۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' الدين' به 'الدين') |
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره') |
||
| خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
در ابتداى كتاب پس از مقدمه محقق، 70 بيت از ابيات يافعى - صاحب كتاب - در بحر طويل با نام «الراح المختوم و الدر المنظوم فى مدح المشايخ اصحاب السر المكتوم و ذم الطاعنين فيهم من جميع الخصوم» ذكر شده است. | در ابتداى كتاب پس از مقدمه محقق، 70 بيت از ابيات يافعى - صاحب كتاب - در بحر طويل با نام «الراح المختوم و الدر المنظوم فى مدح المشايخ اصحاب السر المكتوم و ذم الطاعنين فيهم من جميع الخصوم» ذكر شده است. | ||
مؤلف در جواب از سؤالى كه بدان انگيزه، كتاب را نوشته است، چنين مىگويد: جواب اين سؤال نياز به شرح و بسط مفصلى دارد كه مردم پيرامون آن اختلاف فراوانى كردهاند، تا جايى كه | مؤلف در جواب از سؤالى كه بدان انگيزه، كتاب را نوشته است، چنين مىگويد: جواب اين سؤال نياز به شرح و بسط مفصلى دارد كه مردم پيرامون آن اختلاف فراوانى كردهاند، تا جايى كه درباره آن به حرام افتادهاند. كسى كه به براهين عقلى و ادله نقلى آگاه نباشد و اهل ذوق نبوده و با بزرگان اختلاط نداشته باشد، ممكن است كه به خطر و گمراهى بيفتد. | ||
وى سپس در 10 فصل با ادلهاى كه ذكر مىكند، به مباحثى همچون اثبات كرامات اولياء، امكان اينكه كرامت در جنس و نوع خود به سرحد معجزه برسد، تفاوت بين معجزه و كرامت و سحر، ظهور كرامات به دست برخى از صحابه، اسباب ظهور كرامات پس از زمان صحابه، عجله نكردن در تكفير كسى كه مىگويد مؤمن غيب مىداند، پاسخ از اين آيه: '''«قل لا يعلم من فى السماوات و الارض الغيب الا الله»'''، هميشه علماى صاحبكرامت برتر از علماى فاقد كرامت نيستند و برترين علماء علماى بالله هستند، مىپردازد. | وى سپس در 10 فصل با ادلهاى كه ذكر مىكند، به مباحثى همچون اثبات كرامات اولياء، امكان اينكه كرامت در جنس و نوع خود به سرحد معجزه برسد، تفاوت بين معجزه و كرامت و سحر، ظهور كرامات به دست برخى از صحابه، اسباب ظهور كرامات پس از زمان صحابه، عجله نكردن در تكفير كسى كه مىگويد مؤمن غيب مىداند، پاسخ از اين آيه: '''«قل لا يعلم من فى السماوات و الارض الغيب الا الله»'''، هميشه علماى صاحبكرامت برتر از علماى فاقد كرامت نيستند و برترين علماء علماى بالله هستند، مىپردازد. | ||
مؤلف در فصل اول، مىگويد: ظهور كرامت به دست اولياء، عقلا ممكن است و نقلا واقع شده است. امكان عقلى آن، بدان جهت است كه كرامت در قدرت خداى تعالى محال نيست، بلكه از قبيل ممكنات است، مانند معجزات انبياء، اما وقوع نقلى آن، هم در قرآن آمده و هم در روايات، مانند داستان حضرت مريم(س)، داستان الهام به مادر حضرت موسى(ع)، داستان حضرت موسى و حضرت خضر(ع)، داستان ذى القرنين، داستان اصحاب كهف، قصه آصف بن برخيا با حضرت سليمان(ع) | مؤلف در فصل اول، مىگويد: ظهور كرامت به دست اولياء، عقلا ممكن است و نقلا واقع شده است. امكان عقلى آن، بدان جهت است كه كرامت در قدرت خداى تعالى محال نيست، بلكه از قبيل ممكنات است، مانند معجزات انبياء، اما وقوع نقلى آن، هم در قرآن آمده و هم در روايات، مانند داستان حضرت مريم(س)، داستان الهام به مادر حضرت موسى(ع)، داستان حضرت موسى و حضرت خضر(ع)، داستان ذى القرنين، داستان اصحاب كهف، قصه آصف بن برخيا با حضرت سليمان(ع) درباره تخت بلقيس و... | ||
در فصل دوم، مىفرمايد: كرامت، امكان دارد در جنس و عظمت به سرحد معجزه برسد. دليل عقلىاش آن است كه آنچه كرامت را از رسيدن به سرحد معجزه مانع مىشود يا نقل است يا عقل؛ اولى، باطل است، چون خبرى كه دلالت بر منع كند وجود ندارد. در فرض دوم، امتناع يا ذاتى است يا غيرى؛ اولى، باطل است، چون خرق عادت به هرگونه كه باشد و از هركسى كه سربزند، از ديدگاه عقل در قدرت پروردگار توانا محال نيست. در فرض دوم، امتناع غيرى يا به جهت التباس نبى با متنبى است يا به جهتى غير از آن؛ دومى، باطل است، چون در آن دافع اصل و قادح در معجزه نيست. اولى، يا با ادعاى نبوت همراه نيست يا هست؛ اولى، باطل است، چون موجب التباس نيست، پس دومى متعين خواهد بود و بازگشت آن به اين است كه التباسى كه ممنوع است، تنها در مورد امر خارقالعادهاى تحقق دارد كه مقرون به ادعاى نبوت باشد، پس در مورد امر خارقالعادهاى كه همراه با ادعاى مزبور نباشد، مطلقا منعى وجود ندارد. | در فصل دوم، مىفرمايد: كرامت، امكان دارد در جنس و عظمت به سرحد معجزه برسد. دليل عقلىاش آن است كه آنچه كرامت را از رسيدن به سرحد معجزه مانع مىشود يا نقل است يا عقل؛ اولى، باطل است، چون خبرى كه دلالت بر منع كند وجود ندارد. در فرض دوم، امتناع يا ذاتى است يا غيرى؛ اولى، باطل است، چون خرق عادت به هرگونه كه باشد و از هركسى كه سربزند، از ديدگاه عقل در قدرت پروردگار توانا محال نيست. در فرض دوم، امتناع غيرى يا به جهت التباس نبى با متنبى است يا به جهتى غير از آن؛ دومى، باطل است، چون در آن دافع اصل و قادح در معجزه نيست. اولى، يا با ادعاى نبوت همراه نيست يا هست؛ اولى، باطل است، چون موجب التباس نيست، پس دومى متعين خواهد بود و بازگشت آن به اين است كه التباسى كه ممنوع است، تنها در مورد امر خارقالعادهاى تحقق دارد كه مقرون به ادعاى نبوت باشد، پس در مورد امر خارقالعادهاى كه همراه با ادعاى مزبور نباشد، مطلقا منعى وجود ندارد. | ||
| خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
در ادامه همين فصل، نمونههايى از كرامات اولياء را ذكر مىكند، مانند زنده شدن مردگان، تكلم مرده، متحول شدن اعيان مثل تبديل شدن سنگريزه به جواهر و طلا، اطلاع از بعضى حوادث قبل از رخداد آنها، راه رفتن روى آب و هوا، جوشيدن چشمه از زمين، تكلم جمادات و حيوانات با اولياء، شفاى بيماران، اطاعت و فرمانبردارى اشياء از آنها. | در ادامه همين فصل، نمونههايى از كرامات اولياء را ذكر مىكند، مانند زنده شدن مردگان، تكلم مرده، متحول شدن اعيان مثل تبديل شدن سنگريزه به جواهر و طلا، اطلاع از بعضى حوادث قبل از رخداد آنها، راه رفتن روى آب و هوا، جوشيدن چشمه از زمين، تكلم جمادات و حيوانات با اولياء، شفاى بيماران، اطاعت و فرمانبردارى اشياء از آنها. | ||
فصل سوم، | فصل سوم، درباره فرق بين كرامت و معجزه است. مؤلف، در اين فصل به فرق بين كرامت و سحر نيز مىپردازد و بيان مىدارد كه سحر توسط كفار و زنادقه و فساق صورت مىگيرد، اما كرامت ممكن نيست توسط شخص گنهكار و فاسق صورت پذيرد. | ||
وى اشاره مىكند كه دلالت معجزه بر نبوت، امرى قطعى است و انبياء معصوم هستند، ولى دلالت كرامت بر ولايت قطعى نيست، بلكه ظنى است و اولياء معصوم نيستند؛ آرى ممكن است بعضى از آنها محفوظ از جميع ذنوب باشند - چه صغيره و چه كبيره - اما اين امرى نادر است. | وى اشاره مىكند كه دلالت معجزه بر نبوت، امرى قطعى است و انبياء معصوم هستند، ولى دلالت كرامت بر ولايت قطعى نيست، بلكه ظنى است و اولياء معصوم نيستند؛ آرى ممكن است بعضى از آنها محفوظ از جميع ذنوب باشند - چه صغيره و چه كبيره - اما اين امرى نادر است. | ||
| خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
مؤلف، در فصل چهارم، بحث خود را چنين شروع كرده كه بىترديد، كرامت، در زمان صحابه واقع شده و كثرت داشته و بعد از آنان نيز بيشتر محقق شده است. سپس افرادى از صحابه را نام مىبرد كه توسط آنان كرامت صورت پذيرفته است؛ افرادى از قبيل ابوبكر، عمر، على(ع)، سعد، سعيد، عبدالله بن عمر، سلمان، ابودرداء و... | مؤلف، در فصل چهارم، بحث خود را چنين شروع كرده كه بىترديد، كرامت، در زمان صحابه واقع شده و كثرت داشته و بعد از آنان نيز بيشتر محقق شده است. سپس افرادى از صحابه را نام مىبرد كه توسط آنان كرامت صورت پذيرفته است؛ افرادى از قبيل ابوبكر، عمر، على(ع)، سعد، سعيد، عبدالله بن عمر، سلمان، ابودرداء و... | ||
وى معتزله را از جمله گروههايى مىشمرد كه كرامت را از اولياى الهى، غير ممكن مىدانند؛ حتى از برخى افراد كه منتسب به اهل تسنن هستند، تعجب مىكند كه چرا آنها كرامت را در حق اوليا، جايز نمىدانند. وى [[ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی|ابن جوزى]] را نام برده كه در كتابى به نام «تلبيس ابليس»، | وى معتزله را از جمله گروههايى مىشمرد كه كرامت را از اولياى الهى، غير ممكن مىدانند؛ حتى از برخى افراد كه منتسب به اهل تسنن هستند، تعجب مىكند كه چرا آنها كرامت را در حق اوليا، جايز نمىدانند. وى [[ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی|ابن جوزى]] را نام برده كه در كتابى به نام «تلبيس ابليس»، درباره شيوخ صوفيه و طريقت آنها سخن گفته و آنان را دچار حيلههاى شيطانى دانسته؛ درحالىكه خود وى نادانسته در سخن و اعتقاد مزبور، دچار امر يادشده گرديده است. | ||
در فصل پنجم، كثرت ظهور كرامت و اشتهار آن را بعد از زمان صحابه بيان مىكند و از قول [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] دليل مىآورد كه وجود كرامت بعد از زمان صحابه، بيشتر مورد نياز است، زيرا صحابه در محضر رسول خدا بودند و ايمان آنها قوى بود و نيازى به چيزى كه ايمانشان را قوى كند نداشتند، اما غير آنها چون ايمانشان ضعيف است و به حد ايمان صحابه نمىرسد، براى تقويت ايمان، نياز به ديدن كرامت دارند. | در فصل پنجم، كثرت ظهور كرامت و اشتهار آن را بعد از زمان صحابه بيان مىكند و از قول [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] دليل مىآورد كه وجود كرامت بعد از زمان صحابه، بيشتر مورد نياز است، زيرا صحابه در محضر رسول خدا بودند و ايمان آنها قوى بود و نيازى به چيزى كه ايمانشان را قوى كند نداشتند، اما غير آنها چون ايمانشان ضعيف است و به حد ايمان صحابه نمىرسد، براى تقويت ايمان، نياز به ديدن كرامت دارند. | ||
ویرایش