۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ':م' به ': م') |
جز (جایگزینی متن - 'ر.ك:' به 'ر.ک:') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
برخى از نكات جالب و آموزنده اين اثر عبارت است از: | برخى از نكات جالب و آموزنده اين اثر عبارت است از: | ||
1. نويسنده در مقدمهاش - كه آن را در بهمن 1388 نوشته - يادآور شده است: «هريك از عبادتها و سنتهاى دينى، پوستى دارد و مغزى، شكلى دارد و محتوايى. برخى تنها در ظاهر عبادات و اعمال و مناسك عبادى مىمانند و به عمق و درون و اسرار آن نمىرسند. بعضى هم در سايه شناخت ژرفتر و آگاهى از اسرار و معارف و مفاهيم بلندى كه در تكاليف دينى و آداب و سنن مذهبى نهفته است، بهرههاى بيشترى مىبرند و انجام اينگونه عبادات، برايشان نردبانى براى عروج و گامى براى رشد و كمال مىشود. خوشا به سعادتشان!... اثر حاضر نيز، هرچند مختصر و روان، در قالب گفتگو و ترسيم صحنههاى روزمره كه براى زائران در كاروانها يا در طول اين سفر و فضاى مسجد الحرام و مسجد النبى و مواقف حج و عمره اتفاق مىافتد، بيان شده است. باشد كه گوشهاى از بايدهاى اين سفر زيارتى، بيش از گذشته مورد توجه قرار گيرد و مهمانان خداى كريم، با دستى پر از بركات از اين سفر بازگردند»<ref>ر. | 1. نويسنده در مقدمهاش - كه آن را در بهمن 1388 نوشته - يادآور شده است: «هريك از عبادتها و سنتهاى دينى، پوستى دارد و مغزى، شكلى دارد و محتوايى. برخى تنها در ظاهر عبادات و اعمال و مناسك عبادى مىمانند و به عمق و درون و اسرار آن نمىرسند. بعضى هم در سايه شناخت ژرفتر و آگاهى از اسرار و معارف و مفاهيم بلندى كه در تكاليف دينى و آداب و سنن مذهبى نهفته است، بهرههاى بيشترى مىبرند و انجام اينگونه عبادات، برايشان نردبانى براى عروج و گامى براى رشد و كمال مىشود. خوشا به سعادتشان!... اثر حاضر نيز، هرچند مختصر و روان، در قالب گفتگو و ترسيم صحنههاى روزمره كه براى زائران در كاروانها يا در طول اين سفر و فضاى مسجد الحرام و مسجد النبى و مواقف حج و عمره اتفاق مىافتد، بيان شده است. باشد كه گوشهاى از بايدهاى اين سفر زيارتى، بيش از گذشته مورد توجه قرار گيرد و مهمانان خداى كريم، با دستى پر از بركات از اين سفر بازگردند»<ref>ر.ک: مقدمه كتاب، ص9-11</ref> | ||
2. برداشتهايم آنچه بگذاشتنى است... يك سو نشسته بودم، با كاغذ و دفترى در دست. گفت: نكند «گفتم، گفت» مىنويسى؟ گفتم: بگذار اين بار «گفت» از تو باشد و «گفتم» از من. گفت: اگر مىنويسى، حرفى براى گفتن دارم. گفتم: بگو، كه در انتظارم. گفت: بىتاب و بىقرارم، حوصله كارى ندارم. گفتم: مرد نبايد كه تنگحوصله باشد. گفت: دوست نبايد از دوست، در گله باشد. بگذريم. در زندگى رنج بسيار و تلخى بىشمار ديدهام. دنبال دلى هستم نسوز و نشكن. گفتم: دلا بسوز، كه سوز تو كارها بكند...<ref>متن كتاب، ص22</ref> | 2. برداشتهايم آنچه بگذاشتنى است... يك سو نشسته بودم، با كاغذ و دفترى در دست. گفت: نكند «گفتم، گفت» مىنويسى؟ گفتم: بگذار اين بار «گفت» از تو باشد و «گفتم» از من. گفت: اگر مىنويسى، حرفى براى گفتن دارم. گفتم: بگو، كه در انتظارم. گفت: بىتاب و بىقرارم، حوصله كارى ندارم. گفتم: مرد نبايد كه تنگحوصله باشد. گفت: دوست نبايد از دوست، در گله باشد. بگذريم. در زندگى رنج بسيار و تلخى بىشمار ديدهام. دنبال دلى هستم نسوز و نشكن. گفتم: دلا بسوز، كه سوز تو كارها بكند...<ref>متن كتاب، ص22</ref> |
ویرایش