۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ق' به 'ق') |
جز (جایگزینی متن - '؛ي' به '؛ ی') |
||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
از استادان ابوالفرج كه بگذريم، وى را دوستان و همنشينانى بود كه غالبا از بزرگان روزگار بودند، اما تنها جاهايى كه ابوالفرج را در كنارشان مىبينيم، همانا مجالس عشرت است. از ميان اين همنشينان، حسن بن محمد مهلبى، وزير معزالدوله (وزارت: 339-352 ق) از همه مشهورتر است. مهلبى وزيرى زيرك و سخت كوش و مقتدر و پر هيبت بود، اما همۀ اوقات فراغ خود را در محافل بادهنوشى و نكتهپردازى و شعر خوانى مىگذارد و در اين كار زياده روى مىكرد (ياقوت، همان، 133/9). | از استادان ابوالفرج كه بگذريم، وى را دوستان و همنشينانى بود كه غالبا از بزرگان روزگار بودند، اما تنها جاهايى كه ابوالفرج را در كنارشان مىبينيم، همانا مجالس عشرت است. از ميان اين همنشينان، حسن بن محمد مهلبى، وزير معزالدوله (وزارت: 339-352 ق) از همه مشهورتر است. مهلبى وزيرى زيرك و سخت كوش و مقتدر و پر هيبت بود، اما همۀ اوقات فراغ خود را در محافل بادهنوشى و نكتهپردازى و شعر خوانى مىگذارد و در اين كار زياده روى مىكرد (ياقوت، همان، 133/9). | ||
ابوالفرج اصفهانى تنها در مجالس خلوت مهلبى حضور داشت و سخت به او نزديك بود؛ او را مدح بسيار مىگفت و از نديمانش به شمار مىآمد (ثعالبى، 109/ | ابوالفرج اصفهانى تنها در مجالس خلوت مهلبى حضور داشت و سخت به او نزديك بود؛ او را مدح بسيار مىگفت و از نديمانش به شمار مىآمد (ثعالبى، 109/3؛ یاقوت، ادبا، 100/13-101، به نقل از صابى). تنوخى بارها ديده است كه وزير به او و جهنى، جايزههاى 5000 درهمى مىبخشيده است (نشوار، 74/1). از روابط ميان اين دو، چند «مجلس» نقل كردهاند: يك مجلس ماجراى خوراك خوردن ابوالفرج بر سر سفرۀ وزير است (نك: ياقوت، همان، 102/13-103)؛ در مجلسى ديگر ابوالفرج، جهنى را كه چندى محتسب بصره بود و گاه سخن به گزاف مىگفت، به استهزاء مىگيرد و شرمسار مىسازد (همان، 123/13-124)؛آخرين مجلس آن است كه ياقوت از قول هلال صابى نقل كرده است. در اين مجلس، مهلبى كه مست باده بوده است، به ابوالفرج مىگويد: مىدانم كه تو مرا هجو مىكنى. سپس وادارش مىسازد كه شعرى در هجو او بسرايد. ابوالفرج ناچار مصرعى مىسرايد و مهلبى در معنايى بس زشتتر، آن را تكميل مىكند (همان، 108/13-109؛ نيز نك: ابن ظافر، 70). | ||
مهلبى، گويى براى آنكه دوست دانشمندش پيوسته به كار روايت و شعر و موسيقى مشغول باشد، هرگز شغلى جدى به او محول نكرد. ياقوت نيز تصريح مىكند كه مهلبى كارهاى ساده به او مىسپرد (همان، 105/13). اين روايات حكايت از دوستى استوار ميان آن دو دارد و به قول ياقوت تنها مرگ بود كه مىتوانست ميانشان جدايى اندازد (همانجا). به همين سبب ملاحظه مىشود كه تقريبا همۀ مدايح ابوالفرج (ثعالبى، 109/3-112: 7 قطعه، شامل 55 بيت) به اين وزير تقديم شده است. با اينهمه، بايد يادآور شد كه در هيچ يك از صحنههاى غم انگيز و مفصلى كه دربارۀ مغضوب شدن وزير و مرگ او نقل كردهاند، خبرى از اين يار ديرينه نيست و وى هيچ شعرى در رثاى او نسروده است. مهلبى اندكى پيش از مرگ در 352ق به مأموريتى ناخواسته در عمان گسيل شد و سپس دشمنان او چندان نزد معزالدوله سعايت كردند كه معزالدوله بر وى سخت خشم گرفت (نك: [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، 546/8-547). در اينكه اين احوال سبب دورى گزيدن ابوالفرج از وى شده باشد، بايد تأمل كرد. | مهلبى، گويى براى آنكه دوست دانشمندش پيوسته به كار روايت و شعر و موسيقى مشغول باشد، هرگز شغلى جدى به او محول نكرد. ياقوت نيز تصريح مىكند كه مهلبى كارهاى ساده به او مىسپرد (همان، 105/13). اين روايات حكايت از دوستى استوار ميان آن دو دارد و به قول ياقوت تنها مرگ بود كه مىتوانست ميانشان جدايى اندازد (همانجا). به همين سبب ملاحظه مىشود كه تقريبا همۀ مدايح ابوالفرج (ثعالبى، 109/3-112: 7 قطعه، شامل 55 بيت) به اين وزير تقديم شده است. با اينهمه، بايد يادآور شد كه در هيچ يك از صحنههاى غم انگيز و مفصلى كه دربارۀ مغضوب شدن وزير و مرگ او نقل كردهاند، خبرى از اين يار ديرينه نيست و وى هيچ شعرى در رثاى او نسروده است. مهلبى اندكى پيش از مرگ در 352ق به مأموريتى ناخواسته در عمان گسيل شد و سپس دشمنان او چندان نزد معزالدوله سعايت كردند كه معزالدوله بر وى سخت خشم گرفت (نك: [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، 546/8-547). در اينكه اين احوال سبب دورى گزيدن ابوالفرج از وى شده باشد، بايد تأمل كرد. | ||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۰: | ||
ابوالفرج بى پرده و به سادگى تمام مجالسى را كه خود در آنها شركت داشته است، وصف مىكند: در مجلس وزير مهلبى كه به هجو وزير انجاميد او خود اعتراف مىكند كه چون هر دو مست باده بودهاند، چنين حالتى پيش آمده است. وى در ادب الغرباء حكايت مىكند كه در 355 ق، همراه شخص ديگرى، براى ديدن ترسايان و بادهنوشى بر لب رود يزدگرد كه از كنار دير ثعالبى مىگذشت، به آن دير رفت. دخترى زيبا، دوست و همراه او را به كنار ديوارى خواند كه بر آن ابياتى در وصف زيبارويى نگاشته بودند. ابوالفرج كه حدس مىزد آن اشعار را بايستى همان دختر ترسا پرداخته و نوشته باشد، خود 5 بيت به همان مناسبت ساخت و براى دختر خواند (ص 34-36؛ نيز نك: ياقوت، همان، 113/13-115). | ابوالفرج بى پرده و به سادگى تمام مجالسى را كه خود در آنها شركت داشته است، وصف مىكند: در مجلس وزير مهلبى كه به هجو وزير انجاميد او خود اعتراف مىكند كه چون هر دو مست باده بودهاند، چنين حالتى پيش آمده است. وى در ادب الغرباء حكايت مىكند كه در 355 ق، همراه شخص ديگرى، براى ديدن ترسايان و بادهنوشى بر لب رود يزدگرد كه از كنار دير ثعالبى مىگذشت، به آن دير رفت. دخترى زيبا، دوست و همراه او را به كنار ديوارى خواند كه بر آن ابياتى در وصف زيبارويى نگاشته بودند. ابوالفرج كه حدس مىزد آن اشعار را بايستى همان دختر ترسا پرداخته و نوشته باشد، خود 5 بيت به همان مناسبت ساخت و براى دختر خواند (ص 34-36؛ نيز نك: ياقوت، همان، 113/13-115). | ||
ابوالفرج با همان نثر شفاف و بىپيرايه، به دور از هر گونه پردهپوشى داستانى نقل مىكند كه از گوشههاى مختلف زندگى و كژ آيينيهاى آن روزگار پرده برمىدارد. او و دوست و استادش جحظه به درجهاى از بى بند و بارى رسيده بودند كه ديگر چيزى را از كسى پنهان نمىكردند (همان، 83- | ابوالفرج با همان نثر شفاف و بىپيرايه، به دور از هر گونه پردهپوشى داستانى نقل مىكند كه از گوشههاى مختلف زندگى و كژ آيينيهاى آن روزگار پرده برمىدارد. او و دوست و استادش جحظه به درجهاى از بى بند و بارى رسيده بودند كه ديگر چيزى را از كسى پنهان نمىكردند (همان، 83-86؛ یاقوت، همان، 117/13-121). | ||
==مذهب او== | ==مذهب او== | ||
خط ۱۸۰: | خط ۱۸۰: | ||
شعر او شعر نوخاستگان عصر عباسى است. وى هنگامى كه ابن معتز و شيوۀ شعر سرايى او را مىستايد، پندارى از روش دلخواه خود سخن مىگويد. او مىداند كه در محيط بغداد، در سراهاى با شكوه و ميان نديمان و كنيزكان و گلهاى بنفشه و نرگس، ديگر جاى آن نيست كه شاعرى بر اطلال و دمن زار بگريد و به وصف بيابان و ماده شتر و آهو و شتر مرغ بپردازد، يا در شعر الفاظ نا مأنوس بيابانى به كار برد. | شعر او شعر نوخاستگان عصر عباسى است. وى هنگامى كه ابن معتز و شيوۀ شعر سرايى او را مىستايد، پندارى از روش دلخواه خود سخن مىگويد. او مىداند كه در محيط بغداد، در سراهاى با شكوه و ميان نديمان و كنيزكان و گلهاى بنفشه و نرگس، ديگر جاى آن نيست كه شاعرى بر اطلال و دمن زار بگريد و به وصف بيابان و ماده شتر و آهو و شتر مرغ بپردازد، يا در شعر الفاظ نا مأنوس بيابانى به كار برد. | ||
اعجابى كه ابوالفرج نسبت به ابن معتز ابراز داشته است (الاغانى، 274/10)، خود نشان مىدهد كه تا چه حد از او تأثير پذيرفته است. شايد بتوان پا را از اين فراتر نهاد و گفت: شعر او-هنگامى كه وى به زندگانى مادى و ملموس مىپردازد-از شعر ابن معتز نيز گيراتر است؛ سخنش صميمى و بىپيرايه است؛هم معانى و هم الفاظ را از متن زندگانى بر مىگيرد و به وسيلۀ آنها شعر خود را جان مىبخشد؛حتى گاه از استعمال برخى الفاظ عاميانه نيز ابا ندارد (نك: ياقوت، ادبا، 109/13)؛ هيچ يك از اشعار او، مقدمه ندارد؛هميشه ترجيح مىدهد كه بىدرنگ به اصل موضوع بپردازد؛حتى در شعرى كه گويند 100 بيت بوده و در هجاى بريدى سروده شده، از همان بيت اول، حملهاى تند و آشكار بر او آغاز كرده است (نك: ابن طقطقى، 285- | اعجابى كه ابوالفرج نسبت به ابن معتز ابراز داشته است (الاغانى، 274/10)، خود نشان مىدهد كه تا چه حد از او تأثير پذيرفته است. شايد بتوان پا را از اين فراتر نهاد و گفت: شعر او-هنگامى كه وى به زندگانى مادى و ملموس مىپردازد-از شعر ابن معتز نيز گيراتر است؛ سخنش صميمى و بىپيرايه است؛هم معانى و هم الفاظ را از متن زندگانى بر مىگيرد و به وسيلۀ آنها شعر خود را جان مىبخشد؛حتى گاه از استعمال برخى الفاظ عاميانه نيز ابا ندارد (نك: ياقوت، ادبا، 109/13)؛ هيچ يك از اشعار او، مقدمه ندارد؛هميشه ترجيح مىدهد كه بىدرنگ به اصل موضوع بپردازد؛حتى در شعرى كه گويند 100 بيت بوده و در هجاى بريدى سروده شده، از همان بيت اول، حملهاى تند و آشكار بر او آغاز كرده است (نك: ابن طقطقى، 285-286؛ یاقوت، همان، 127/13- 128). | ||
ابوالفرج مردى سخت حساس و تند مزاج بود (ذهبى، ميزان، 123/3)؛ عيب ديگر مردمان را به آسانى مىديد و به آسانى آنان را به استهزا مىگرفت، چندانكه به گفتۀ ياقوت، هجايش از شعرهاى ديگرش بهتر بود و مردم از زخم زبانش بيمناك بودند (همان، 101/13). مثلا گزاف گويى جهنى، محتسب بصره را برنتافت و نزد همگان شرمسارش گردانيد (همان، 123/13-124). حتى چنانكه اشاره شد، ولى نعمت خود، وزير مهلبى را نيز هجا مىگفت (همان، 109/13). | ابوالفرج مردى سخت حساس و تند مزاج بود (ذهبى، ميزان، 123/3)؛ عيب ديگر مردمان را به آسانى مىديد و به آسانى آنان را به استهزا مىگرفت، چندانكه به گفتۀ ياقوت، هجايش از شعرهاى ديگرش بهتر بود و مردم از زخم زبانش بيمناك بودند (همان، 101/13). مثلا گزاف گويى جهنى، محتسب بصره را برنتافت و نزد همگان شرمسارش گردانيد (همان، 123/13-124). حتى چنانكه اشاره شد، ولى نعمت خود، وزير مهلبى را نيز هجا مىگفت (همان، 109/13). |
ویرایش