۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'خاك' به 'خاک') |
|||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
فصل28- اين فصل كه به عربى است، از نسخهى اصل افتاده و از روى نسخهى ح با مقابله كتابخانهى سليم آغا و ملّى نقل شده است. | فصل28- اين فصل كه به عربى است، از نسخهى اصل افتاده و از روى نسخهى ح با مقابله كتابخانهى سليم آغا و ملّى نقل شده است. | ||
در اين فصل ابتداء سخن جرّاح مسيحى كه به دروغ به صدرالدين و حضرت عيسى نسبت داده مىآورد. سپس دربارهى حضرت عيسى مىگويد كه | در اين فصل ابتداء سخن جرّاح مسيحى كه به دروغ به صدرالدين و حضرت عيسى نسبت داده مىآورد. سپس دربارهى حضرت عيسى مىگويد كه خاکى بر خاک رفت و پاكى بر پاك و حضرت عيسى منزه از هر گونه پليدى است. | ||
فصل29- محبوبات از مكروهات جدا نيست، زيرا محبوب بىمكروه محال است، چون محبوب زوال مكروه است و زوال مكروه بىمكروه محال است. شادى زوال غم است و زوال غم بىغم محال است. تا چيزى فانى نشود، فايدهى او ظاهر نمىگردد. چنانكه سخن تا حروف او در نطق فانى نشود، فايده آن به مستمع نرسد. | فصل29- محبوبات از مكروهات جدا نيست، زيرا محبوب بىمكروه محال است، چون محبوب زوال مكروه است و زوال مكروه بىمكروه محال است. شادى زوال غم است و زوال غم بىغم محال است. تا چيزى فانى نشود، فايدهى او ظاهر نمىگردد. چنانكه سخن تا حروف او در نطق فانى نشود، فايده آن به مستمع نرسد. | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
فصل37- مصطفى(ص) را امّى مىگويند، از آن جهت نمىگويند كه بر خط و علوم قادر نبود، بلكه از اين رو امّى گويند كه خط و علم و حكمت او مادرزاد بود، نه مكتسب. پيامبر(ص) چون عقل كلّ است، لذا احتياج به آموختن نيست و عقل كلّ معلم و واضع همه چيز است و اولياء عقل جزوى خود را به عقل كل متّصل كردهاند و نسبت عقل كل به عقل جزو نسبت آلت است. | فصل37- مصطفى(ص) را امّى مىگويند، از آن جهت نمىگويند كه بر خط و علوم قادر نبود، بلكه از اين رو امّى گويند كه خط و علم و حكمت او مادرزاد بود، نه مكتسب. پيامبر(ص) چون عقل كلّ است، لذا احتياج به آموختن نيست و عقل كلّ معلم و واضع همه چيز است و اولياء عقل جزوى خود را به عقل كل متّصل كردهاند و نسبت عقل كل به عقل جزو نسبت آلت است. | ||
فصل38- اين علم و قيل و قال و هوسهاى دنيا باد است و آدمى | فصل38- اين علم و قيل و قال و هوسهاى دنيا باد است و آدمى خاک است، چون باد با خاک آميزد جز تشويش و اعتراض حاصلى نباشد. | ||
اصل فقه وحى بود؛ ولى چون به افكار و حواس و تصرّف خلق آميخته شد، لطف آن از بين رفت و مثل آن؛ مانند آب صاف و لطيفى است كه چون در شهر آيد و از باغها و خانههاى اهل شهر بگذرد، آلوده مىشود، اگر چه اين آب همان است؛ ولى آلوده است. | اصل فقه وحى بود؛ ولى چون به افكار و حواس و تصرّف خلق آميخته شد، لطف آن از بين رفت و مثل آن؛ مانند آب صاف و لطيفى است كه چون در شهر آيد و از باغها و خانههاى اهل شهر بگذرد، آلوده مىشود، اگر چه اين آب همان است؛ ولى آلوده است. |
ویرایش