پرش به محتوا

میرخواند، محمد بن خاوندشاه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک'
جز (جایگزینی متن - 'مولف' به 'مؤلف')
جز (جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک')
خط ۳۶: خط ۳۶:
پدرش سيّد برهان‌الدّين خاوند شاه، در بخارا تجارت مى‌كرد و نسب آنان با چهار واسطه به سيّد اجل بخارى مى‌رسيد. بنابراين، وى حسب و نسب عالى داشت، اما به‌رغم اين برخوردارى، از تكبر و فخر بر كنار بود و از خردسالى در حديث و ديگر معارف و علوم معقول و منقول، چيره‌دست و در فن انشا بى‌همتا شد، اما در كودكى پدرش را از دست داد و بر اثر تنگ‌دستى از آن‌جا به بلخ رفت و از عالمان آن سامان بسيار بهره گرفت و در جرگه دانش‌مندان روزگار خود درآمد. آن‌گاه به هرات رفت و با مشايخ صوفيه بزرگ هم‌سخن شد و بسيار شهرت يافت و مريد شيخ بهاءالدّين گشت و تا وفات وى در آن‌جا ماند. سلطان حسين بايقرا و وزير دانش‌دوست او اميرعلى شير نوايى در آن‌جا به وى توجه كردند و او در فن ادب و انشا و تاريخ‌نگارى چيره‌دست شد و سرانجام روضة الصفا را به نام آن وزير دانش‌مند نوشت. ميرخواند در خانقاهِ «خلاصه» مى‌زيست كه امير در هرات ساخته بود و در آن‌جا با خاطرى جمع به كار تحقيق سرگرم بود.
پدرش سيّد برهان‌الدّين خاوند شاه، در بخارا تجارت مى‌كرد و نسب آنان با چهار واسطه به سيّد اجل بخارى مى‌رسيد. بنابراين، وى حسب و نسب عالى داشت، اما به‌رغم اين برخوردارى، از تكبر و فخر بر كنار بود و از خردسالى در حديث و ديگر معارف و علوم معقول و منقول، چيره‌دست و در فن انشا بى‌همتا شد، اما در كودكى پدرش را از دست داد و بر اثر تنگ‌دستى از آن‌جا به بلخ رفت و از عالمان آن سامان بسيار بهره گرفت و در جرگه دانش‌مندان روزگار خود درآمد. آن‌گاه به هرات رفت و با مشايخ صوفيه بزرگ هم‌سخن شد و بسيار شهرت يافت و مريد شيخ بهاءالدّين گشت و تا وفات وى در آن‌جا ماند. سلطان حسين بايقرا و وزير دانش‌دوست او اميرعلى شير نوايى در آن‌جا به وى توجه كردند و او در فن ادب و انشا و تاريخ‌نگارى چيره‌دست شد و سرانجام روضة الصفا را به نام آن وزير دانش‌مند نوشت. ميرخواند در خانقاهِ «خلاصه» مى‌زيست كه امير در هرات ساخته بود و در آن‌جا با خاطرى جمع به كار تحقيق سرگرم بود.


وى پس از اينكه در سلك ملازمان آن وزير دانش‌دوست درآمد به يكى از بنيادگذاران محفل ادبى و علمى هرات (مكتب هرات) بدل گشت. پيوند دوستى خالصانه ميرخواند و اميرعليشير نوائى سال‌ها از هم نگسست و به‌رغم ارج‌گزارى آن وزير بزرگ تيمورى درباره ميرخواند، وى زندگى ساده و بى‌آلايش خود را دنبال مى‌كرد و به شغلى ديوانى در دربار سلطان حسين بايقرا كه بى‌گمان سود مادى فراوانى برايش به دنبال مى‌آورد، هرگز تن نمى‌داد. حكيم ميرخواند در بخش مهمى از زندگانى خود به دانش‌اندوزى و نوشتن كتاب‌هاى گوناگون پرداخت و سال‌هاى پايانى عمرش را در خلوت در گازرگاه هرات سپرى كرد. او پس از وفات مرشد خويش از هرات به بلخ رفت (910 ه)، اما به سبب ضعف و پيرى پس از يك سال بدان‌جا بازگشت و سرانجام در همان جا درگذشت و در مزار شيخ بهاءالدين به خاك سپرده شد. سيد نظام بديع‌الزمان كه منصب صدارت داشت و سيّد نعمت الله مجذوب برادران او بودند.
وى پس از اينكه در سلك ملازمان آن وزير دانش‌دوست درآمد به يكى از بنيادگذاران محفل ادبى و علمى هرات (مكتب هرات) بدل گشت. پيوند دوستى خالصانه ميرخواند و اميرعليشير نوائى سال‌ها از هم نگسست و به‌رغم ارج‌گزارى آن وزير بزرگ تيمورى درباره ميرخواند، وى زندگى ساده و بى‌آلايش خود را دنبال مى‌كرد و به شغلى ديوانى در دربار سلطان حسين بايقرا كه بى‌گمان سود مادى فراوانى برايش به دنبال مى‌آورد، هرگز تن نمى‌داد. حكيم ميرخواند در بخش مهمى از زندگانى خود به دانش‌اندوزى و نوشتن كتاب‌هاى گوناگون پرداخت و سال‌هاى پايانى عمرش را در خلوت در گازرگاه هرات سپرى كرد. او پس از وفات مرشد خويش از هرات به بلخ رفت (910 ه)، اما به سبب ضعف و پيرى پس از يك سال بدان‌جا بازگشت و سرانجام در همان جا درگذشت و در مزار شيخ بهاءالدين به خاک سپرده شد. سيد نظام بديع‌الزمان كه منصب صدارت داشت و سيّد نعمت الله مجذوب برادران او بودند.




۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش