۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - 'هاى' به 'هاى') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
# همچنین مصحح، زندگینامه نویسنده را بیان کرده و توضیحاتی درباره کتابش آورده و از جمله خواندنی است که چنین نوشته است: «... [[مطربی سمرقندی، سلطانمحمد|مطربى]]، در تذکره خود نگاه بىطرفانهاى نداشته و له یا علیه برخى از شاعران، موضعگیرى کرده و نتوانسته بهانصاف حکم کند؛ بهویژه در مورد کسانى که با وى مخالف بودهاند، کوشیده بهنحوى نارضایتى خود را ابراز کند و در موقع ترجمه چنین افرادى، بااینکه مدتها دوست وى بودهاند، گزارش کوتاهى داده است؛ براى نمونه، مىتوانید، شرح حال خواجه حسن نثارى استاد مطربى را با تذکره عبدالرحمن مشفقى مقایسه کنید. [[مطربی سمرقندی، سلطانمحمد|مطربى]] در شرح حال خواجه حسن نثارى، تا آنجا که توانسته، هنرنمایى نموده و از الفاظ و کلمات مسجّع در مدح استاد خود استفاده کرده است و به نظر مىرسد اوج هنرنمایى مطربى، در نظم و نثر زیبا و مسجّع آن روزگار، در همین شرح حال است که هم به نثرى زیبا و مسجّع و هم بسیار مفصل است. عکس این ماجرا، در شرح حال عبدالرحمن مشفقى است که از بزرگترین ادیبان و شاعران آن دوران بوده و شاید بتوان گفت، از خواجه حسن نثارى برتر است، اما مطربى به دلیل اینکه مشفقى میانه خوبى با استادش نثارى نداشته، با وى منصفانه برخورد نکرده و با او سر مهر نداشته است و حتى در شرح حال مشفقى بااینکه خود معترف به فضل و کمالات وى است، بهصراحت چنین نوشته است: «مشفقى... اکثر از طوایف اهل عالم را هجو کرده، غالبا مخدومى حسن خواجهنثارى را نیز، از این معنا [هجو] خالى نگذاشته، بنا بر آن حضرت مخدومى، در کتاب مذکر احباب، از احوال آن جناب، به قصر و ایجاز خبر دادهاند و به ذکر بعضى از فضائل او نپرداخته. چون این شکستهبال، اقتدا به حال و مآل آن صاحبکمال داشت، به جهت آن، قلم مشکینرقم، از ذکر مکارم اخلاق آن یگانه آفاق معذور داشت». بااینکه مطربى خود مشفقى را بسیار خوب مىشناخته، ولى تنها همان مطالبى را که نثارى، در کتاب خود از مشفقى نوشته، به تأسّى از استادش همان را در تذکره خود آورده است. از این نقائص که بگذریم، تذکرة الشعراى مطربى، یکى از منابع بسیار مهم و ارزشمند سده دهم و یازدهم هجرى/شانزدهم و هفدهم میلادى است که ما را با شاعران این دو سده و حتى برخى از شاعران سده نهم هجرى فرارود آشنا مىسازد» <ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص50-51</ref>. | # همچنین مصحح، زندگینامه نویسنده را بیان کرده و توضیحاتی درباره کتابش آورده و از جمله خواندنی است که چنین نوشته است: «... [[مطربی سمرقندی، سلطانمحمد|مطربى]]، در تذکره خود نگاه بىطرفانهاى نداشته و له یا علیه برخى از شاعران، موضعگیرى کرده و نتوانسته بهانصاف حکم کند؛ بهویژه در مورد کسانى که با وى مخالف بودهاند، کوشیده بهنحوى نارضایتى خود را ابراز کند و در موقع ترجمه چنین افرادى، بااینکه مدتها دوست وى بودهاند، گزارش کوتاهى داده است؛ براى نمونه، مىتوانید، شرح حال خواجه حسن نثارى استاد مطربى را با تذکره عبدالرحمن مشفقى مقایسه کنید. [[مطربی سمرقندی، سلطانمحمد|مطربى]] در شرح حال خواجه حسن نثارى، تا آنجا که توانسته، هنرنمایى نموده و از الفاظ و کلمات مسجّع در مدح استاد خود استفاده کرده است و به نظر مىرسد اوج هنرنمایى مطربى، در نظم و نثر زیبا و مسجّع آن روزگار، در همین شرح حال است که هم به نثرى زیبا و مسجّع و هم بسیار مفصل است. عکس این ماجرا، در شرح حال عبدالرحمن مشفقى است که از بزرگترین ادیبان و شاعران آن دوران بوده و شاید بتوان گفت، از خواجه حسن نثارى برتر است، اما مطربى به دلیل اینکه مشفقى میانه خوبى با استادش نثارى نداشته، با وى منصفانه برخورد نکرده و با او سر مهر نداشته است و حتى در شرح حال مشفقى بااینکه خود معترف به فضل و کمالات وى است، بهصراحت چنین نوشته است: «مشفقى... اکثر از طوایف اهل عالم را هجو کرده، غالبا مخدومى حسن خواجهنثارى را نیز، از این معنا [هجو] خالى نگذاشته، بنا بر آن حضرت مخدومى، در کتاب مذکر احباب، از احوال آن جناب، به قصر و ایجاز خبر دادهاند و به ذکر بعضى از فضائل او نپرداخته. چون این شکستهبال، اقتدا به حال و مآل آن صاحبکمال داشت، به جهت آن، قلم مشکینرقم، از ذکر مکارم اخلاق آن یگانه آفاق معذور داشت». بااینکه مطربى خود مشفقى را بسیار خوب مىشناخته، ولى تنها همان مطالبى را که نثارى، در کتاب خود از مشفقى نوشته، به تأسّى از استادش همان را در تذکره خود آورده است. از این نقائص که بگذریم، تذکرة الشعراى مطربى، یکى از منابع بسیار مهم و ارزشمند سده دهم و یازدهم هجرى/شانزدهم و هفدهم میلادى است که ما را با شاعران این دو سده و حتى برخى از شاعران سده نهم هجرى فرارود آشنا مىسازد» <ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص50-51</ref>. | ||
#:گفتنی است که فرارود، همان ماوراءالنهر است. به نظر میرسد که علیرغم نظر مصحح محترم؛ اینگونه ابراز مخالفت که بهصورت صادقانه انجام شده و نویسنده بهروشنی بیان کرده است که همه مطالب را نیاورده و سبب این موضوع را نیز بیان کرده، منافاتی با حقیقتجویی و بیطرفی علمی ندارد و برخلاف انصاف نیست و بهویژه عنایت شود به این عبارت: «... به جهت آن، قلم مشکینرقم، از ذکر مکارم اخلاق آن یگانه آفاق معذور داشت»، که در آن او را یگانه آفاق و دارای مکارم اخلاق شمرده و... | #:گفتنی است که فرارود، همان ماوراءالنهر است. به نظر میرسد که علیرغم نظر مصحح محترم؛ اینگونه ابراز مخالفت که بهصورت صادقانه انجام شده و نویسنده بهروشنی بیان کرده است که همه مطالب را نیاورده و سبب این موضوع را نیز بیان کرده، منافاتی با حقیقتجویی و بیطرفی علمی ندارد و برخلاف انصاف نیست و بهویژه عنایت شود به این عبارت: «... به جهت آن، قلم مشکینرقم، از ذکر مکارم اخلاق آن یگانه آفاق معذور داشت»، که در آن او را یگانه آفاق و دارای مکارم اخلاق شمرده و... | ||
# نویسنده، استاد خودش را چنین معرفی کرده است: «حسن خواجهنثارى بخارى، القاب و اوصاف موزون ملازمان مخدومى، از آن بالاتر و والاتر است که قلم شکستهرقم این فقیر کسیر کثیرالتقصیر، به اعلى درجه تحریر، بلکه به ادنى پایه تقریر آن ترقّى و تصاعد تواند نمود. هرچه این کمینه در فنون شعر آموخته، | # نویسنده، استاد خودش را چنین معرفی کرده است: «حسن خواجهنثارى بخارى، القاب و اوصاف موزون ملازمان مخدومى، از آن بالاتر و والاتر است که قلم شکستهرقم این فقیر کسیر کثیرالتقصیر، به اعلى درجه تحریر، بلکه به ادنى پایه تقریر آن ترقّى و تصاعد تواند نمود. هرچه این کمینه در فنون شعر آموخته، نمونهاى است که از رفت و روب بزمگاه آن عالیجاه، اندوخته و هر قطره زلالى که در کام جان متعطّشان بوادى سخنورى مىچکاند، رشحهاى است [که] از رشحات سحاب افضال آن صاحبکمال گرفته و هر نوالهاى که حواله حوصله مرغان نغمهسنج چمن نکتهپرورى مىنماید، ذخیرهاى است که از خوان احسان آن سلطان ملک سخن برداشته. | ||
مصرع: | مصرع: | ||
«سخن اوست هرچه مىگویم». | «سخن اوست هرچه مىگویم». |
ویرایش