پرش به محتوا

ترجمان الاشواق (ترجمه و شرح): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۶: خط ۸۶:
«قصيده دوم: پيشواى عيسوى دختى، از بلاد روم
«قصيده دوم: پيشواى عيسوى دختى، از بلاد روم


1. در روز جدايى، آنان شتران سرخ‌موى را زين نكردند، مگر در هنگامى كه طاووس‌ها را بر آنها بار نمودند.
# در روز جدايى، آنان شتران سرخ‌موى را زين نكردند، مگر در هنگامى كه طاووس‌ها را بر آنها بار نمودند.
 
# طاووس‌ها را با نگاه‌هاى كشنده و گيرا مى‌بينى، پندارى كه هر يك از آنها چون بلقيس در بالاى تخت مرواريد نشسته است.
2. طاووس‌ها را با نگاه‌هاى كشنده و گيرا مى‌بينى، پندارى كه هر يك از آنها چون بلقيس در بالاى تخت مرواريد نشسته است.
# هنگامى كه وى در صحن آبگينه گام مى‌نهد، خورشيدى است كه بر روى سپهر در آغوش ادريس مى‌درخشد.
 
# هنگامى كه با تير نگاه مى‌كشد، با گفتار شيرين زنده مى‌كند و چون مرده خويش به زبان زنده مى‌كند، گويى عيسى است.
3. هنگامى كه وى در صحن آبگينه گام مى‌نهد، خورشيدى است كه بر روى سپهر در آغوش ادريس مى‌درخشد.
# دو ساق درخشانش، تورات اوست؛ آن را مى‌خوانم و مى‌آموزم؛ گويى كه موسى هستم.
 
# اسقفى است از دختران روم كه فاقد زينت است كه در او نشانه‌هايى از نور مى‌بينى.
4. هنگامى كه با تير نگاه مى‌كشد، با گفتار شيرين زنده مى‌كند و چون مرده خويش به زبان زنده مى‌كند، گويى عيسى است.
# دوشيزه سركشى است كه كسى را با او انس و الفتى نيست و خلوتگاه خويش را جايگاه ذكر كرده است.
 
# همه دانايان كيش ما، پيروان داود، دانشمندان يهود و نصارى را ناتوان و درمانده ساخته است.
5. دو ساق درخشانش، تورات اوست؛ آن را مى‌خوانم و مى‌آموزم؛ گويى كه موسى هستم.
# اگر با اشاره انجيل بخواهد، پندارى كه او كشيش اسقف و خادم كليسا است.
 
# روز وداع آنها، گروه گروه، سپاه صبر و شكيبايى خود را بر سر راهش آماده كردم.
6. اسقفى است از دختران روم كه فاقد زينت است كه در او نشانه‌هايى از نور مى‌بينى.
# هنگامى كه جانم به لب رسيد و به مرگ نزديك آمد، از آن مايه جمال[و] مهربانى، خواستم كه به من آرامش و سكون بخشد.
 
# پس تسليم شد و خداوند، ما را از شر او نگاه داشت و پادشاه موفق و پيروز، شر شيطان را از ما بازداشت.
7. دوشيزه سركشى است كه كسى را با او انس و الفتى نيست و خلوتگاه خويش را جايگاه ذكر كرده است.
# هنگامى كه ماده‌شترهاى او را براى رحيل جدا مى‌كردند، من فرياد بركشيدم كه ساربانا او را با ماده‌شتران مبر!
 
8. همه دانايان كيش ما، پيروان داود، دانشمندان يهود و نصارى را ناتوان و درمانده ساخته است.
 
9. اگر با اشاره انجيل بخواهد، پندارى كه او كشيش اسقف و خادم كليسا است.
 
10. روز وداع آنها، گروه گروه، سپاه صبر و شكيبايى خود را بر سر راهش آماده كردم.
 
11. هنگامى كه جانم به لب رسيد و به مرگ نزديك آمد، از آن مايه جمال[و] مهربانى، خواستم كه به من آرامش و سكون بخشد.
 
12. پس تسليم شد و خداوند، ما را از شر او نگاه داشت و پادشاه موفق و پيروز، شر شيطان را از ما بازداشت.
 
13. هنگامى كه ماده‌شترهاى او را براى رحيل جدا مى‌كردند، من فرياد بركشيدم كه ساربانا او را با ماده‌شتران مبر!


شرح
شرح


[1. شتران تربيت شده]
#:[1. شتران تربيت شده]
 
#«شتران تربيت شده»، اعمال باطنى و ظاهرى هستند كه كردار شايسته آدمى را به‌سوى خدايى كه در بالاى عرش قرار گرفته مى‌برند؛ آن‌طور كه خداوند در سوره 35، آيه 11 فرمايد: «و كردار شايسته، او را بالا مى‌برد»؛ '''«وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»'''.
1. «شتران تربيت شده»، اعمال باطنى و ظاهرى هستند كه كردار شايسته آدمى را به‌سوى خدايى كه در بالاى عرش قرار گرفته مى‌برند؛ آن‌طور كه خداوند در سوره 35، آيه 11 فرمايد: «و كردار شايسته، او را بالا مى‌برد»؛ '''«وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»'''.
#:«طاووسانى كه بر آنها سوارند»، معشوقه‌هاى اويند كه از جهت زيبايى، آنها را به طاووس تشبيه مى‌كند، زيرا عملى خوب و پسنديده است كه روح هدف انجام دهنده را در بر دارد. وى، معشوقه‌ها را با پرندگان مى‌سنجد؛ چه، آنان همان‌گونه كه روحانى هستند، از زيبايى متنوعى برخوردارند.
 
#:[2. نگاه كشنده و داراى قدرت فائقه]
«طاووسانى كه بر آنها سوارند»، معشوقه‌هاى اويند كه از جهت زيبايى، آنها را به طاووس تشبيه مى‌كند، زيرا عملى خوب و پسنديده است كه روح هدف انجام دهنده را در بر دارد. وى، معشوقه‌ها را با پرندگان مى‌سنجد؛ چه، آنان همان‌گونه كه روحانى هستند، از زيبايى متنوعى برخوردارند.
#«نگاه كشنده و داراى قدرت فائقه»، به حكمت الهى اشاره مى‌كند و حالتى است كه در ساعات تنهايى براى انسان رخ مى‌دهد و به‌گونه‌اى بر وى يورش مى‌آورد و چيره مى‌شود كه وى را از مشاهده ذاتش بازمى‌دارد.
 
#:«بلقيس بر تخت مرواريدش»، اشاره به نور حق است كه براى جبرائيل و پيامبر در طول شب معراج پيامبر، بر روى بسترى از مرواريد و سنگ يمانى در بهشت آسمانى متجلى گشت؛ بدان‌گونه كه جبرائيل، به تنهايى با مشاهده تجلى حق بى‌هوش شد.
[2. نگاه كشنده و داراى قدرت فائقه]
#:نويسنده، حكمت الهى را بلقيس مى‌نامد كه آن، زاده موجودى است هوشيار و ظريف و مجرب و كارآزموده، چون بلقيس كه هم روح بود و هم زن، زيرا پدرش جن و مادرش از نوع انسان بود.
 
#:[3. ذكر ادريس]
2. «نگاه كشنده و داراى قدرت فائقه»، به حكمت الهى اشاره مى‌كند و حالتى است كه در ساعات تنهايى براى انسان رخ مى‌دهد و به‌گونه‌اى بر وى يورش مى‌آورد و چيره مى‌شود كه وى را از مشاهده ذاتش بازمى‌دارد.
#«ذكر ادريس»، به مقام والا و حكمت الهى [[ادریسی، محمد بن محمد|ادريسى]] كه در او وجود دارد، اشاره مى‌كند؛ يعنى هر كجا اوست، حكمت الهى او را دنبال مى‌كند و از او تبعيت مى‌نمايد(آن‌گونه كه پيامبر فرموده: حكمت را به نااهلان ندهيد؛ مبادا در حق حكمت ظلم كنيد«صفحات 70 و 154، «فيه ما فيه»، مولوى، فروزان‌فر») و مقابل وى، كسى است كه تحت تسخير و تسلط احساس كه به زبان عرفا حال گويند، قرار گرفته و در اختيار شخص وارد است. در اين مورد، نويسنده در شعر خود، توجه مردم را به تمكن ميراث نبوى جلب مى‌كند، زيرا پيامبران خود ارباب احوالند؛ در صورتى كه غالب اوليا، به‌وسيله پيامبران به اين مقام نايل گشتند.
 
#:«خورشيد بر ادريس پيوست»، چه، خورشيد در قلمرو حكومت او قرار دارد.
«بلقيس بر تخت مرواريدش»، اشاره به نور حق است كه براى جبرائيل و پيامبر در طول شب معراج پيامبر، بر روى بسترى از مرواريد و سنگ يمانى در بهشت آسمانى متجلى گشت؛ بدان‌گونه كه جبرائيل، به تنهايى با مشاهده تجلى حق بى‌هوش شد.
#:حكمت الهى به‌عنوان يك امر متحول و متغير، نه يك امر ثابت و لايتغير، توصيف مى‌شود؛ چه، معشوقه، خود داراى غرور و ابهت است و احساسات قلبيش او را وامى‌دارد كه از حالتى به حالت ديگر با نوعى تمكن درآيد و خود را نشان دهد.
 
#:[4. با نگاهش مى‌كشد]
نويسنده، حكمت الهى را بلقيس مى‌نامد كه آن، زاده موجودى است هوشيار و ظريف و مجرب و كارآزموده، چون بلقيس كه هم روح بود و هم زن، زيرا پدرش جن و مادرش از نوع انسان بود.
#«با نگاهش مى‌كشد»، اشاره به مقام فناى در مشاهده است.
 
#:«گفتارش حيات مى‌بخشد»، اشاره به كمال تركيبى انسان است هنگامى كه روح بر او دميده شد كه در اين باره، خداوند در ارتباط با مقام حضرت عيسى[آدم] در سوره 38، آيه 71، فرمايد: «چون او را راست و استوار ساختم و از جان «روح» خويش در او دميدم، شما او را سجده كنيد». يا سوره 16، آيه 42 كه فرمايد: «جز اين نيست گفتار مر چيزى را چون بخواهيم آن را، آنكه بگوييم مر او را بشو، پس مى‌شود.»
[3. ذكر ادريس]
#«ساق‌هايش»، به بلقيس و صحن آبگينه اشاره مى‌كند. در اين باره در سوره 7، آيه 44 آمده است: «گفته مى‌شود مر او را در صحن داخل شو، پس چون ديد آن را، پنداشتش آب بسيار و بالا زد دامن جامه را از دو ساقش؛ گفت: به‌راستى كه آن صحنى است ساده از آبگينه‌ها».
 
#:«در درخشندگى، چون تورات است»، زيرا تورات از چوبى كه آتش پديد آورد، گرفته شد و چهار وجه تورات كه چهار كتاب به نام‌هاى قرآن، مزامير داود، خمسه موسى، انجيل عيسى مى‌باشند، با چهار نورى كه در قرآن سوره 24، آيه 35، بدان اشاره مى‌كند، مطابقت دارد كه فرمايد: «خداوند، نور آسمان‌ها و زمين است. مثل نورش، چون چراغدانى است كه در آن باشد چراغى كه آن چراغ، باشد در آبگينه كه آن آبگينه، باشد ستاره درخشان كه برافروخته مى‌شود از آن زيتون». خلاصه، مراد از «چهار نور»، مشكات، مصباح، زجاجه و زيت مى‌باشند كه در آيه بدان اشارت رفت.
3. «ذكر ادريس»، به مقام والا و حكمت الهى [[ادریسی، محمد بن محمد|ادريسى]] كه در او وجود دارد، اشاره مى‌كند؛ يعنى هر كجا اوست، حكمت الهى او را دنبال مى‌كند و از او تبعيت مى‌نمايد(آن‌گونه كه پيامبر فرموده: حكمت را به نااهلان ندهيد؛ مبادا در حق حكمت ظلم كنيد«صفحات 70 و 154، «فيه ما فيه»، مولوى، فروزان‌فر») و مقابل وى، كسى است كه تحت تسخير و تسلط احساس كه به زبان عرفا حال گويند، قرار گرفته و در اختيار شخص وارد است. در اين مورد، نويسنده در شعر خود، توجه مردم را به تمكن ميراث نبوى جلب مى‌كند، زيرا پيامبران خود ارباب احوالند؛ در صورتى كه غالب اوليا، به‌وسيله پيامبران به اين مقام نايل گشتند.
#«يكى از دختران روم»، مقصود از حكمت الهى نژاد مسيح است و به امپراطورى روم تعلق دارد.
 
#:فاقد زينت ظاهرى است؛ يعنى به توحيد وابسته است و از اسامى الهى بهره‌اى ندارد؛ با وجود اين فروغ خير مطلق است و جلاى ذات احديت در گونه‌اش نمايان است. اگر قرار بر اين بود كه خداوند پرده‌هاى نور و ظلمت را كنار بزند، شكوه و عظمت جمال ذات او آشكار گردد«براى اطلاع بيشتر، داستان نقاشان روم و چينى را در دفتر اول مثنوى».
«خورشيد بر ادريس پيوست»، چه، خورشيد در قلمرو حكومت او قرار دارد.
#«دختر سركشى است، كسى نمى‌تواند با او انس بگيرد»: چه، تفكر، درباره ماهيت ممكن، جز فنا و نيستى چيزى نباشد و در آن چيزى نيست كه به آن، دل بندى و شاد زى‌اى؛ آن‌گونه كه ابوالعباس زيارى(متوفى 342ق كه نظريه جمع و تفرقه وى، به‌وسيله هجويرى در «كشف المحجوب» بيان شده است) مى‌گويد: «شادى وجود ندارد تا آنجا كه ارواح پاك مى‌خواهند او را به دام بكشند، سركشى مى‌كند و به آنان علاقه‌اى نشان نمى‌دهد، زيرا رابطه‌اى ميان آنان وجود ندارد.»
 
#:«در خلوت‌گاه خويش»؛ يعنى در قلب. تنهايى وى در آن است كه به خود مى‌نگرد، زيرا خدا فرمايد: «زمين و آسمان نتوانست مرا بر دوش كشد، اما من در قلب بنده‌ام كه ايمان دارد، جاى دارم.»«احاديث مثنوى، فروزان‌فر، ص 26» و قلبى كه داراى چنين حكمت ذاتى است، خود در مقام تجريد و تنزيه قرار مى‌گيرد كه آن مقام، چون بيابانى است و وى، چون جانور وحشى و سركش. آن‌گاه وى به گورستان مرمرين امپراطوران روم اشاره مى‌كند كه چنين بقعه‌ها، وى را به ياد مرگ مى‌اندازد كه از وحدت به دور است. اين جدايى و فراق، او را وامى‌دارد كه از آشنايى با موجودات سرباززند و به حق بپيوندد.
حكمت الهى به‌عنوان يك امر متحول و متغير، نه يك امر ثابت و لايتغير، توصيف مى‌شود؛ چه، معشوقه، خود داراى غرور و ابهت است و احساسات قلبيش او را وامى‌دارد كه از حالتى به حالت ديگر با نوعى تمكن درآيد و خود را نشان دهد.
#«چهار كتاب»: عبارتند از قرآن، مزامير داود، تورات و انجيل و هم‌چنين در اينجا به افرادى كه آن كتاب‌ها را مطالعه نموده و شرح داده‌اند، اشاره مى‌شود. همه آگاهى‌ها با اين چهار كتاب به دست مى‌آيند و به اسماء الهى وابسته‌اند و نمى‌توانند مسئله‌اى را در ارتباط با ذات حق حل نمايند.
 
#:[9. اگر اين فرد روحانى كه از نژاد عيسى است، به كتاب انجيل چنگ زند]
[4. با نگاهش مى‌كشد]
#اگر اين فرد روحانى كه از نژاد عيسى است، به كتاب انجيل چنگ زند، به‌گونه‌اى كه آن را از همه افترائاتى كه افكار مردم به غلط به او نسبت داده‌اند، تبرئه كند، ما در پيش او، به‌زانو مى‌افتيم و در مقابل قدرت عظيم و برتر او در حضرت وى از سران كليسا، مخلصانه‌تر كمر خدمت بر ميان مى‌بنديم.
 
#«بر روى جاده و طريق»؛ يعنى معراج روحانى.
4. «با نگاهش مى‌كشد»، اشاره به مقام فناى در مشاهده است.
#«به من جان مى‌بخشد»: همان معنايى را بيان مى‌كند كه پيامبر فرمود: «هان بوى خوش رحمان، از جانب يمن مى‌آيد»؛ «انى اشم رائحة الرحمن من قبل اليمن»، ولى اصل عبارت به‌طورى‌كه در كتاب «[[احياء علوم الدين|احياء العلوم]]»، ج 3، ص 153، آمده است، «انى لاجد نفس الرحمن من جانب اليمن» مى‌باشد. نويسنده آرزو مى‌كند كه در عالم انفاس بوى خوش معشوق دايما به جانب وى بوزد. اعراب به اين موضوع در اشعارشان ياد مى‌كنند، زيرا آنان درودها و تحياتى مى‌گويند كه به‌وسيله بادها هنگامى كه مى‌وزند، فرستاده مى‌شوند.
 
#«خدا ما را از شر او حفظ كناد»: اشاره به حديثى است كه حضرت فرمود: «من از تو، به تو پناه مى‌برم»؛ «اعوذ بك منك».
«گفتارش حيات مى‌بخشد»، اشاره به كمال تركيبى انسان است هنگامى كه روح بر او دميده شد كه در اين باره، خداوند در ارتباط با مقام حضرت عيسى[آدم] در سوره 38، آيه 71، فرمايد: «چون او را راست و استوار ساختم و از جان «روح» خويش در او دميدم، شما او را سجده كنيد». يا سوره 16، آيه 42 كه فرمايد: «جز اين نيست گفتار مر چيزى را چون بخواهيم آن را، آنكه بگوييم مر او را بشو، پس مى‌شود.»
#:«پادشاه موفق و پيروز»، عبارت است از افكار علمى و هدايت الهى.
 
#:«ابليس»، انديشه‌اى كه با خدا يكى مى‌شود و مقام مهمى است و كسانى كه به آن دست مى‌يابند، از اتحاد و حلول رهايى مى‌يابند و در حديث به آن اشارت رفته است كه حضرت فرمايد: «من گوش و چشم اويم»؛ اصل خبر: «فاذا احببته، كنت له سمعا و بصرا»«رشف النصايح، سهروردى، ص 71.
5. «ساق‌هايش»، به بلقيس و صحن آبگينه اشاره مى‌كند. در اين باره در سوره 7، آيه 44 آمده است: «گفته مى‌شود مر او را در صحن داخل شو، پس چون ديد آن را، پنداشتش آب بسيار و بالا زد دامن جامه را از دو ساقش؛ گفت: به‌راستى كه آن صحنى است ساده از آبگينه‌ها».
#وى مى‌گويد:
 
#:هنگامى كه اين جوهر معنوى خواست قلب اصيل را در بازگشت از مقام انس و اسماء حسنى ترك گويد و در عوالم پديده‌ها و ماديات كه بر او تحميل شده است، حضور يابد. مقام انس، هدف و عشق متعالى انسان قرار گرفت كه وى را به اسماء حق هدايت مى‌كند و در اين باره، پيامبر فرمود: «براى من وقتى است كه كسى جز پروردگار، مرا در آن شريكى نيست»«احاديث مثنوى، فروزان‌فر، ص 39». جوهر معنوى كه انسان را به مقام انس و وحدت مى‌برد، شتر ماده و ساربانان آنها را فرشتگان مقرب درگاه حق گويند».
«در درخشندگى، چون تورات است»، زيرا تورات از چوبى كه آتش پديد آورد، گرفته شد و چهار وجه تورات كه چهار كتاب به نام‌هاى قرآن، مزامير داود، خمسه موسى، انجيل عيسى مى‌باشند، با چهار نورى كه در قرآن سوره 24، آيه 35، بدان اشاره مى‌كند، مطابقت دارد كه فرمايد: «خداوند، نور آسمان‌ها و زمين است. مثل نورش، چون چراغدانى است كه در آن باشد چراغى كه آن چراغ، باشد در آبگينه كه آن آبگينه، باشد ستاره درخشان كه برافروخته مى‌شود از آن زيتون». خلاصه، مراد از «چهار نور»، مشكات، مصباح، زجاجه و زيت مى‌باشند كه در آيه بدان اشارت رفت.
 
6. «يكى از دختران روم»، مقصود از حكمت الهى نژاد مسيح است و به امپراطورى روم تعلق دارد.
 
فاقد زينت ظاهرى است؛ يعنى به توحيد وابسته است و از اسامى الهى بهره‌اى ندارد؛ با وجود اين فروغ خير مطلق است و جلاى ذات احديت در گونه‌اش نمايان است. اگر قرار بر اين بود كه خداوند پرده‌هاى نور و ظلمت را كنار بزند، شكوه و عظمت جمال ذات او آشكار گردد«براى اطلاع بيشتر، داستان نقاشان روم و چينى را در دفتر اول مثنوى».
 
7. «دختر سركشى است، كسى نمى‌تواند با او انس بگيرد»: چه، تفكر، درباره ماهيت ممكن، جز فنا و نيستى چيزى نباشد و در آن چيزى نيست كه به آن، دل بندى و شاد زى‌اى؛ آن‌گونه كه ابوالعباس زيارى(متوفى 342ق كه نظريه جمع و تفرقه وى، به‌وسيله هجويرى در «كشف المحجوب» بيان شده است) مى‌گويد: «شادى وجود ندارد تا آنجا كه ارواح پاك مى‌خواهند او را به دام بكشند، سركشى مى‌كند و به آنان علاقه‌اى نشان نمى‌دهد، زيرا رابطه‌اى ميان آنان وجود ندارد.»
 
«در خلوت‌گاه خويش»؛ يعنى در قلب. تنهايى وى در آن است كه به خود مى‌نگرد، زيرا خدا فرمايد: «زمين و آسمان نتوانست مرا بر دوش كشد، اما من در قلب بنده‌ام كه ايمان دارد، جاى دارم.»«احاديث مثنوى، فروزان‌فر، ص 26» و قلبى كه داراى چنين حكمت ذاتى است، خود در مقام تجريد و تنزيه قرار مى‌گيرد كه آن مقام، چون بيابانى است و وى، چون جانور وحشى و سركش. آن‌گاه وى به گورستان مرمرين امپراطوران روم اشاره مى‌كند كه چنين بقعه‌ها، وى را به ياد مرگ مى‌اندازد كه از وحدت به دور است. اين جدايى و فراق، او را وامى‌دارد كه از آشنايى با موجودات سرباززند و به حق بپيوندد.
 
8. «چهار كتاب»: عبارتند از قرآن، مزامير داود، تورات و انجيل و هم‌چنين در اينجا به افرادى كه آن كتاب‌ها را مطالعه نموده و شرح داده‌اند، اشاره مى‌شود. همه آگاهى‌ها با اين چهار كتاب به دست مى‌آيند و به اسماء الهى وابسته‌اند و نمى‌توانند مسئله‌اى را در ارتباط با ذات حق حل نمايند.
 
[9. اگر اين فرد روحانى كه از نژاد عيسى است، به كتاب انجيل چنگ زند]
 
9. اگر اين فرد روحانى كه از نژاد عيسى است، به كتاب انجيل چنگ زند، به‌گونه‌اى كه آن را از همه افترائاتى كه افكار مردم به غلط به او نسبت داده‌اند، تبرئه كند، ما در پيش او، به‌زانو مى‌افتيم و در مقابل قدرت عظيم و برتر او در حضرت وى از سران كليسا، مخلصانه‌تر كمر خدمت بر ميان مى‌بنديم.
 
10. «بر روى جاده و طريق»؛ يعنى معراج روحانى.
 
11. «به من جان مى‌بخشد»: همان معنايى را بيان مى‌كند كه پيامبر فرمود: «هان بوى خوش رحمان، از جانب يمن مى‌آيد»؛ «انى اشم رائحة الرحمن من قبل اليمن»، ولى اصل عبارت به‌طورى‌كه در كتاب «[[احياء علوم الدين|احياء العلوم]]»، ج 3، ص 153، آمده است، «انى لاجد نفس الرحمن من جانب اليمن» مى‌باشد. نويسنده آرزو مى‌كند كه در عالم انفاس بوى خوش معشوق دايما به جانب وى بوزد. اعراب به اين موضوع در اشعارشان ياد مى‌كنند، زيرا آنان درودها و تحياتى مى‌گويند كه به‌وسيله بادها هنگامى كه مى‌وزند، فرستاده مى‌شوند.
 
12. «خدا ما را از شر او حفظ كناد»: اشاره به حديثى است كه حضرت فرمود: «من از تو، به تو پناه مى‌برم»؛ «اعوذ بك منك».
 
«پادشاه موفق و پيروز»، عبارت است از افكار علمى و هدايت الهى.
 
«ابليس»، انديشه‌اى كه با خدا يكى مى‌شود و مقام مهمى است و كسانى كه به آن دست مى‌يابند، از اتحاد و حلول رهايى مى‌يابند و در حديث به آن اشارت رفته است كه حضرت فرمايد: «من گوش و چشم اويم»؛ اصل خبر: «فاذا احببته، كنت له سمعا و بصرا»«رشف النصايح، سهروردى، ص 71.
 
13. وى مى‌گويد:
 
هنگامى كه اين جوهر معنوى خواست قلب اصيل را در بازگشت از مقام انس و اسماء حسنى ترك گويد و در عوالم پديده‌ها و ماديات كه بر او تحميل شده است، حضور يابد. مقام انس، هدف و عشق متعالى انسان قرار گرفت كه وى را به اسماء حق هدايت مى‌كند و در اين باره، پيامبر فرمود: «براى من وقتى است كه كسى جز پروردگار، مرا در آن شريكى نيست»«احاديث مثنوى، فروزان‌فر، ص 39». جوهر معنوى كه انسان را به مقام انس و وحدت مى‌برد، شتر ماده و ساربانان آنها را فرشتگان مقرب درگاه حق گويند».


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش