۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره') |
جز (جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک') |
||
| خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
پس از چندى، ميان قواى مختلف وجود عاشق، مناظره درمىگيرد. وهم، با عقل و قوه نظر و خيال درمىافتد و سامعه، با باصره به جدال برمىخيزد. هر يك از آنان در صدد اثبات فضل خويشند و دلايلى كه مىآورند در حقيقت بيان مسائل و مباحث مطروحه در عرفان است كه صورت تمثيلى يافته است. | پس از چندى، ميان قواى مختلف وجود عاشق، مناظره درمىگيرد. وهم، با عقل و قوه نظر و خيال درمىافتد و سامعه، با باصره به جدال برمىخيزد. هر يك از آنان در صدد اثبات فضل خويشند و دلايلى كه مىآورند در حقيقت بيان مسائل و مباحث مطروحه در عرفان است كه صورت تمثيلى يافته است. | ||
چون بارگاه حضرت معشوقى آلوده به مناظرات و مجادلات مىشود، فرمان مىآيد كه فراشان عزت، گرد اكوان و تعينات را از بارگاه كبريا بروبند. درد، حزن و اشتياق لشكر مىكشند و آتش در مملكت وجود عاشق و تعينات كونى او مىزنند و همگى را بر | چون بارگاه حضرت معشوقى آلوده به مناظرات و مجادلات مىشود، فرمان مىآيد كه فراشان عزت، گرد اكوان و تعينات را از بارگاه كبريا بروبند. درد، حزن و اشتياق لشكر مىكشند و آتش در مملكت وجود عاشق و تعينات كونى او مىزنند و همگى را بر خاک خوارى مىنشانند تا موانع كمال انسانى از ميان برداشته شود. پس از اين فقر و فنا، همگى عنان اختيار به خدمت معشوق مىسپارند. | ||
در آن ميان، عقل كه در گذشته نيز با تنزه و تقدس نسبتى داشت، از ديگران ممتاز مىشود و در خلوت معشوق راه مىيابد. وقتى كه آوازه اين امتياز در عالم مىافتد، غمازى واشيان و ملامت لاحيان در ميان مىآيد و موجب ناز معشوقى و نياز عاشقى مىگردد. | در آن ميان، عقل كه در گذشته نيز با تنزه و تقدس نسبتى داشت، از ديگران ممتاز مىشود و در خلوت معشوق راه مىيابد. وقتى كه آوازه اين امتياز در عالم مىافتد، غمازى واشيان و ملامت لاحيان در ميان مىآيد و موجب ناز معشوقى و نياز عاشقى مىگردد. | ||
| خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
غيرت معشوقى، بقيهاى را كه از وجود عاشق مانده است، غارت و بهكلى متلاشى مىسازد؛ در نتيجه، عاشق از دركات بُعد و غيبت، به درجات مقاربت و مخاطبت ترقى مىكند و معشوق، صبر و اصحابش را مانند قناعت، توكل، ورع، شكر و رضا، به يارى او مىفرستد. | غيرت معشوقى، بقيهاى را كه از وجود عاشق مانده است، غارت و بهكلى متلاشى مىسازد؛ در نتيجه، عاشق از دركات بُعد و غيبت، به درجات مقاربت و مخاطبت ترقى مىكند و معشوق، صبر و اصحابش را مانند قناعت، توكل، ورع، شكر و رضا، به يارى او مىفرستد. | ||
عاشق در اثر سُكر توجه و خطاب معشوق، از مبادى آداب عدول مىكند و در مناظرات دلپذيرى كه صورت مىگيرد، گاهى به شكر و زمانى به شكايت زبان مىگشايد تا آنكه معشوق به جور و عتاب و عاشقكشى برمىخيزد كه: «آيا هنوز در طلب تعين خود هستى كه از خرابى آن شكايت مىكنى؟! حال آنكه بايد قلندرانه از سر خواستههايت برخيزى». عاشق، نادمانه تضرع مىكند كه من از آغاز راضى به هلاكت بودم، لكن چاوشان كبريا مرا بدان هديه ناچيز ملامت مىكردند و حال اگر جانم مورد قبول معشوق باشد، نهايت نيكنامى من است. معشوق، وى را به سبب جسارتى كه نشان داده است، از خود مىراند و ديگر بار، به | عاشق در اثر سُكر توجه و خطاب معشوق، از مبادى آداب عدول مىكند و در مناظرات دلپذيرى كه صورت مىگيرد، گاهى به شكر و زمانى به شكايت زبان مىگشايد تا آنكه معشوق به جور و عتاب و عاشقكشى برمىخيزد كه: «آيا هنوز در طلب تعين خود هستى كه از خرابى آن شكايت مىكنى؟! حال آنكه بايد قلندرانه از سر خواستههايت برخيزى». عاشق، نادمانه تضرع مىكند كه من از آغاز راضى به هلاكت بودم، لكن چاوشان كبريا مرا بدان هديه ناچيز ملامت مىكردند و حال اگر جانم مورد قبول معشوق باشد، نهايت نيكنامى من است. معشوق، وى را به سبب جسارتى كه نشان داده است، از خود مىراند و ديگر بار، به خاک خوارىاش مىنشاند. | ||
چون معشوق از وجود عاشق رخت برمىبندد و التفات خود را از او برمىگيرد، دچار تفرقهاش مىكند؛ در نتيجه، قواى مملكت عاشق در صدد اظهار وجود برمىآيند و عقل و اصحابش دوباره به محافظت مملكت مشغول مىشوند. عاشق از مشاهده اوضاع، در حيرت و سرگشتگى مىافتد و با زبان حال و اشتياق، به حضرت معشوق مىنالد تا سرانجام عزت معشوقى با شمشير غيرت به منع عمال مملكت عاشق مىپردازد. برخى از اين عمال مانند سمع و پيروانش كه هميشه در طاعت معشوق بودند، به تضرع و شفاعت پيش مىروند و از خزانه وهب معشوق به انواع نوازش، محسود ديگران واقع مىشوند. | چون معشوق از وجود عاشق رخت برمىبندد و التفات خود را از او برمىگيرد، دچار تفرقهاش مىكند؛ در نتيجه، قواى مملكت عاشق در صدد اظهار وجود برمىآيند و عقل و اصحابش دوباره به محافظت مملكت مشغول مىشوند. عاشق از مشاهده اوضاع، در حيرت و سرگشتگى مىافتد و با زبان حال و اشتياق، به حضرت معشوق مىنالد تا سرانجام عزت معشوقى با شمشير غيرت به منع عمال مملكت عاشق مىپردازد. برخى از اين عمال مانند سمع و پيروانش كه هميشه در طاعت معشوق بودند، به تضرع و شفاعت پيش مىروند و از خزانه وهب معشوق به انواع نوازش، محسود ديگران واقع مىشوند. | ||
ویرایش