پرش به محتوا

رساله نوریه در عالم مثال: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'به‏صورت' به 'به‌‏صورت'
جز (جایگزینی متن - 'مى‏شوند' به 'می‌شوند')
جز (جایگزینی متن - 'به‏صورت' به 'به‌‏صورت')
خط ۶۹: خط ۶۹:
بررسی عقول عرضیه یا مثل نوریه مطلبی است که در خاتمه کتاب آمده است. در میان عقول عرضیه بین فلاسفه اختلاف است. اشراقیون آن را ثابت و مشائین آن را انکار می‎کنند. مراد از عقول عرضیه این است که هر نوع مادی، علاوه بر اینکه افرادی مادی دارد، یک فرد مجرد از جمیع جهات هم دارد که ذاتاً و فعلاً مجرد است؛ مثلاً انسان در این عالم، نوعی است که افرادی مادی دارد، ولی یک فرد مجرد از هر جهت هم دارد که عقل است و مدبر تمام افراد این نوع می‎باشد و به اذن الله خالق و مدبر آنها می‎باشد؛ «معلوم باشد که کبار حکماى متألهین مثل افلاطن و هرمس و فیثاغورس و حکماى فرس، ‎معتقدند بر آنکه هرنوع از افلاک کواکب و بسایط عنصرى و اجسام را ربى مجرد در عالم قدس و نور هست که عقل مدبر آن نوع است‏. اما اعراض و اوصاف را اجناساً و انواعاً، ‎رب مدبر نیست، بلکه هر وصفى و عرضى که قائم به جسم و غیر جسم است، رب آن تربیت آن با اعراض و اوصاف آن خواهد کرد؛ چنان‎که الوان غریبه و نقوش عجیبه در پر طاوس و غیر او ظلال اشراقات نوریه رب النوع اوست‏»<ref>ر.ک: همان، ص210-209</ref>‏.  
بررسی عقول عرضیه یا مثل نوریه مطلبی است که در خاتمه کتاب آمده است. در میان عقول عرضیه بین فلاسفه اختلاف است. اشراقیون آن را ثابت و مشائین آن را انکار می‎کنند. مراد از عقول عرضیه این است که هر نوع مادی، علاوه بر اینکه افرادی مادی دارد، یک فرد مجرد از جمیع جهات هم دارد که ذاتاً و فعلاً مجرد است؛ مثلاً انسان در این عالم، نوعی است که افرادی مادی دارد، ولی یک فرد مجرد از هر جهت هم دارد که عقل است و مدبر تمام افراد این نوع می‎باشد و به اذن الله خالق و مدبر آنها می‎باشد؛ «معلوم باشد که کبار حکماى متألهین مثل افلاطن و هرمس و فیثاغورس و حکماى فرس، ‎معتقدند بر آنکه هرنوع از افلاک کواکب و بسایط عنصرى و اجسام را ربى مجرد در عالم قدس و نور هست که عقل مدبر آن نوع است‏. اما اعراض و اوصاف را اجناساً و انواعاً، ‎رب مدبر نیست، بلکه هر وصفى و عرضى که قائم به جسم و غیر جسم است، رب آن تربیت آن با اعراض و اوصاف آن خواهد کرد؛ چنان‎که الوان غریبه و نقوش عجیبه در پر طاوس و غیر او ظلال اشراقات نوریه رب النوع اوست‏»<ref>ر.ک: همان، ص210-209</ref>‏.  


خاتم الخاتم، مطلب انتهایی کتاب در رد اعتقاد به تناسخ است. نویسنده بدفهمی کلام فیثاغورس و سقراط و افلاطون از سوی گروهی را این‎گونه توضیح می‎دهد: بنابراین مدبر صایب‎الفکر را مى‏سزد که آنچه منسوب به قدماى حکماست، مثل «هرمس الهرامسه مصرى» که معروف به ادریس نبى(ع) و مدون نجوم و طلسمات و بسیارى از عجایب است و «‎آغاثازیمون» ‎که او را شیث(ع) مى‏دانند و فیثاغورس و سقراط و افلاطون که ایشان گفته‌‏اند که: نفوس ناقصه در ابدان انسانیه مترددند و از بدنى به بدنى منتقل می‌شوند تا کامل شوند، به این نوع تأویل کنند که مراد قدما و مطلب حکما آن بوده که هر نفس را در آخرت، بدنى مکتسب مثالى هست، مناسب اعمال و اخلاق او، بعضى به‏صورت انسان و بعضى به هیئت حیوان؛ از این است که اهل اشراق گویند که انواع حیوانات عالم مثال را نفوس ناطقه است و اتباع ایشان پنداشته‌‏اند که سخن در بدن عنصرى است و به تناسخ حمل کرده‌‏اند<ref>ر.ک: همان، ص214</ref>‏.
خاتم الخاتم، مطلب انتهایی کتاب در رد اعتقاد به تناسخ است. نویسنده بدفهمی کلام فیثاغورس و سقراط و افلاطون از سوی گروهی را این‎گونه توضیح می‎دهد: بنابراین مدبر صایب‎الفکر را مى‏سزد که آنچه منسوب به قدماى حکماست، مثل «هرمس الهرامسه مصرى» که معروف به ادریس نبى(ع) و مدون نجوم و طلسمات و بسیارى از عجایب است و «‎آغاثازیمون» ‎که او را شیث(ع) مى‏دانند و فیثاغورس و سقراط و افلاطون که ایشان گفته‌‏اند که: نفوس ناقصه در ابدان انسانیه مترددند و از بدنى به بدنى منتقل می‌شوند تا کامل شوند، به این نوع تأویل کنند که مراد قدما و مطلب حکما آن بوده که هر نفس را در آخرت، بدنى مکتسب مثالى هست، مناسب اعمال و اخلاق او، بعضى به‌‏صورت انسان و بعضى به هیئت حیوان؛ از این است که اهل اشراق گویند که انواع حیوانات عالم مثال را نفوس ناطقه است و اتباع ایشان پنداشته‌‏اند که سخن در بدن عنصرى است و به تناسخ حمل کرده‌‏اند<ref>ر.ک: همان، ص214</ref>‏.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش