (قلب و اعضاى بدن) بيشتر و فراگيرتر از خشكى و درياست. اين، تأويل و باطن آيه است؛ نمىبينى كه «قلب» را ازآنجهت، قلب ناميدند كه همواره در تقلب (تپش) و دگرگونى است و بسيار ژرف است.»...<ref>تفسير تسترى، صفحه 121</ref> | در تفسير آيه: '''«ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدى الناس»''' (سوره روم، آيه 41) مىگويد: «خداوند، جوارح (اعضاى بدن) را به خشكى و قلب را به دريا مثل مىزند و سود و زيان اين دو (قلب و اعضاى بدن) بيشتر و فراگيرتر از خشكى و درياست. اين، تأويل و باطن آيه است؛ نمىبينى كه «قلب» را ازآنجهت، قلب ناميدند كه همواره در تقلب (تپش) و دگرگونى است و بسيار ژرف است.»...<ref>تفسير تسترى، صفحه 121</ref> |
ویرایش