پرش به محتوا

شرح کشف المراد (محمّدی خراسانی): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه‏اى' به 'ه‏‌اى'
جز (جایگزینی متن - 'مى‏آ' به 'می‌آ')
جز (جایگزینی متن - 'ه‏اى' به 'ه‏‌اى')
خط ۵۶: خط ۵۶:
درباره این ترجمه و شرح چند نکته گفتنی است:  
درباره این ترجمه و شرح چند نکته گفتنی است:  
# مترجم و شارح محترم فقط بخش دوم کتاب، یعنی قسمت الهیات بالمعنی الاخص را ترجمه و شرح کرده، ولی درباره مطالب بخش اول، یعنی امور عامه هیچ توضیحی ارائه نکرده است.  
# مترجم و شارح محترم فقط بخش دوم کتاب، یعنی قسمت الهیات بالمعنی الاخص را ترجمه و شرح کرده، ولی درباره مطالب بخش اول، یعنی امور عامه هیچ توضیحی ارائه نکرده است.  
# شارح در مقدمه‌اش – که آن را در تاریخ اول رمضان 1410ق،‏ نوشته - ‌یادآور شده است: «... نوشتارى که پیش روى شماست، شرحى بر کتاب ارزشمند «[[كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد]]» است که به دنبال چند دوره تدریس به چاپ رسیده و در اختیار خوانندگان محترم قرار مى‌گیرد. از آنجا که مطالب کتاب کاملا فنى بوده و در قالب‌هاى علمى و با شیوه‌‏هاى منطق ارسطویى عرضه شده، لذا استفاده از آن براى مبتدیان جدّا مشکل بود. بر این اساس شارح کتاب مصمّم شد که راه وسط را برگزیده و با عباراتى که نه خیلى اصطلاحى و علمى و نه خیلى عامیانه باشد، به حل معضلات و مشکلات متن بپردازد؛ به امید اینکه در مرحله اول براى طلاب علوم دینیه و دانشجویان دانشگاه‏‌ها و در مرحله بعد براى هر کسى که با کتاب و مطالعه سروکار دارد سودمند واقع شود و ذخیره‏اى براى یوم المعاد باشد... محور اصلى مباحث کتاب، راجع به الهیات و ماوراءالطبیعه است و روى‌هم‌رفته دو بخش دارد: الف)- بخش امور عامّه یا الهیات بالمعنى الاعم، که درباره وجود و ماهیت و احکام آن دو گفتگو مى‌‏کند؛ ب)- بخش الهیات بالمعنى الاخص، که راجع به اصول اعتقادى بحث مى‌کند و ما تنها این بخش را شرح کرده‏ایم. بنده معتقد هستم که جامع‏ترین کتاب کلامى که شایسته درس و بحث در حوزه‏‌ها و دانشگاه‏‌هاست همین کتاب است و بر همین اساس به شرح آن اقدام کردم»<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص10-11</ref>.
# شارح در مقدمه‌اش – که آن را در تاریخ اول رمضان 1410ق،‏ نوشته - ‌یادآور شده است: «... نوشتارى که پیش روى شماست، شرحى بر کتاب ارزشمند «[[كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد]]» است که به دنبال چند دوره تدریس به چاپ رسیده و در اختیار خوانندگان محترم قرار مى‌گیرد. از آنجا که مطالب کتاب کاملا فنى بوده و در قالب‌هاى علمى و با شیوه‌‏هاى منطق ارسطویى عرضه شده، لذا استفاده از آن براى مبتدیان جدّا مشکل بود. بر این اساس شارح کتاب مصمّم شد که راه وسط را برگزیده و با عباراتى که نه خیلى اصطلاحى و علمى و نه خیلى عامیانه باشد، به حل معضلات و مشکلات متن بپردازد؛ به امید اینکه در مرحله اول براى طلاب علوم دینیه و دانشجویان دانشگاه‏‌ها و در مرحله بعد براى هر کسى که با کتاب و مطالعه سروکار دارد سودمند واقع شود و ذخیره‏‌اى براى یوم المعاد باشد... محور اصلى مباحث کتاب، راجع به الهیات و ماوراءالطبیعه است و روى‌هم‌رفته دو بخش دارد: الف)- بخش امور عامّه یا الهیات بالمعنى الاعم، که درباره وجود و ماهیت و احکام آن دو گفتگو مى‌‏کند؛ ب)- بخش الهیات بالمعنى الاخص، که راجع به اصول اعتقادى بحث مى‌کند و ما تنها این بخش را شرح کرده‏ایم. بنده معتقد هستم که جامع‏ترین کتاب کلامى که شایسته درس و بحث در حوزه‏‌ها و دانشگاه‏‌هاست همین کتاب است و بر همین اساس به شرح آن اقدام کردم»<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص10-11</ref>.
# شارح در آغاز کتابش قبل از شروع به شرح مطالب کتاب [[كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد|كشف المراد]]، مقدمه‌ای علمی آورده و در آن شش مطلب را بیان کرده و از جمله به هدف از خلقت پرداخته و هدف‏دارى جهان و انسان را توضیح داده و ضرورت شناخت اصول دین و فواید آن را بیان کرده است<ref>ر.ک: همان، ص13-30</ref>.
# شارح در آغاز کتابش قبل از شروع به شرح مطالب کتاب [[كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد|كشف المراد]]، مقدمه‌ای علمی آورده و در آن شش مطلب را بیان کرده و از جمله به هدف از خلقت پرداخته و هدف‏دارى جهان و انسان را توضیح داده و ضرورت شناخت اصول دین و فواید آن را بیان کرده است<ref>ر.ک: همان، ص13-30</ref>.
# شارح، متن عربی [[كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد|كشف المراد]] را در کتاب حاضر نیاورده و به ترجمه و شرح فارسی اکتفا کرده است.  
# شارح، متن عربی [[كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد|كشف المراد]] را در کتاب حاضر نیاورده و به ترجمه و شرح فارسی اکتفا کرده است.  
خط ۶۵: خط ۶۵:
# شارح بعد از اتمام مطالب، اشعاری را ذکر کرده که خودش در سال 1362ش، در ارومیه سروده و این روایت امیرالمؤمنین [[امام على(ع)|علی(ع)]]: «أهل الدّنيا كركب یسار بهم و هم نيام» را توضیح داده است:
# شارح بعد از اتمام مطالب، اشعاری را ذکر کرده که خودش در سال 1362ش، در ارومیه سروده و این روایت امیرالمؤمنین [[امام على(ع)|علی(ع)]]: «أهل الدّنيا كركب یسار بهم و هم نيام» را توضیح داده است:
«در کلام على، خداى بیان حال دلبستگان به دنیا خوان»‏؛ «سفرى باشد این دو روزه عمر  خویشتن بهر آن مهیا دان»؛ «گوییا بر سفینه‌‏اى راکب مى‏‌نمایى گذر بر آب روان»؛ «دسته‌دسته مناظر زیبا هست آیت براى بیداران»؛  
«در کلام على، خداى بیان حال دلبستگان به دنیا خوان»‏؛ «سفرى باشد این دو روزه عمر  خویشتن بهر آن مهیا دان»؛ «گوییا بر سفینه‌‏اى راکب مى‏‌نمایى گذر بر آب روان»؛ «دسته‌دسته مناظر زیبا هست آیت براى بیداران»؛  
«عده‏اى را که خواب بربوده مى‏‌نماید نصیبشان حرمان»؛ «آفریننده زمین و زمان مهربان بر عباد در دو جهان‏»؛ «خالق و رازق همه عالم هست قیوم بر کون و مکان»؛ ‏ «نبض عالم به دست قدرت او اوست یارى‌‏رسان مظلومان»؛
«عده‏‌اى را که خواب بربوده مى‏‌نماید نصیبشان حرمان»؛ «آفریننده زمین و زمان مهربان بر عباد در دو جهان‏»؛ «خالق و رازق همه عالم هست قیوم بر کون و مکان»؛ ‏ «نبض عالم به دست قدرت او اوست یارى‌‏رسان مظلومان»؛
«باشد او کاروان هستى را سوى مقصد سلسله ‏جنبان‏»؛ «راه او، رهرو او، مقصد اوست گشته حیران در این خردمندان»؛
«باشد او کاروان هستى را سوى مقصد سلسله ‏جنبان‏»؛ «راه او، رهرو او، مقصد اوست گشته حیران در این خردمندان»؛
«همه از او به‌سوى او راجع اندر این بستر زمان، روان»؛ «هان برادر ز خواب خرگوشى خیز و بنما نظر به هم‌سفران»؛
«همه از او به‌سوى او راجع اندر این بستر زمان، روان»؛ «هان برادر ز خواب خرگوشى خیز و بنما نظر به هم‌سفران»؛
دسته‏اى آرمیده در خاکند وعده‏اى، منتظر، امیدواران»؛ ‏ «اندکى قدر خویش دانسته در پى جمع زاد و توشه روان‏»؛ «شب آنان به گریه‌‏ها و دعا روزهاشان شود به روزه شبان»؛
دسته‏‌اى آرمیده در خاکند وعده‏‌اى، منتظر، امیدواران»؛ ‏ «اندکى قدر خویش دانسته در پى جمع زاد و توشه روان‏»؛ «شب آنان به گریه‌‏ها و دعا روزهاشان شود به روزه شبان»؛
«اهل دنیا در این سفرخانه گنج قارون کنند اندوزان»؛ «خواب غفلت ربوده آنها را باشد آخر نصیبشان خسران»؛ «غم مخور عاشقا که هست تو را  حجة بن الحسن کشتیبان‏»<ref>ر.ک: همان، ص486-487</ref>.
«اهل دنیا در این سفرخانه گنج قارون کنند اندوزان»؛ «خواب غفلت ربوده آنها را باشد آخر نصیبشان خسران»؛ «غم مخور عاشقا که هست تو را  حجة بن الحسن کشتیبان‏»<ref>ر.ک: همان، ص486-487</ref>.
# همچنین شارح مطلبی جالب و اخلاقی تحت عنوان «چند تشبیه زیبا» آورده که در سال 1360ش، به ذهنش رسیده و در دفترى یادداشت کرده و در آن، متعلم را به کوه‌نورد قله نور، محصل را به غواص بحار علوم، دانشمند را به کشاورز قلوب و دانشمند بی‌عمل را به درخت بی‌ثمر تشبیه کرده است. او یادآور شده است: دانشمند باعمل همانند درختان باثمر است که در تمام فصول میوه مى‏دهد و راهیان راه کمال را سیراب مى‏‌سازد و على‌الدوام تواضع را پیشه خود ساخته است؛ چراکه او نیک مى‏داند که تکبر و جباریت و قهاریت جز در شأن اللّه، در حق هیچ مخلوقى روا نیست؛ ولى دانشمند بى‏‌عمل بسان درخت بى‏ثمر است. چه بسیارند انسان‏هایى که در زیر سایه قلم و بیان دانشمند بى‏عمل ره سعادت یافته و رفتند و به سرمنزل مقصود رسیدند، ولى در قیامت این عالم را مى‏بینند که چگونه در صف منافقان قرار گرفته و شعله‏‌هاى جهنم او را مى‏سوزاند و هموست که به زبان در جهنم آویزان است. ما در هر عصر نمونه‏‌هاى عالم بى‏عمل را سراغ داریم که در اثر عدم تزکیه چه مفاسدى را به بار آوردند... مگر بلعم باعورا دانشمند بزرگى نبود که هزاران عالم پاى درس او مى‏نشستند؟ ولى عاقبت چه شد که با موسى بن عمران درافتاد و مطرود گردید؟ مگر در تاریخ نمى‏‌خوانیم که حکومت جور بنى‌امیه ششصدوبیست نفر دانشمند را براى توجیه جنایات آنها استخدام کرد؟ آیا این نمونه کوچکى است؟ علم و خودفروشى؟ عجبا! چه‏قدر ارزش علم پایین می‌آید؟ مگر در تاریخ نمى‏خوانیم که هیتلر آلمانى پنجاه نفر فیلسوف را استخدام کرده بود که جنایات جنگى او را توجیه کنند؟ حکیم و توجیه‏گرى جنایات؟! فیلسوف و در خدمت استکبار بودن؟! آرى اى عزیز، اکنون که طلبه یا دانشجوى گمنامى هستى، خویشتن را دریاب و تزکیه کن که فردا دیر است<ref>ر.ک: همان، ص487-500</ref>.
# همچنین شارح مطلبی جالب و اخلاقی تحت عنوان «چند تشبیه زیبا» آورده که در سال 1360ش، به ذهنش رسیده و در دفترى یادداشت کرده و در آن، متعلم را به کوه‌نورد قله نور، محصل را به غواص بحار علوم، دانشمند را به کشاورز قلوب و دانشمند بی‌عمل را به درخت بی‌ثمر تشبیه کرده است. او یادآور شده است: دانشمند باعمل همانند درختان باثمر است که در تمام فصول میوه مى‏دهد و راهیان راه کمال را سیراب مى‏‌سازد و على‌الدوام تواضع را پیشه خود ساخته است؛ چراکه او نیک مى‏داند که تکبر و جباریت و قهاریت جز در شأن اللّه، در حق هیچ مخلوقى روا نیست؛ ولى دانشمند بى‏‌عمل بسان درخت بى‏ثمر است. چه بسیارند انسان‏هایى که در زیر سایه قلم و بیان دانشمند بى‏عمل ره سعادت یافته و رفتند و به سرمنزل مقصود رسیدند، ولى در قیامت این عالم را مى‏بینند که چگونه در صف منافقان قرار گرفته و شعله‏‌هاى جهنم او را مى‏سوزاند و هموست که به زبان در جهنم آویزان است. ما در هر عصر نمونه‏‌هاى عالم بى‏عمل را سراغ داریم که در اثر عدم تزکیه چه مفاسدى را به بار آوردند... مگر بلعم باعورا دانشمند بزرگى نبود که هزاران عالم پاى درس او مى‏نشستند؟ ولى عاقبت چه شد که با موسى بن عمران درافتاد و مطرود گردید؟ مگر در تاریخ نمى‏‌خوانیم که حکومت جور بنى‌امیه ششصدوبیست نفر دانشمند را براى توجیه جنایات آنها استخدام کرد؟ آیا این نمونه کوچکى است؟ علم و خودفروشى؟ عجبا! چه‏قدر ارزش علم پایین می‌آید؟ مگر در تاریخ نمى‏خوانیم که هیتلر آلمانى پنجاه نفر فیلسوف را استخدام کرده بود که جنایات جنگى او را توجیه کنند؟ حکیم و توجیه‏گرى جنایات؟! فیلسوف و در خدمت استکبار بودن؟! آرى اى عزیز، اکنون که طلبه یا دانشجوى گمنامى هستى، خویشتن را دریاب و تزکیه کن که فردا دیر است<ref>ر.ک: همان، ص487-500</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش