پرش به محتوا

حکمت الهی در متون فارسی: تفاوت میان نسخه‌ها

لینک درون متنی
جز (جایگزینی متن - 'مى‏شد' به 'می‌‏شد')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
(لینک درون متنی)
خط ۵۱: خط ۵۱:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
دکتر مهدی محقق در مقدمه‎اش بر پیشینه علمی ایرانیان و علم دوستی آنان اشاره می‎کند و برای این امر از کلام عالمانی چون مسعودی، ابن حوقل، یاقوت حموی، ابن طیفور، ابن هانی اندلسی و... نمونه می‎آورد.<ref>ر.ک: مقدمه اول، صفحات یازده تا سیزده</ref> وی سپس از پذیرش علوم سایر کشورها و ترجمه آن‎ها در قرون اولیه اسلامی یاد می‎کند و بوعلی و رازی و فارابی را از ثمرات این امر می‎داند. وی از باهم خوانده شدن فلسفه و طب در زمانه پیشین سخن می‎گوید. او این دوره را با این عبارات توصیف می‎کند «از ممیزات این دوره تساهل و تسامح در اظهارنظر علمی بود. دانشمندان اندیشه‎های مخالف را تحمل می‎کردند و مجال رد و نقض و شکوک و ایراد را باز می‎گذاشتند.» <ref>همان، صفحه شانزده</ref> اما این فضا دیری نپایید و با نفی فلسفه از جانب غزالی با نگارش تهافت الفلاسفه و طب، از جانب برخی دیگر که آن را دخالت در امر الهی می‎دانستند، جدال میان اهل دین و فلسفه بالا گرفت. تا جایی که فارابی و ابن‎سینا از چهره‎های نحس زمان به‎حساب آمدند و فلسفه به‎طعنه فل (کند ذهنی) و سفه (سفاهت) نامیده شد.<ref>ر.ک: همان، صفحات شانزده تا هجده</ref> در این میان تلاش‎هایی از سوی ناصرخسرو در شرق عالم اسلامی با نگارش «جامع الحکمتین» و ابن رشد اندلسی در غرب عالم اسلامی با نگارش «فصل المقال فیما بین ا لحکمة و الشریعة من الاتصال» برای آشتی دادن میان دین و فلسفه صورت گرفت که ناکام ماندند.<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref> اما تلاش‎های اهل حکمت متعالیه یعنی افرادی مانند میرداماد و ملاصدرا و فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی و حاجی سبزواری که از متفکران ایرانی بودند که با مکتب تشیع و سنت ائمه اطهار سروکار داشتند با همگام کردن فلسفه با آیات قرآن و احادیث و تغییر نام آن به حکمت، در رفع این شکاف جواب داد.<ref>ر.ک: همان، صفحات نوزده و بیست</ref>برخی هم کوشیدند تا اندیشه‎های هریک از فلاسفه را به وحی متصل کنند مثلاً عامری نیشابوری که در «الامد علی الابد» می‎گوید: انباذقلس (امپدوکلس) یونانی از لقمان حکیم، فیثاغورس از سلیمان و سقراط و افلاطون و ارسطو از فیثافورس اخذ حکمت کرده‎اند و ازاین‎رو این پنج فیلسوف، حکیم هستند.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎ویک</ref> «با این تمهیدات همان کتاب شفا که شقا خوانده می‌‏شد مورد تکریم و تبجیل علما و دانشمندان قرار گرفت و دانشمندانى همچون سید احمد علوى شاگرد و داماد میرداماد، مفتاح الشفاء و غیاث‎الدین منصور دشتکى، مغلقات الشفاء و علامه حلى فقیه و محدث کشف الخفا فى شرح الشفاء را به رشته تحریر درآوردند و از همه مهم‏تر آنکه صدرالمتألهین یعنى ملاصدراى شیرازى تعلیقه بر الهیات شفا نوشت تا راه فهم و درک اندیشه‏‌هاى ابن‎سینا را هموار سازد. با این عوامل سنت سینوى یا فلسفه ابن‎سینا که در جهان تسنن متروک و منسوخ گردیده بود در جهان تشیع و ایران، راه تحول و تکامل خود را پیمود و جانى دوباره یافت و ازاین‎جهت است که ملا مهدى نراقى که در فقه معتمد الشیعة را مى‏نویسد؛ و در اخلاق جامع السعادات را به رشته تحریر درمی‌آورد؛ در فلسفه جامع الافکار را تألیف می‌‏کند؛ و به شرح و گزارش شفاى ابن‎سینا می‌‏پردازد.»<ref>همان، صفحات بیست‎ودو و بیست‎وسه</ref> «این دوره که امتداد زمانى آن به چهارصد سال بالغ می‌‏گردد و به دوره حکمت اشتهار دارد و بزرگان آن را اصحاب حکمت متعالیه می‌‏خوانند از ادوار بسیار درخشان فلسفه اسلامى است زیرا در این دوره حکیمان کوشیده‏‌اند از جهتى از میراث اساطین حکمت باستان همچون سقراط و افلاطون و ارسطو و شارحان ارسطو همچون ثامسطیوس و اسکندر افردویسى حداکثر بهره‌‏بردارى را بکنند و با کمک از منقولات شیخ یونانى یعنى پلوتاینوس (پلوتن) که نزد آنان به‎عنوان اثولوجیاى ارسطو شناخته شده بود، خشکى فلسفه را با عرفان ذوقى چاشنى بزنند و از جهتى دیگر آراء و اندیشه‏‌هاى‏ مشائیان اسلامى همچون فارابى و ابن‎سینا را به محک بررسى درآورند و آن را با نوآوری‎هاى شیخ اشراق شهاب‎الدین سهروردى تلطیف سازند. اینان اندیشه‏‌هاى کلامى اشعرى و غزالى و فخر رازى را مورد نقد و بررسى قرار دادند و بیشتر بر آراء و اندیشه‏‌هاى خواجه‎نصیرالدین طوسى که از او به‎عنوان خاتم برعةالمحققین یاد می‌‏شد تکیه کردند. خواجه اندیشه‏‌هاى فلسفى- کلامى را از حشو و زوائد پرداخته و مجرد ساخته و کتاب تجرید العقائد را به‎عنوان دستورنامه‌‏اى براى اندیشه درست خداشناسى و جهان‏شناسى مدون کرده بود که دانشمندان پس از او متجاوز از صد شرح و تعلیقه بر آن نگاشتند.»<ref>همان، صفحات بیست‎وسه و بیست‎وچهار</ref> این حکما متعلق به مکتب اصفهان بوده‎اند و آثاری داشته‎اند که دکتر هانری کربن با کمک سید جلال آشتیانی به چاپ برخی از آن‎ها در یک مجموعه چهار جلدی اقدام کرده است. دکتر محقق هدف از برگزاری همایش قرطبه و اصفهان را زدودن فکر غلط افول فلسفه و تفکر فلسفی پس از ابن رشد اندلسی، از ذهن غربیان و اعراب می‎داند؛ برای این کار برخی آثار و شخصیت‎ها و افکار فیلسوفان حکمت متعالیه معرفی می‎شوند تا شکوفایی و پویایی فلسفه در این دوران برای آنان روشن شود.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎وشش</ref>
دکتر مهدی محقق در مقدمه‎اش بر پیشینه علمی ایرانیان و علم دوستی آنان اشاره می‎کند و برای این امر از کلام عالمانی چون [[مسعودی، علی بن حسین|مسعودی]]، [[ابن حوقل، محمد بن حوقل|ابن حوقل]]، [[یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله|یاقوت حموی]]، ابن طیفور، ابن هانی اندلسی و... نمونه می‎آورد.<ref>ر.ک: مقدمه اول، صفحات یازده تا سیزده</ref>  
 
وی سپس از پذیرش علوم سایر کشورها و ترجمه آن‎ها در قرون اولیه اسلامی یاد می‎کند و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی]] و [[رازی، محمد بن زکریا|رازی]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] را از ثمرات این امر می‎داند. وی از باهم خوانده شدن فلسفه و طب در زمانه پیشین سخن می‎گوید. او این دوره را با این عبارات توصیف می‎کند «از ممیزات این دوره تساهل و تسامح در اظهارنظر علمی بود. دانشمندان اندیشه‎های مخالف را تحمل می‎کردند و مجال رد و نقض و شکوک و ایراد را باز می‎گذاشتند.» <ref>همان، صفحه شانزده</ref>  
 
اما این فضا دیری نپایید و با نفی فلسفه از جانب غزالی با نگارش تهافت الفلاسفه و طب، از جانب برخی دیگر که آن را دخالت در امر الهی می‎دانستند، جدال میان اهل دین و فلسفه بالا گرفت. تا جایی که [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‎سینا]] از چهره‎های نحس زمان به‎حساب آمدند و فلسفه به‎طعنه فل (کند ذهنی) و سفه (سفاهت) نامیده شد.<ref>ر.ک: همان، صفحات شانزده تا هجده</ref>  
 
در این میان تلاش‎هایی از سوی ناصرخسرو در شرق عالم اسلامی با نگارش «[[جامع الحكمتين|جامع الحکمتین]]» و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد اندلسی]] در غرب عالم اسلامی با نگارش «فصل المقال فیما بین الحکمة و الشریعة من الاتصال» برای آشتی دادن میان دین و فلسفه صورت گرفت که ناکام ماندند.<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref>  
 
اما تلاش‎های اهل حکمت متعالیه یعنی افرادی مانند [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|میرداماد]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] و [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|فیض کاشانی]] و [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهیجی]] و [[سبزواری، هادی|حاجی سبزواری]] که از متفکران ایرانی بودند که با مکتب تشیع و سنت ائمه اطهار سروکار داشتند با همگام کردن فلسفه با آیات قرآن و احادیث و تغییر نام آن به حکمت، در رفع این شکاف جواب داد.<ref>ر.ک: همان، صفحات نوزده و بیست</ref>برخی هم کوشیدند تا اندیشه‎های هریک از فلاسفه را به وحی متصل کنند مثلاً عامری نیشابوری که در «الامد علی الابد» می‎گوید: انباذقلس (امپدوکلس) یونانی از لقمان حکیم، فیثاغورس از سلیمان و سقراط و افلاطون و [[ارسطو]] از فیثاغورس اخذ حکمت کرده‎اند و ازاین‎رو این پنج فیلسوف، حکیم هستند.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎ویک</ref> «با این تمهیدات همان کتاب شفا که شقا خوانده مى‏شد مورد تکریم و تبجیل علما و دانشمندان قرار گرفت و دانشمندانى همچون سید احمد علوى شاگرد و داماد میرداماد، مفتاح الشفاء و [[دشتکی، منصور بن محمد|غیاث‎الدین منصور دشتکى]]، مغلقات الشفاء و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] فقیه و محدث کشف الخفا فى شرح الشفاء را به رشته تحریر درآوردند و از همه مهم‏تر آنکه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] یعنى [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدراى شیرازى]] تعلیقه بر الهیات شفا نوشت تا راه فهم و درک اندیشه‏‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‎سینا]] را هموار سازد. با این عوامل سنت سینوى یا فلسفه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‎سینا]] که در جهان تسنن متروک و منسوخ گردیده بود در جهان تشیع و ایران، راه تحول و تکامل خود را پیمود و جانى دوباره یافت و ازاین‎جهت است که [[نراقی، مهدی بن ابی‌ذر|ملا مهدى نراقى]] که در فقه [[معتمد الشيعة في أحكام الشريعة|معتمد الشیعة]] را مى‏نویسد؛ و در اخلاق [[جامع السعادات]] را به رشته تحریر درمی‌آورد؛ در فلسفه [[جامع الافكار و ناقد الانظار|جامع الافکار]] را تألیف می‌‏کند؛ و به شرح و گزارش شفاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‎سینا]] می‌‏پردازد.»<ref>همان، صفحات بیست‎ودو و بیست‎وسه</ref> «این دوره که امتداد زمانى آن به چهارصد سال بالغ می‌‏گردد و به دوره حکمت اشتهار دارد و بزرگان آن را اصحاب حکمت متعالیه می‌‏خوانند از ادوار بسیار درخشان فلسفه اسلامى است زیرا در این دوره حکیمان کوشیده‏‌اند از جهتى از میراث اساطین حکمت باستان همچون سقراط و افلاطون و [[ارسطو]] و شارحان [[ارسطو]] همچون ثامسطیوس و اسکندر افردویسى حداکثر بهره‌‏بردارى را بکنند و با کمک از منقولات شیخ یونانى یعنى پلوتاینوس (پلوتن) که نزد آنان به‎عنوان اثولوجیاى [[ارسطو]] شناخته شده بود، خشکى فلسفه را با عرفان ذوقى چاشنى بزنند و از جهتى دیگر آراء و اندیشه‏‌هاى‏ مشائیان اسلامى همچون [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‎سینا]] را به محک بررسى درآورند و آن را با نوآوری‎هاى [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ اشراق شهاب‎الدین سهروردى]] تلطیف سازند. اینان اندیشه‏‌هاى کلامى اشعرى و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]] و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] را مورد نقد و بررسى قرار دادند و بیشتر بر آراء و اندیشه‏‌هاى [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه‎نصیرالدین طوسى]] که از او به‎عنوان خاتم برعةالمحققین یاد مى‌‏شد تکیه کردند. خواجه اندیشه‏‌هاى فلسفى- کلامى را از حشو و زوائد پرداخته و مجرد ساخته و کتاب تجرید العقائد را به‎عنوان دستورنامه‌‏اى براى اندیشه درست خداشناسى و جهان‏شناسى مدون کرده بود که دانشمندان پس از او متجاوز از صد شرح و تعلیقه بر آن نگاشتند.»<ref>همان، صفحات بیست‎وسه و بیست‎وچهار</ref> این حکما متعلق به مکتب اصفهان بوده‎اند و آثاری داشته‎اند که دکتر هانری کربن با کمک سید جلال آشتیانی به چاپ برخی از آن‎ها در یک مجموعه چهار جلدی اقدام کرده است. دکتر محقق هدف از برگزاری همایش قرطبه و اصفهان را زدودن فکر غلط افول فلسفه و تفکر فلسفی پس از ابن رشد اندلسی، از ذهن غربیان و اعراب می‎داند؛ برای این کار برخی آثار و شخصیت‎ها و افکار فیلسوفان حکمت متعالیه معرفی می‎شوند تا شکوفایی و پویایی فلسفه در این دوران برای آنان روشن شود.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیست‎وشش</ref>


[[نورانی، عبدالله|عبدالله نورانی]] در پیشگفتار درباره ترتیب مباحث این کتاب چنین می‎نویسد: «در آغاز این مجموعه «حکمت الهى در متون فارسى»، نمونه‏‌هاى از نظم و نثر فارسى نوشته دانایان و سروده شاعران در حمد و تقدیس و بیان نشانه‎هایی از معرفت پروردگار در پیشگفتار و سپس چند رساله در مباحث خداشناسى و مسائل مربوط به وجود و صفات خداوند تعالى و در پایان دو رساله، به‎علاوه آن، مشتمل بر ابواب نبوت و امامت و معاد و قیامت گردآورى شده است. این کیفیت تنظیم بیشتر به تذکر بعضى از دانشجویان و پژوهشگران علوم ادبى و انسانى غیر رشته‏‌هاى تخصصى حکمت و کلام و علاقه‌‏مند به مباحث عقلى، به‎عنوان مباحث کمک‎آموزشی، جمع‌‏آورى شده است‏»<ref>پیشگفتار مصحح، ص1</ref>
[[نورانی، عبدالله|عبدالله نورانی]] در پیشگفتار درباره ترتیب مباحث این کتاب چنین می‎نویسد: «در آغاز این مجموعه «حکمت الهى در متون فارسى»، نمونه‏‌هاى از نظم و نثر فارسى نوشته دانایان و سروده شاعران در حمد و تقدیس و بیان نشانه‎هایی از معرفت پروردگار در پیشگفتار و سپس چند رساله در مباحث خداشناسى و مسائل مربوط به وجود و صفات خداوند تعالى و در پایان دو رساله، به‎علاوه آن، مشتمل بر ابواب نبوت و امامت و معاد و قیامت گردآورى شده است. این کیفیت تنظیم بیشتر به تذکر بعضى از دانشجویان و پژوهشگران علوم ادبى و انسانى غیر رشته‏‌هاى تخصصى حکمت و کلام و علاقه‌‏مند به مباحث عقلى، به‎عنوان مباحث کمک‎آموزشی، جمع‌‏آورى شده است‏»<ref>پیشگفتار مصحح، ص1</ref>


در این اثر شش رساله خطی ارائه شده است که اولی رساله اثبات واجب و توحید میرزا مسیحای فسائی است. وی در مقدمه این کتاب چنین می‎نویسد: «این چند کلمه‌‏اى است مختصر در بیان اثبات واجب و توحید او و ما یتوقف علیه من المقدمات که حسبة لله لمغفرته، از براى تصحیح اعتقاد طالبان راه دین و جویندگان مسائل معرفت و یقین، در سمط تحریر کشیده شده و بر ملخص أفکار حکماء متقدمین و متأخرین محتوى و بر بعضى فواید که این ذره بی‎مقدار به افاضه آن از جناب فیاض مطلق اختصاص دارد مشتمل است و فیض قدیم فیاض وهاب علیم مقصور نیست بر هیچ ماضى و غابر و کم ترک الأول للآخر... و این رساله مرتب است بر فاتحه و دو مقصد [و خاتمه‏]»<ref>متن کتاب، ص65-66</ref> دومین اثر، رساله اثبات واجب حکیم ملا رجبعلی تبریزی است. وی در ابتدای رساله مباحث آن را چنین تشریح می‎کند: «بدان که این نوشته مشتمل است بر مقدمه و پنج مطلب و خاتمه. مقدمه- در بیان معنى وجود و معنى اشتراک لفظى و معنوى در این مقام و ذکر اسامى جماعتى که قایلند که این اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب و ممکن اشتراک لفظى است. مطلب اول: در اثبات واجب‎الوجود بالذات. مطلب دوم: در اثبات احدیت واجب‎الوجود بالذات، یعنى نفى ترکیب. مطلب سوم: در اثبات واحدیت واجب‎الوجود بالذات، یعنى در نفى شریک بر سبیل اجمال. مطلب چهارم: در بیان آنکه صفت عین ذات نمى‏تواند بود. مطلب پنجم: در بیان آنکه اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب تعالى و ممکنات اشتراک لفظى است، نه معنوى. خاتمه- در بیان احادیثى که شاهدند بر این دو مطلب آخر.»<ref>همان، ص151</ref> سومین رساله، در اثبات واجب و توحید جلال‎الدین محمد دوانی است. وی بهانه نگارش این کتاب را شهودی می‎داند که بر او عارض شده است<ref>ر.ک: همان، ص160-163</ref>. ایشان می‎نویسد: «خواستم که ثواقب معانى چند که اول ظهور ایشان از افق دل این حقیر بوده، به حکم سلطان وقت و قهرمان زمان، به مدد کلک بیان از حجاب عزت و کمون، به سرحد ظهور و عیان رساند؛ چه اتفاق انکشاف امثال این حقایق از خصایص اوقات تواند بود و به مشاعل نیرات حجج و برهان و قنادیل دلیل و بیان راه به نهانخانه اسرار نبوت نتوان برد... و شروع در ترصیص این رساله رفت مرتب بر دو مقام و در هر مقامی دو موقف، به حمدالله- تعالى- که معارف ذوقیش بر وجهى واقع شد که هوشمندان دانا که صرافان بازار معارفند، اگر به معیار ذوق سلیم بسنجند، به تمام عیارى آن ظاهراً قائل آیند و مباحث علمى و رسمى بر نهجى گزارش یافت که ممارسان صناعات نظرى را، قیاسا مجال جدال نماند و لیس البیان مثل العیان.»<ref>همان، ص163</ref>
در این اثر شش رساله خطی ارائه شده است که اولی رساله اثبات واجب و توحید میرزا مسیحای فسائی است. وی در مقدمه این کتاب چنین می‎نویسد: «این چند کلمه‌‏اى است مختصر در بیان اثبات واجب و توحید او و ما یتوقف علیه من المقدمات که حسبة لله لمغفرته، از براى تصحیح اعتقاد طالبان راه دین و جویندگان مسائل معرفت و یقین، در سمط تحریر کشیده شده و بر ملخص أفکار حکماء متقدمین و متأخرین محتوى و بر بعضى فواید که این ذره بی‎مقدار به افاضه آن از جناب فیاض مطلق اختصاص دارد مشتمل است و فیض قدیم فیاض وهاب علیم مقصور نیست بر هیچ ماضى و غابر و کم ترک الأول للآخر... و این رساله مرتب است بر فاتحه و دو مقصد [و خاتمه‏]»<ref>متن کتاب، ص65-66</ref>  
 
دومین اثر، رساله اثبات واجب حکیم ملا رجبعلی تبریزی است. وی در ابتدای رساله مباحث آن را چنین تشریح می‎کند: «بدان که این نوشته مشتمل است بر مقدمه و پنج مطلب و خاتمه. مقدمه- در بیان معنى وجود و معنى اشتراک لفظى و معنوى در این مقام و ذکر اسامى جماعتى که قایلند که این اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب و ممکن اشتراک لفظى است. مطلب اول: در اثبات واجب‎الوجود بالذات. مطلب دوم: در اثبات احدیت واجب‎الوجود بالذات، یعنى نفى ترکیب. مطلب سوم: در اثبات واحدیت واجب‎الوجود بالذات، یعنى در نفى شریک بر سبیل اجمال. مطلب چهارم: در بیان آنکه صفت عین ذات نمى‏تواند بود. مطلب پنجم: در بیان آنکه اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب تعالى و ممکنات اشتراک لفظى است، نه معنوى. خاتمه- در بیان احادیثى که شاهدند بر این دو مطلب آخر.»<ref>همان، ص151</ref>  
 
سومین رساله، در اثبات واجب و توحید جلال‎الدین محمد دوانی است. وی بهانه نگارش این کتاب را شهودی می‎داند که بر او عارض شده است<ref>ر.ک: همان، ص160-163</ref>. ایشان می‎نویسد: «خواستم که ثواقب معانى چند که اول ظهور ایشان از افق دل این حقیر بوده، به حکم سلطان وقت و قهرمان زمان، به مدد کلک بیان از حجاب عزت و کمون، به سرحد ظهور و عیان رساند؛ چه اتفاق انکشاف امثال این حقایق از خصایص اوقات تواند بود و به مشاعل نیرات حجج و برهان و قنادیل دلیل و بیان راه به نهانخانه اسرار نبوت نتوان برد... و شروع در ترصیص این رساله رفت مرتب بر دو مقام و در هر مقامی دو موقف، به حمدالله- تعالى- که معارف ذوقیش بر وجهى واقع شد که هوشمندان دانا که صرافان بازار معارفند، اگر به معیار ذوق سلیم بسنجند، به تمام عیارى آن ظاهراً قائل آیند و مباحث علمى و رسمى بر نهجى گزارش یافت که ممارسان صناعات نظرى را، قیاسا مجال جدال نماند و لیس البیان مثل العیان.»<ref>همان، ص163</ref>


قاضی کمال‎الدین میرحسین میبدی در «جام گیتی‎نما» می‎نویسد: «اما بعد، معروض ارباب الباب آنکه تمییز نوع انسان از سایر انواع حیوان به فضیلت تعقل است و هرچند کسى در تعقل اتم و اقوى است مرتبه او در انسانیت ارفع و اعلى است و کمال تعقل انسانى آن است که مرآت نفس او مرتسم شود به صور حقایق و احوال اشیاء، از واجب‎الوجود و عقول و نفوس و هیولى و صور جسمیه و نوعیه و افلاک و کواکب و عناصر بسیطه و مرکبات ناقصه و تامه که معدن و نبات و حیوان است، بتخصیص انسان که آخر مراتب وجود است و نفس ناطقه به‎واسطه این ارتسام عالمى عقل شود که مشابه به عالم عینى بود؛ بنابراین معنى، قلم خجسته رقم، نقاب خفا از چهره حقایق به مداد توفیق الهى برداشت و این مختصر مسمى به جام گیتى‏نما بر وفق مشرب متأخرین حکما بر صحایف ظهور نگاشت... و این رساله مشتمل است بر فاتحه و سى مقصد و خاتمه‏»<ref>ر.ک: همان، ص189-190</ref>
قاضی کمال‎الدین میرحسین میبدی در «جام گیتی‎نما» می‎نویسد: «اما بعد، معروض ارباب الباب آنکه تمییز نوع انسان از سایر انواع حیوان به فضیلت تعقل است و هرچند کسى در تعقل اتم و اقوى است مرتبه او در انسانیت ارفع و اعلى است و کمال تعقل انسانى آن است که مرآت نفس او مرتسم شود به صور حقایق و احوال اشیاء، از واجب‎الوجود و عقول و نفوس و هیولى و صور جسمیه و نوعیه و افلاک و کواکب و عناصر بسیطه و مرکبات ناقصه و تامه که معدن و نبات و حیوان است، بتخصیص انسان که آخر مراتب وجود است و نفس ناطقه به‎واسطه این ارتسام عالمى عقل شود که مشابه به عالم عینى بود؛ بنابراین معنى، قلم خجسته رقم، نقاب خفا از چهره حقایق به مداد توفیق الهى برداشت و این مختصر مسمى به جام گیتى‏نما بر وفق مشرب متأخرین حکما بر صحایف ظهور نگاشت... و این رساله مشتمل است بر فاتحه و سى مقصد و خاتمه‏»<ref>ر.ک: همان، ص189-190</ref>


پنجمین رساله، «شجره الهیه» است که نویسنده (میرزا رفیعا نائینی) در ابتدای آن، درباره محتوایش چنین می‎نگارد؛ «بنده قلیل البضاعه کثیر المعاصى، محمد بن حیدر الملقب برفیع الدین الحسینى الطباطبائى، نبذى از مسائل متعلقه به معرفة الله را در سلک تحریر و بیان منظم گردانیده، برنهجى ایراد نمود که هریک از مبتدى و منتهى، على اختلاف المراتب، از آن مفتفح گردند و این رساله را به شجره الهیه موسوم گردانیده، مرتب ساخت بر مقدمه و هشت مطالب.»<ref>ر.ک: همان، ص207</ref>
پنجمین رساله، «شجره الهیه» است که نویسنده ([[راحة الصدور و آية السرور در تاریخ آل سلجوق|میرزا رفیعا نائینی]]) در ابتدای آن، درباره محتوایش چنین می‎نگارد؛ «بنده قلیل البضاعه کثیر المعاصى، محمد بن حیدر الملقب برفیع الدین الحسینى الطباطبائى، نبذى از مسائل متعلقه به معرفة الله را در سلک تحریر و بیان منظم گردانیده، برنهجى ایراد نمود که هریک از مبتدى و منتهى، على اختلاف المراتب، از آن مفتفح گردند و این رساله را به شجره الهیه موسوم گردانیده، مرتب ساخت بر مقدمه و هشت مطالب.»<ref>ر.ک: همان، ص207</ref>


ششمین و آخرین اثر مذکور در کتاب، «ثمره شجره الهیه» از نویسنده پیشین است؛ که در ابتدای آن هم این‎چنین درباره اثرش توضیح داده: «و چون سرمایه همه معارف از ابتدا تا انتها عارف را شناخت مبدأ و معاد اوست و این معرفتى است که بر انوار عقلانیه منوط و به ضعف آن و عروض ظلمات جهلانیه در معرض سقوط است و اکثر نفوس صالحه مطمئنه را به تقویت شعله عالم‏‌افروز براهین نورانیه و تنویر نایره خسک‏سوز شبهات ظلمانیه و معاونت تحریر و بیان واضح و تقریر و کشف لایح احتیاج است بنده قلیل البضاعه کثیر المعاصى، رفیع‎الدین محمد الحسینى الطباطبایى، به این رساله مختصره در تبیین معارف ضروریه دینیه که ثمره شجره حکمت سنیه است، مجلس‏‌افروز خواطر خطیره برادران طریقت اسلامى و حقیقت ایمانى می‌‏گردد... و این رساله مشتمل است بر مقدمه و مقاصد و خاتمه.»<ref>ر.ک: همان،ص286</ref>
ششمین و آخرین اثر مذکور در کتاب، «ثمره شجره الهیه» از نویسنده پیشین است؛ که در ابتدای آن هم این‎چنین درباره اثرش توضیح داده: «و چون سرمایه همه معارف از ابتدا تا انتها عارف را شناخت مبدأ و معاد اوست و این معرفتى است که بر انوار عقلانیه منوط و به ضعف آن و عروض ظلمات جهلانیه در معرض سقوط است و اکثر نفوس صالحه مطمئنه را به تقویت شعله عالم‏‌افروز براهین نورانیه و تنویر نایره خسک‏سوز شبهات ظلمانیه و معاونت تحریر و بیان واضح و تقریر و کشف لایح احتیاج است بنده قلیل البضاعه کثیر المعاصى، رفیع‎الدین محمد الحسینى الطباطبایى، به این رساله مختصره در تبیین معارف ضروریه دینیه که ثمره شجره حکمت سنیه است، مجلس‏‌افروز خواطر خطیره برادران طریقت اسلامى و حقیقت ایمانى می‌‏گردد... و این رساله مشتمل است بر مقدمه و مقاصد و خاتمه.»<ref>ر.ک: همان،ص286</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش