پرش به محتوا

الوفيات (ابن قنفذ): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ':م' به ': م'
جز (جایگزینی متن - 'سرگذشت نامه' به 'سرگذشت‌نامه')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - ':م' به ': م')
خط ۵۷: خط ۵۷:
#محقق كتاب در مقدمه‌اش كه آن را در بيروت 20 ذوالحجه 1390ق، نوشته، با معرفى شخصيت نويسنده و كتابش، تأكيد كرده است كه: اين كتاب عبارت است از تاريخ كوتاهى از زمان درگذشت صحابه، علما، محدثين و مفسرين و مؤلفين، كه ابن قنفذ آن را بر حسب قرون و به ترتيب تاريخ وفاتشان منظم ساخته و شروعش را با ذكر وفات حضرت پيامبر اكرم(ص) در سال يازدهم هجرى قرار داده و تا سال 807ق و گزارش وفات فقيه حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالرحمن مراكشى ضرير ادامه داده است. نويسنده اين كتاب را ادامه كتاب ديگرش «شرف الطالب في أسنى المطالب»، قرار داده و به همين جهت آن را به‌عنوان كتابى مستقل در بين كتاب‌هايش مشخص نكرده است. اين اثر چون از منابعى است كه به‌آسانى قابل مراجعه است، نويسندگان جهان اسلام براى نگارش تاريخ وفات مشاهير، به‌ويژه دانشوران آنها، به آن اعتماد كرده و هنوز هم اعتماد مى‌كنند و به همين جهت بين اين كتاب و كتاب «شرف الطالب في أسنى المطالب» تفكيك كرده، پس اين، كتابى مستقل شده و آن را به فهرست آثار ابن قنفذ افزوده‌اند.
#محقق كتاب در مقدمه‌اش كه آن را در بيروت 20 ذوالحجه 1390ق، نوشته، با معرفى شخصيت نويسنده و كتابش، تأكيد كرده است كه: اين كتاب عبارت است از تاريخ كوتاهى از زمان درگذشت صحابه، علما، محدثين و مفسرين و مؤلفين، كه ابن قنفذ آن را بر حسب قرون و به ترتيب تاريخ وفاتشان منظم ساخته و شروعش را با ذكر وفات حضرت پيامبر اكرم(ص) در سال يازدهم هجرى قرار داده و تا سال 807ق و گزارش وفات فقيه حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالرحمن مراكشى ضرير ادامه داده است. نويسنده اين كتاب را ادامه كتاب ديگرش «شرف الطالب في أسنى المطالب»، قرار داده و به همين جهت آن را به‌عنوان كتابى مستقل در بين كتاب‌هايش مشخص نكرده است. اين اثر چون از منابعى است كه به‌آسانى قابل مراجعه است، نويسندگان جهان اسلام براى نگارش تاريخ وفات مشاهير، به‌ويژه دانشوران آنها، به آن اعتماد كرده و هنوز هم اعتماد مى‌كنند و به همين جهت بين اين كتاب و كتاب «شرف الطالب في أسنى المطالب» تفكيك كرده، پس اين، كتابى مستقل شده و آن را به فهرست آثار ابن قنفذ افزوده‌اند.
#:هرچند توضيحات نويسنده درباره شرح حال اين شخصيت‌ها بسيار كوتاه است، ولى شهرت خوبى در مجامع علمى يافته و جمعى از نويسندگان تراجم و سيره از آن نقل كرده‌اند؛ مثلاً تنبكتى در «نيل الابتهاج» و ابن مريم تلمسانى در «البستان» و حفناوى در «تعريف الخلف برجال السلف» و [[زرکلی، خیرالدین|زركلى]] در «[[الأعلام]]» و.<ref>ر.ك: مقدمه كتاب، ص5-18</ref>
#:هرچند توضيحات نويسنده درباره شرح حال اين شخصيت‌ها بسيار كوتاه است، ولى شهرت خوبى در مجامع علمى يافته و جمعى از نويسندگان تراجم و سيره از آن نقل كرده‌اند؛ مثلاً تنبكتى در «نيل الابتهاج» و ابن مريم تلمسانى در «البستان» و حفناوى در «تعريف الخلف برجال السلف» و [[زرکلی، خیرالدین|زركلى]] در «[[الأعلام]]» و.<ref>ر.ك: مقدمه كتاب، ص5-18</ref>
#:محقق سپس درباره نسخه‌هاى مورد اعتماد و روش تصحيح اثر حاضر توضيح داده است.<ref>ر.ك: همان، ص18-19</ref>
#: محقق سپس درباره نسخه‌هاى مورد اعتماد و روش تصحيح اثر حاضر توضيح داده است.<ref>ر.ك: همان، ص18-19</ref>
#نويسنده، در مقدمه «شرف الطالب في أسنى المطالب» در مورد كتاب وفيات چنين نوشته است: «... و يكى از مواردى كه اهل حديث فراوان بر آن تأكيد كرده‌اند عبارت است از تاريخ وفيات صحابه و محدثين به‌خاطر ترس از فريب‌كاران و به همين جهت برخى از آنان چنين گفته‌اند: هر گاه كسى را در زمينه گرفتن و نقل روايتى متهم كرديد و شك كرديد، پس سن او و سال وفات كسى را كه ذكر كرده، محاسبه كنيد تا معلوم شود كه او را درك كرده يا نه.
#نويسنده، در مقدمه «شرف الطالب في أسنى المطالب» در مورد كتاب وفيات چنين نوشته است: «... و يكى از مواردى كه اهل حديث فراوان بر آن تأكيد كرده‌اند عبارت است از تاريخ وفيات صحابه و محدثين به‌خاطر ترس از فريب‌كاران و به همين جهت برخى از آنان چنين گفته‌اند: هر گاه كسى را در زمينه گرفتن و نقل روايتى متهم كرديد و شك كرديد، پس سن او و سال وفات كسى را كه ذكر كرده، محاسبه كنيد تا معلوم شود كه او را درك كرده يا نه.
#:اعمش شنيد كه مردى از او روايت مى‌كند، درحالى‌كه او وى را نمى‌شناسد؛ پس به مجلس او رفت و شنيد كه مى‌گويد: اعمش به من چنين گفت؛ پس اعمش توقف كرد و گفت: «و الله ما حدثته قط»؛ «به خدا قسم من هرگز چنين نگفته‌ام»؛ پس آن شخص گريخت و مردم پراكنده شدند. پس شايسته است در اين كتاب ذكر كنم آنچه در خاطر دارم از وفيات صحابه و علما و محدثين و مؤلفين...».<ref>ر.ك: همان، ص21</ref>
#:اعمش شنيد كه مردى از او روايت مى‌كند، درحالى‌كه او وى را نمى‌شناسد؛ پس به مجلس او رفت و شنيد كه مى‌گويد: اعمش به من چنين گفت؛ پس اعمش توقف كرد و گفت: «و الله ما حدثته قط»؛ «به خدا قسم من هرگز چنين نگفته‌ام»؛ پس آن شخص گريخت و مردم پراكنده شدند. پس شايسته است در اين كتاب ذكر كنم آنچه در خاطر دارم از وفيات صحابه و علما و محدثين و مؤلفين...».<ref>ر.ك: همان، ص21</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش