۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
|- | |- | ||
|سال نشر | |سال نشر | ||
|data-type='publishYear'| | |data-type='publishYear'| 1387 هـ.ش | ||
|-class='articleCode' | |-class='articleCode' | ||
|کد اتوماسیون | |کد اتوماسیون | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
برخى از نكتههاى سودمند كه در اين كتاب بيان شده عبارت است از: | برخى از نكتههاى سودمند كه در اين كتاب بيان شده عبارت است از: | ||
1- شارح محترم با يادآورى اين نكته كه فلسفه اسلامى غير از فلسفه يونانى است، افزوده است: همچنانكه در مقدمه اصول فلسفه و روش رئاليسم آمده، مسائل فلسفى هفتصد مسأله است كه تنها دويست مسأله آن مربوط به يونانيان است. در حقيقت فلسفه يونانى همچون طفلى نابالغ بود كه اگر تحت سرپرستى قرآن و عترت واقع نمىشد، رشدى نمىيافت. علماى اسلام بهويژه صدرالمتألهين و حاج ملاهادى سبزوارى در اين زمينه، كارهاى فراوان و قابل ستايشى كردهاند <ref>متن كتاب، ج 2، ص 17</ref>. | 1- شارح محترم با يادآورى اين نكته كه فلسفه اسلامى غير از فلسفه يونانى است، افزوده است: همچنانكه در مقدمه اصول فلسفه و روش رئاليسم آمده، مسائل فلسفى هفتصد مسأله است كه تنها دويست مسأله آن مربوط به يونانيان است. در حقيقت فلسفه يونانى همچون طفلى نابالغ بود كه اگر تحت سرپرستى قرآن و عترت واقع نمىشد، رشدى نمىيافت. علماى اسلام بهويژه صدرالمتألهين و حاج ملاهادى سبزوارى در اين زمينه، كارهاى فراوان و قابل ستايشى كردهاند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16474/1/17 متن كتاب، ج 2، ص 17]</ref>. | ||
2- استاد انصارى شيرازى با تأكيد بر ژرفاى حكمت اسلامى، افزوده است كه فلسفه اسلامى، فلسفهاى نيست كه انسان آن را بخواند و رد شود. اين كتابى كه مرحوم حاجى در فلسفه نوشته است، نتيجه چند دوره تدريس اسفار است. حكمت متعاليهاى كه مبتكرش ملّاصدرا است، در حقيقت آميخته با شريعت است و از آيات و روايات بهره فراوان دارد. اين فلسفه يعنى حكمت متعاليه تنها برهان نيست، بايد انسان از صفاى باطن خود استفاده كند. اگر انسان تقوا نداشته باشد و حداقل نمازش را در اوّل وقت نخواند، آن نورانيت پيدا نمىشود. چون عميق و لطيف است و با افكار آلوده فهميده نمىشود. علاوه بر مطالعه و مباحثه و تحقيق در متن و حاشيه، انسان بايد خود را كنترل كند. بنابراين، فلسفه و عرفان براى انسانى مفيد است كه صفاى باطن داشته باشد. در موارد بسيارى مثلاً در اسفار و در همين كتاب تصريح مىشود كه اين مطلب احتياج به «تلطّف سرّ» دارد <ref>همان</ref>. | 2- استاد انصارى شيرازى با تأكيد بر ژرفاى حكمت اسلامى، افزوده است كه فلسفه اسلامى، فلسفهاى نيست كه انسان آن را بخواند و رد شود. اين كتابى كه مرحوم حاجى در فلسفه نوشته است، نتيجه چند دوره تدريس اسفار است. حكمت متعاليهاى كه مبتكرش ملّاصدرا است، در حقيقت آميخته با شريعت است و از آيات و روايات بهره فراوان دارد. اين فلسفه يعنى حكمت متعاليه تنها برهان نيست، بايد انسان از صفاى باطن خود استفاده كند. اگر انسان تقوا نداشته باشد و حداقل نمازش را در اوّل وقت نخواند، آن نورانيت پيدا نمىشود. چون عميق و لطيف است و با افكار آلوده فهميده نمىشود. علاوه بر مطالعه و مباحثه و تحقيق در متن و حاشيه، انسان بايد خود را كنترل كند. بنابراين، فلسفه و عرفان براى انسانى مفيد است كه صفاى باطن داشته باشد. در موارد بسيارى مثلاً در اسفار و در همين كتاب تصريح مىشود كه اين مطلب احتياج به «تلطّف سرّ» دارد <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16474/1/17 همان]</ref>. | ||
3- شارح با ذكر روايتى كه در مذمت فلسفه از امام حسن عسكرى(ع) نقل شده به رواياتى كه در مذمت فقه نقل شده اشاره كرده و چنين نتيجهگيرى مىكند كه فلسفه مذموم نيز فلسفهاى است كه اهل آن به قرآن و سنت بىاعتنا باشند. اشخاصى مانند ملا صدرا، فيض كاشانى و حاج شيخ محمد حسين اصفهانى، فلسفه را در استخدام دين گرفته و آن را منوّر به قرآن و روايات كردهاند <ref>همان، ص 42- 43</ref>. | 3- شارح با ذكر روايتى كه در مذمت فلسفه از امام حسن عسكرى(ع) نقل شده به رواياتى كه در مذمت فقه نقل شده اشاره كرده و چنين نتيجهگيرى مىكند كه فلسفه مذموم نيز فلسفهاى است كه اهل آن به قرآن و سنت بىاعتنا باشند. اشخاصى مانند ملا صدرا، فيض كاشانى و حاج شيخ محمد حسين اصفهانى، فلسفه را در استخدام دين گرفته و آن را منوّر به قرآن و روايات كردهاند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16474/1/42 همان، ص 42]- [http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16474/1/43 43]</ref>. | ||
4- شارح گرانقدر توضيح داده است كه حكيم سبزوارى براى توبه سه مرحله ذكر كرده است: يك- توبه عام كه توبه عوام الناس از گناه است. دو- توبه خاص و عبارت است از توبه از ترك اولى، مثل توبه بعضى از انبيا(ع) يا توبه متّقين. سه- توبه اخصّ است؛ مثل توبه رسول اكرم اسلام(ص) كه مقام نبوت و رسالت اولوالعزمى و اضافه بر همه اينها مقام خاتميت نيز دارد و آن عبارت است از توبه از دوناللقاء <ref>همان، ج 4، ص 677</ref>. | 4- شارح گرانقدر توضيح داده است كه حكيم سبزوارى براى توبه سه مرحله ذكر كرده است: يك- توبه عام كه توبه عوام الناس از گناه است. دو- توبه خاص و عبارت است از توبه از ترك اولى، مثل توبه بعضى از انبيا(ع) يا توبه متّقين. سه- توبه اخصّ است؛ مثل توبه رسول اكرم اسلام(ص) كه مقام نبوت و رسالت اولوالعزمى و اضافه بر همه اينها مقام خاتميت نيز دارد و آن عبارت است از توبه از دوناللقاء <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16476/1/677 همان، ج 4، ص 677]</ref>. | ||
5- نويسنده يادآور شده كه مراقبه، اين است كه انسان، نفس خود را از لغزشها و گناهان حفظ كند. علماى اخلاق، سفارش مىكنند در هر روز همين كه انسان از خواب برخاست و روزى جديد را آغاز كرد، ابتدا مشارطه، بعد مراقبه، بعد محاسبه و بعد معاتبه كند. مشارطه، اين است كه انسان با خود و با اعضا و جوارح خود پيمان و ميثاقى ببندد كه امروز گناه نكند و لغزشى از او صادر نشود. بعد نوبت به مراقبه مىرسد يعنى مراقب و مواظب باشد كه نفس چموشى نكند و از دستورات شرع مقدس منحرف نشود. مرتبه سوم، محاسبه است؛ يعنى در آخر شب حساب كند كه چند عبادت و چند معصيت كرده است و اينها را با هم بسنجد. مرتبه چهارم معاتبه است كه اگر معاصى او زيادتر از عباداتش است خود را مورد عتاب قرار دهد و لااقل خودش را سرزنش كند <ref>همان، ص 686</ref>. | 5- نويسنده يادآور شده كه مراقبه، اين است كه انسان، نفس خود را از لغزشها و گناهان حفظ كند. علماى اخلاق، سفارش مىكنند در هر روز همين كه انسان از خواب برخاست و روزى جديد را آغاز كرد، ابتدا مشارطه، بعد مراقبه، بعد محاسبه و بعد معاتبه كند. مشارطه، اين است كه انسان با خود و با اعضا و جوارح خود پيمان و ميثاقى ببندد كه امروز گناه نكند و لغزشى از او صادر نشود. بعد نوبت به مراقبه مىرسد يعنى مراقب و مواظب باشد كه نفس چموشى نكند و از دستورات شرع مقدس منحرف نشود. مرتبه سوم، محاسبه است؛ يعنى در آخر شب حساب كند كه چند عبادت و چند معصيت كرده است و اينها را با هم بسنجد. مرتبه چهارم معاتبه است كه اگر معاصى او زيادتر از عباداتش است خود را مورد عتاب قرار دهد و لااقل خودش را سرزنش كند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16476/1/686 همان، ص 686]</ref>. | ||
6- شارح بعد از ذكر چند مقام از مقامات اخلاقى، اضافه كرده است كه اما در مورد اخلاق و سيروسلوك اخلاقى، مقامات و مراحل و منازل ديگرى نيز هست. در منازل السائرين صد مقام ذكر شده است و به يك تعبير، مقامات هزارتاست. در دعاى جوشن كبير هزار اسم ذكر شده است و انسان مىتواند متخلق به اين صفات و اسماء الهى شود به تعبير ديگرى يك منزل بيشتر وجود ندارد. «يك قدم بر نفس خود نِه، ديگرى در كوى دوست». به تعبيرى ديگر دو مقام هست: | 6- شارح بعد از ذكر چند مقام از مقامات اخلاقى، اضافه كرده است كه اما در مورد اخلاق و سيروسلوك اخلاقى، مقامات و مراحل و منازل ديگرى نيز هست. در منازل السائرين صد مقام ذكر شده است و به يك تعبير، مقامات هزارتاست. در دعاى جوشن كبير هزار اسم ذكر شده است و انسان مىتواند متخلق به اين صفات و اسماء الهى شود به تعبير ديگرى يك منزل بيشتر وجود ندارد. «يك قدم بر نفس خود نِه، ديگرى در كوى دوست». به تعبيرى ديگر دو مقام هست: | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
كه دو قدم و دو مرحله است: از خود گذشتن و از ماسوى اللّه گذشتن و به يك تعبير هزار مرحله هست:<ref>همان، ص 716</ref>. | كه دو قدم و دو مرحله است: از خود گذشتن و از ماسوى اللّه گذشتن و به يك تعبير هزار مرحله هست:<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16476/1/716 همان، ص 716]</ref>. | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''«از دَرِ دوست تا به كعبه دل''|2=''عارفان را هزار و يك منزل»''}} | {{ب|''«از دَرِ دوست تا به كعبه دل''|2=''عارفان را هزار و يك منزل»''}} | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
اين مقام رضاست <ref>همان، ص700- 703</ref>. | اين مقام رضاست <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16476/1/700 همان، ص700]- [http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16476/1/703 703]</ref>. | ||
فهرست مطالب هر جلد در ابتداى آن ذكر شده است. فهرست آيات و نمايه موضوعى در انتهاى جلد اول و فهرست آيات، روايات، اعلام، اصطلاحات و موضوعات و اشعار در انتهاى جلد چهارم آمده است. | فهرست مطالب هر جلد در ابتداى آن ذكر شده است. فهرست آيات و نمايه موضوعى در انتهاى جلد اول و فهرست آيات، روايات، اعلام، اصطلاحات و موضوعات و اشعار در انتهاى جلد چهارم آمده است. |
ویرایش