۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره') |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
'''صد سبد گل'''، ترجمه كتاب «[[مائة منقبة من مناقب أميرالمؤمنين علي بن ابيطالب و الأئمة من ولده عليهمالسلام من طريق العامة|مائة منقبة]]»، اثر [[ابن شاذان، محمد بن احمد|ابوالحسن محمد بن احمد]] مشهور به [[ابن شاذان، محمد بن احمد|ابن شاذان قمى]] است كه آن را جناب آقاى سجّاد خانى آرانى (متولد 1359ش) از عربى به فارسى ترجمه و همراه با متن عربى منتشر ساخته است. نام كامل اين كتاب عبارت است از: «صد سبد گل (ترجمه و متن كتاب مائة منقبة من مناقب أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب و الأئمة من ولده(ع)من طريق العامّة)». در اين اثر، متن و ترجمه صد روايت در موضوع فضائل [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين على(ع)]] به روايت اهل سنت ذكر شده است. زبان و ادبيات اين ترجمه، رسا و شيواست. | '''صد سبد گل'''، ترجمه كتاب «[[مائة منقبة من مناقب أميرالمؤمنين علي بن ابيطالب و الأئمة من ولده عليهمالسلام من طريق العامة|مائة منقبة]]»، اثر [[ابن شاذان، محمد بن احمد|ابوالحسن محمد بن احمد]] مشهور به [[ابن شاذان، محمد بن احمد|ابن شاذان قمى]] است كه آن را جناب آقاى سجّاد خانى آرانى (متولد 1359ش) از عربى به فارسى ترجمه و همراه با متن عربى منتشر ساخته است. نام كامل اين كتاب عبارت است از: «صد سبد گل (ترجمه و متن كتاب مائة منقبة من مناقب أميرالمؤمنين علي بن أبيطالب و الأئمة من ولده(ع)من طريق العامّة)». در اين اثر، متن و ترجمه صد روايت در موضوع فضائل [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين على(ع)]] به روايت اهل سنت ذكر شده است. زبان و ادبيات اين ترجمه، رسا و شيواست. | ||
درباره روش و محتواى ترجمه حاضر، چند نكته گفتنى است: | |||
#مترجم محترم، در مقدمهاش كه آن را در قم، در تاريخ 13 رجب 1431ق، نوشته، يادآور شده است: «در ماه رمضان 1424ق، براى اولين بار سفرى تبليغى به شهرستان مينودشت در استان گلستان داشتم. در آن زمان كه حدوداً 21 سال از عمرم مىگذشت، دوست داشتم مردم را با معارف اهلبيت(ع) آشنا كنم؛ لذا صبحها بعد از اداى فريضه صبح شايد به مدت 5 دقيقه، دو يا سه حديث از كتاب «مائة منقبة» را براى مردم مىخواندم. از شيرينترين لحظات زندگىام، لحظاتى بود كه مستمعينى را مىديدم كه در صف نماز نشسته و در درياى عشق و محبت اهلبيت غوطهور شده بودند و اشك شوق همچون دُرّ بر صورتهاى نورانىشان غلطان شده، بر دامن مىچكيد. گاهى كموبيش صداى هقهق گريه از گوشه و كنار صفها شنيده مىشد. چه صحنههاى زيبا و خاطرهانگيزى بود! كوچكترها كه نمىخواستند بزرگترها از گريههايشان آگاه شوند، بهشدت خود را كنترل مىكردند تا اشك از چشمشان سرازير نشود، ولى چه مىتوانستند بكنند؛ اشك امان نمىداد... بسيار مىشد بعد از اتمام جلسه، بهويژه جوانان روشنضمير كتاب را مىگرفتند و مىبوسيدند و مىگفتند اى كاش فارسى بود تا مىتوانستيم خودمان مطالعه كنيم... از آن زمان در فكر بودم كه اين كتاب شريف را كه گنجى پربها است، ترجمه كنم تا بحمدالله در سفر تبليغى كه به شهرستان آشتيان داشتم، اين آرزويم را جامه عمل پوشاندم و از اول رجب سال 1428ق، شروع به ترجمه كرده و در 15 همان ماه و سال، كار ترجمه را به پايان رساندم<ref>ر. ك.: صد سبد گل، ص 5 - 8</ref> | #مترجم محترم، در مقدمهاش كه آن را در قم، در تاريخ 13 رجب 1431ق، نوشته، يادآور شده است: «در ماه رمضان 1424ق، براى اولين بار سفرى تبليغى به شهرستان مينودشت در استان گلستان داشتم. در آن زمان كه حدوداً 21 سال از عمرم مىگذشت، دوست داشتم مردم را با معارف اهلبيت(ع) آشنا كنم؛ لذا صبحها بعد از اداى فريضه صبح شايد به مدت 5 دقيقه، دو يا سه حديث از كتاب «مائة منقبة» را براى مردم مىخواندم. از شيرينترين لحظات زندگىام، لحظاتى بود كه مستمعينى را مىديدم كه در صف نماز نشسته و در درياى عشق و محبت اهلبيت غوطهور شده بودند و اشك شوق همچون دُرّ بر صورتهاى نورانىشان غلطان شده، بر دامن مىچكيد. گاهى كموبيش صداى هقهق گريه از گوشه و كنار صفها شنيده مىشد. چه صحنههاى زيبا و خاطرهانگيزى بود! كوچكترها كه نمىخواستند بزرگترها از گريههايشان آگاه شوند، بهشدت خود را كنترل مىكردند تا اشك از چشمشان سرازير نشود، ولى چه مىتوانستند بكنند؛ اشك امان نمىداد... بسيار مىشد بعد از اتمام جلسه، بهويژه جوانان روشنضمير كتاب را مىگرفتند و مىبوسيدند و مىگفتند اى كاش فارسى بود تا مىتوانستيم خودمان مطالعه كنيم... از آن زمان در فكر بودم كه اين كتاب شريف را كه گنجى پربها است، ترجمه كنم تا بحمدالله در سفر تبليغى كه به شهرستان آشتيان داشتم، اين آرزويم را جامه عمل پوشاندم و از اول رجب سال 1428ق، شروع به ترجمه كرده و در 15 همان ماه و سال، كار ترجمه را به پايان رساندم<ref>ر. ك.: صد سبد گل، ص 5 - 8</ref> |
ویرایش