پرش به محتوا

تاریخ الفلسفة الإسلامیة منذ القرن الثامن حتی یومنا هذا: تفاوت میان نسخه‌ها

لینک درون متنی
(صفحه‌ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> بندانگشتی|تاريخ الفلسفة الإسلامية {| class="wikitable...» ایجاد کرد)
 
(لینک درون متنی)
خط ۱: خط ۱:
<div class='wikiInfo'>
<div class="wikiInfo">
[[پرونده:NUR13912J1.jpg|بندانگشتی|تاريخ الفلسفة الإسلامية]]
[[پرونده:NUR13912J1.jpg|بندانگشتی|تاريخ الفلسفة الإسلامية]]
{| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right"
{| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right"
|+ |
|+  
|-
|-
! نام کتاب!! data-type='bookName'|تاريخ الفلسفة الإسلامية
! نام کتاب!! data-type="bookName" |تاريخ الفلسفة الإسلامية
|-
|-
|نام های دیگر کتاب  
|نام های دیگر کتاب  
|data-type='otherBookNames'|
| data-type="otherBookNames" |
|-
|-
|پدیدآورندگان  
|پدیدآورندگان  
|data-type='authors'|[[فخري، ماجد]] (نويسنده)
| data-type="authors" |[[فخري، ماجد]] (نويسنده)
   
   
[[يازجي، کمال]] (مترجم)
[[يازجي، کمال]] (مترجم)
خط ۱۶: خط ۱۶:
|-
|-
|زبان  
|زبان  
|data-type='language'|عربي
| data-type="language" |عربي
|-
|-
|کد کنگره  
|کد کنگره  
|data-type='congeressCode' style='direction:ltr'|‏BBR‎‏ ‎‏14‎‏ ‎‏/‎‏ف‎‏3‎‏ت‎‏2‎‏  
| data-type="congeressCode" style="direction:ltr" |‏BBR‎‏ ‎‏14‎‏ ‎‏/‎‏ف‎‏3‎‏ت‎‏2‎‏  
|-
|-
|موضوع  
|موضوع  
|data-type='subject'|فلسفه اسلامي - تاريخ  
| data-type="subject" |فلسفه اسلامي - تاريخ  


فيلسوفان اسلامي  
فيلسوفان اسلامي  
|-
|-
|ناشر  
|ناشر  
|data-type='publisher'|دار المشرق  
| data-type="publisher" |دار المشرق  
|-
|-
|مکان نشر  
|مکان نشر  
|data-type='publishPlace'|لبنان - بيروت
| data-type="publishPlace" |لبنان - بيروت
|-
|-
||سال نشر  
||سال نشر  
|ata-type='publishYear'|مجلد1: 2000م ,
| ata-type="publishYear" |مجلد1: 2000م ,
|-class='articleCode'
|- class="articleCode"


|کد اتوماسیون  
|کد اتوماسیون  
|data-type='automationCode'|AUTOMATIONCODE13912AUTOMATIONCODE
| data-type="automationCode" |AUTOMATIONCODE13912AUTOMATIONCODE
|}
|}
</div>
</div>
خط ۵۷: خط ۵۷:


از جمله اختلافات بر سر مباحث کلامی که در این باب ذکر شده، می‎توان به بحث بر سر صفات ذات و صفات فعل اشاره کرد؛ گروهی از متکلمان به برخی از صفات الهی معتقد شدند که از ذات متمایز است. این صفات به‎مرور زمان به هفت صفت ذاتی (قدرت و اراده و علم و حیات و سمع و بصر و کلام) رسید که آنان در این‎باره معتقد شدند: این صفات همواره در ذات الهی وجود دارد. سپس در طول زمان صفاتی دیگر، مانند خلق و عدل و جود و... به صفات الهی افزوده شد.
از جمله اختلافات بر سر مباحث کلامی که در این باب ذکر شده، می‎توان به بحث بر سر صفات ذات و صفات فعل اشاره کرد؛ گروهی از متکلمان به برخی از صفات الهی معتقد شدند که از ذات متمایز است. این صفات به‎مرور زمان به هفت صفت ذاتی (قدرت و اراده و علم و حیات و سمع و بصر و کلام) رسید که آنان در این‎باره معتقد شدند: این صفات همواره در ذات الهی وجود دارد. سپس در طول زمان صفاتی دیگر، مانند خلق و عدل و جود و... به صفات الهی افزوده شد.
گرچه مخالفان معتزله آنان را متهم کرده‎اند که قصد آنها تجرید ذات الهی از جمیع صفات ایجابی است، ولی به نظر می‎رسد مقصود معتزله، حفظ و حراست از مفهوم توحید و بساطت در ذات الهی بوده باشد<ref>ر.ک: همان، ص108-109</ref>.
گرچه مخالفان معتزله آنان را متهم کرده‎اند که قصد آنها تجرید ذات الهی از جمیع صفات ایجابی است، ولی به نظر می‎رسد مقصود معتزله، حفظ و حراست از مفهوم توحید و بساطت در ذات الهی بوده باشد<ref>ر.ک: همان، ص108-109</ref>.


خط ۶۳: خط ۶۴:
وی در این باب به معرفی کندی به‎عنوان اولین فیلسوف عرب - چه عرب به معنای عرفی خاص آن (از نژاد عرب) و چه به معنای فرهنگی عام آن (کسانی که به زبان علمی آن عصر، یعنی عربی می‎نوشته‎اند، گرچه عجم بوده‎اند) – می‎پردازد و از او به‎عنوان یکی از فعالان عصر ترجمه یاد می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص123</ref>.
وی در این باب به معرفی کندی به‎عنوان اولین فیلسوف عرب - چه عرب به معنای عرفی خاص آن (از نژاد عرب) و چه به معنای فرهنگی عام آن (کسانی که به زبان علمی آن عصر، یعنی عربی می‎نوشته‎اند، گرچه عجم بوده‎اند) – می‎پردازد و از او به‎عنوان یکی از فعالان عصر ترجمه یاد می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص123</ref>.


نویسنده، در باب چهارم، که با عنوان تکامل فلسفه افلاطونی جدید و شکل اسلامی آن، ارائه شده، از فارابی و بوعلی سینا به‎عنوان دو چهره بزرگ و مشهور نام برده و بحث می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص177-255</ref>.
نویسنده، در باب چهارم، که با عنوان تکامل فلسفه افلاطونی جدید و شکل اسلامی آن، ارائه شده، از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی سینا]] به‎عنوان دو چهره بزرگ و مشهور نام برده و بحث می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص177-255</ref>.


باب پنجم کتاب به بحث از فیثاغوری‎گرایی جدید و ترویج علوم فلسفی می‎پردازد. عمده مباحث این فصل، بحث درباره اخوان‎الصفا است<ref>ر.ک: همان، ص257-288</ref>. ارزشی که اخوا‎ن‎الصفا به علوم ریاضی (که در نظر آنان حساب و هندسه و فلکیات و جغرافی و موسیقی و منطق و... را شامل می‎شد) می‎دادند، به هدف رسیدن به غایتی دیگر بود. ازاین‎رو مشاهده می‎کنیم که نویسنده رسائل (رسائل اخوان‎الصفا) در هر مرحله از مراحل بحث توقفی می‎کند تا این مهم را برای ما یادآوری کند که هدف از درس ریاضیات، صرفا تهذیب اخلاق و آموزش ذهن است؛ زیرا ریاضیات در درجه اول، راه شناخت نفس است که به‎نوبه خود طریق صحیح دستیابی به بهترین دانش‎ها (شناخت باری تعالی) است<ref>ر.ک: همان، ص273</ref>.
باب پنجم کتاب به بحث از فیثاغوری‎گرایی جدید و ترویج علوم فلسفی می‎پردازد. عمده مباحث این فصل، بحث درباره اخوان‎الصفا است<ref>ر.ک: همان، ص257-288</ref>. ارزشی که اخوا‎ن‎الصفا به علوم ریاضی (که در نظر آنان حساب و هندسه و فلکیات و جغرافی و موسیقی و منطق و... را شامل می‎شد) می‎دادند، به هدف رسیدن به غایتی دیگر بود. ازاین‎رو مشاهده می‎کنیم که نویسنده رسائل (رسائل اخوان‎الصفا) در هر مرحله از مراحل بحث توقفی می‎کند تا این مهم را برای ما یادآوری کند که هدف از درس ریاضیات، صرفا تهذیب اخلاق و آموزش ذهن است؛ زیرا ریاضیات در درجه اول، راه شناخت نفس است که به‎نوبه خود طریق صحیح دستیابی به بهترین دانش‎ها (شناخت باری تعالی) است<ref>ر.ک: همان، ص273</ref>.


باب ششم درباره ابوحیان توحیدی، مسکویه و یحیی بن عدی و سهم آنان در انتشار فکر فلسفی در قرن دهم نوشته شده است<ref>ر.ک: همان، ص292-320</ref>.
باب ششم درباره [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدی]]، [[مسکویه، احمد بن محمد|مسکویه]] و یحیی بن عدی و سهم آنان در انتشار فکر فلسفی در قرن دهم نوشته شده است<ref>ر.ک: همان، ص292-320</ref>.


شهرت ابن سینا و فارابی، دیگر اندیشمندان در این دوره را تحت‎الشعاع قرار داده بود، اما این اندیشمندان در همان زمان از دعوت‎گران فلسفه نوافلاطونی بودند و در قرن دهم و اوایل قرن یازدهم زبانزد شدند. اینان شاگردان بوعلی بودند. از جمله این افراد بهمنیار بن مرزبان است که شهرتش از دیگران بالاتر است. او کتاب جامعی را در سه جزء نوشت و در آن به بسط فلسفه استادش بوعلی پرداخت. این کتاب که «التحصيل» نام دارد، شامل مباحث منطق و طبیعیات و مابعدالطبیعه می‎شود... از دیگر شاگردان بوعلی می‎توان کرمانی و معصومی و ابن زیلا را نام برد که آثاری از آنان به‎جای نمانده یا به دست ما نرسیده است<ref>ر.ک: همان، ص291</ref>.
شهرت [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، دیگر اندیشمندان در این دوره را تحت‎الشعاع قرار داده بود، اما این اندیشمندان در همان زمان از دعوت‎گران فلسفه نوافلاطونی بودند و در قرن دهم و اوایل قرن یازدهم زبانزد شدند. اینان شاگردان بوعلی بودند. از جمله این افراد بهمنیار بن مرزبان است که شهرتش از دیگران بالاتر است. او کتاب جامعی را در سه جزء نوشت و در آن به بسط فلسفه استادش بوعلی پرداخت. این کتاب که «[[التحصيل]]» نام دارد، شامل مباحث منطق و طبیعیات و مابعدالطبیعه می‎شود... از دیگر شاگردان [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی]] می‎توان کرمانی و معصومی و ابن زیلا را نام برد که آثاری از آنان به‎جای نمانده یا به دست ما نرسیده است<ref>ر.ک: همان، ص291</ref>.


از مشاهیر مؤلفین این عصر، ابوحیان توحیدی و مسکویه و یحیی بن عدی هستند.
از مشاهیر مؤلفین این عصر، [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدی]] و [[مسکویه، احمد بن محمد|مسکویه]] و یحیی بن عدی هستند.


فخری در باب هفتم، تعامل میان فلسفه و عقیده را بیان می‎کند. او از کاهش گرایشات عقلی در برخی دوره‎ها در علم کلام صحبت می‎کند، دکترین اشعری را توضیح می‎دهد و رد سیستماتیک افلاطون‎گرایی جدید را مطرح می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص323-363</ref>.
فخری در باب هفتم، تعامل میان فلسفه و عقیده را بیان می‎کند. او از کاهش گرایشات عقلی در برخی دوره‎ها در علم کلام صحبت می‎کند، دکترین اشعری را توضیح می‎دهد و رد سیستماتیک افلاطون‎گرایی جدید را مطرح می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص323-363</ref>.


او در باب هشتم، از ظهور و توسعه تصوف (عرفان) اسلامی سخن می‎گوید. وی بحث طلیعه‎های ریاضت را با ارتباط میان الله و انسان مطرح می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص367-368</ref> و سپس به سراغ زهد می‎رود. او از زهد حسن بصری سخن می‎گوید. از جنید بغدای و اینکه وی غایت نهایی تصوف را رسیدن به فنای ذاتی، جهت آمادگی برای رجوع به حالت اصلی بقای ابدی (که با حدوث در زمان از انسان سلب شده) می‎دانست، می‎نویسد<ref>ر.ک: همان، ص373</ref> و از ذوالنون مصری و نجوای الهی و ابراهیم ادهم و حب الهی و نگاه بسطامی و حلاج و... به وحدت وجود و... صحبت می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص365-397</ref>.
او در باب هشتم، از ظهور و توسعه تصوف (عرفان) اسلامی سخن می‎گوید. وی بحث طلیعه‎های ریاضت را با ارتباط میان الله و انسان مطرح می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص367-368</ref> و سپس به سراغ زهد می‎رود. او از زهد حسن بصری سخن می‎گوید. از [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید بغدای]] و اینکه وی غایت نهایی تصوف را رسیدن به فنای ذاتی، جهت آمادگی برای رجوع به حالت اصلی بقای ابدی (که با حدوث در زمان از انسان سلب شده) می‎دانست، می‎نویسد<ref>ر.ک: همان، ص373</ref> و از ذوالنون مصری و نجوای الهی و ابراهیم ادهم و حب الهی و نگاه بسطامی و حلاج و... به وحدت وجود و... صحبت می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص365-397</ref>.


نویسنده، در باب نهم، عصر اندلس و رشد فلسفه در آن و بازگشت به فلسفه مشائی را تبیین می‎کند. شخصیت‎هایی که در این باب مطرح می‎شوند و درباره آرا و عقایدشان توضیحاتی داده می‎شود، ابن طفیل و ابن رشد هستند<ref>ر.ک: همان، ص399-448</ref>.
نویسنده، در باب نهم، عصر اندلس و رشد فلسفه در آن و بازگشت به فلسفه مشائی را تبیین می‎کند. شخصیت‎هایی که در این باب مطرح می‎شوند و درباره آرا و عقایدشان توضیحاتی داده می‎شود، ابن طفیل و ابن رشد هستند<ref>ر.ک: همان، ص399-448</ref>.


وی در باب دهم، تطورات فلسفی پس از ابن سینا را مطرح می‎کند. او درباره سهروردی و حرکت فکری مسلمانان از ابن سینا، به شیخ اشراق را بیان می‎کند. گویا بذر نگاه اشراقی در فلسفه ابن سینا وجود داشته و در اواخر عمرش در پی طرح‎ریزی نظامی فلسفی به‎جز نظام مشایی بوده است، که در آن حق را از طریق تأمل صوفیانه و تجربه ذوقی (که اشراق نامیده می‎شود) بیابد. او در حکایت رمزی «حی بن یقظان»، منزل انوار را با «شرق» رمزگذاری کرده و با «غرب» جایگاه تاریکی‎ها را. بوعلی در این اثر، تمام آنچه که آن را در معنای استعاری «نور» می‎نامد، به سمت خدمت به اهداف فلسفی و عرفانی سوق می‎دهد<ref>ر.ک: همان، ص451</ref>.
وی در باب دهم، تطورات فلسفی پس از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] را مطرح می‎کند. او درباره [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردی]] و حرکت فکری مسلمانان از ابن سینا، به شیخ اشراق را بیان می‎کند. گویا بذر نگاه اشراقی در فلسفه ابن سینا وجود داشته و در اواخر عمرش در پی طرح‎ریزی نظامی فلسفی به‎جز نظام مشایی بوده است، که در آن حق را از طریق تأمل صوفیانه و تجربه ذوقی (که اشراق نامیده می‎شود) بیابد. او در حکایت رمزی «حی بن یقظان»، منزل انوار را با «شرق» رمزگذاری کرده و با «غرب» جایگاه تاریکی‎ها را. [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی]] در این اثر، تمام آنچه که آن را در معنای استعاری «نور» می‎نامد، به سمت خدمت به اهداف فلسفی و عرفانی سوق می‎دهد<ref>ر.ک: همان، ص451</ref>.


باب یازدهم، بیانگر بازگشت از اندیشه فلسفی و عرفانی در اسلام به اندیشه‎های کلامی و سنت است. او این باب را ضمن سه فصل شرح می‎دهد. در فصل اول از ابن حزم و افرادی مانند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب سخن می‎گوید که مانند غزالی مبارزه با فلسفه را آغاز کردند<ref>ر.ک: همان، ص479-487</ref>.
باب یازدهم، بیانگر بازگشت از اندیشه فلسفی و عرفانی در اسلام به اندیشه‎های کلامی و سنت است. او این باب را ضمن سه فصل شرح می‎دهد. در فصل اول از ابن حزم و افرادی مانند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب سخن می‎گوید که مانند غزالی مبارزه با فلسفه را آغاز کردند<ref>ر.ک: همان، ص479-487</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش