۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نام ها' به 'نامها') |
جز (جایگزینی متن - 'پزشك' به 'پزشک') |
||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
واجبات از منظر اصولى، به دستههايى چون واجب مشروط و مطلق، غيرى و نفسى، اصلى و تبعى و... تقسيم مىشوند. در بحث واجبات اصلى و تبعى، اين پرسش كه اصالتا ريشه در علم كلام دارد، ذهن اصوليان را به خود مشغول كرده است: آيا پاداشى كه به انجام واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات تعلق مىگيرد، به جهت تفضل الهى است يا اينكه عقل، حكم به استحقاق پاداش مىكند و پاداش ندادن در اين صورت، نسبت به خداوند، عملى ناپسند و قبيح است؟ | واجبات از منظر اصولى، به دستههايى چون واجب مشروط و مطلق، غيرى و نفسى، اصلى و تبعى و... تقسيم مىشوند. در بحث واجبات اصلى و تبعى، اين پرسش كه اصالتا ريشه در علم كلام دارد، ذهن اصوليان را به خود مشغول كرده است: آيا پاداشى كه به انجام واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات تعلق مىگيرد، به جهت تفضل الهى است يا اينكه عقل، حكم به استحقاق پاداش مىكند و پاداش ندادن در اين صورت، نسبت به خداوند، عملى ناپسند و قبيح است؟ | ||
كسانى كه ثواب را استحقاقى مىدانند، معتقدند كه تكليف ديگرى به امورى كه موجب مشقت و سختى باشد، در صورت عدم پرداخت اجرت، قبيح است و بايد تكاليف شرعى با ثواب جبران شود. [[بروجردی، حسین|مرحوم بروجردى]]، اين نظريه را سطحى ارزيابى كرده و گفته است: اولا، تمام وجود بندگان و نيروهاى آنها و عقل و فعل و حركات و سكنات، همه و همه، مملوك خداوند است و مالكيت خداوند بر اين موارد، مالكيت حقيقى قيّومى مىباشد و لزوم استحقاق با توجه به اين نكته، معنا ندارد و ثانيا، اوامر و نواهى خداوند، همه در راستاى اصلاح امور بندگان و پاكسازى باطن آنها و نظم بخشيدن به افعال آنها، براى رسيدن به كمالات و مراتب معنوى و نيز حفظ نظام اجتماعى است؛ با اين وجود، تمام منافع بايدها و نبايدهاى شرعى به خود بندگان باز مىگردد و سودى براى خداوند ندارد؛ مثال عرفى اين موضوع، | كسانى كه ثواب را استحقاقى مىدانند، معتقدند كه تكليف ديگرى به امورى كه موجب مشقت و سختى باشد، در صورت عدم پرداخت اجرت، قبيح است و بايد تكاليف شرعى با ثواب جبران شود. [[بروجردی، حسین|مرحوم بروجردى]]، اين نظريه را سطحى ارزيابى كرده و گفته است: اولا، تمام وجود بندگان و نيروهاى آنها و عقل و فعل و حركات و سكنات، همه و همه، مملوك خداوند است و مالكيت خداوند بر اين موارد، مالكيت حقيقى قيّومى مىباشد و لزوم استحقاق با توجه به اين نكته، معنا ندارد و ثانيا، اوامر و نواهى خداوند، همه در راستاى اصلاح امور بندگان و پاكسازى باطن آنها و نظم بخشيدن به افعال آنها، براى رسيدن به كمالات و مراتب معنوى و نيز حفظ نظام اجتماعى است؛ با اين وجود، تمام منافع بايدها و نبايدهاى شرعى به خود بندگان باز مىگردد و سودى براى خداوند ندارد؛ مثال عرفى اين موضوع، پزشک است كه دستورات او فقط براى معالجه بيمار است و هيچكس پزشک را به جهت عمل به دستورات و پرهيزهاى او، مسئول پرداخت اجرت به بيمار نمىداند و اين مسئله كاملا روشن است. | ||
مسئله ضد، واجب تخييرى، واجب كفايى، واجب مطلق و موقت و... ديگر موضوعات بخش اوامر را تشكيل دادهاند. | مسئله ضد، واجب تخييرى، واجب كفايى، واجب مطلق و موقت و... ديگر موضوعات بخش اوامر را تشكيل دادهاند. |
ویرایش