۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(لینک درون متنی) |
(لینک درون متنی) |
||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
بههرحال، آنچه مسلم است، این است که اثر حاضر، مقدمهای است برای «[[تهافت الفلاسفة]]» و حتی میتوان آن دو را بر روی هم، بهمنزله یک اثر دانست که بخش اول آن، بیان آراء فلاسفه است و بخش دوم، بررسی و نقد و ابطال آن آراء<ref>همان</ref>. | بههرحال، آنچه مسلم است، این است که اثر حاضر، مقدمهای است برای «[[تهافت الفلاسفة]]» و حتی میتوان آن دو را بر روی هم، بهمنزله یک اثر دانست که بخش اول آن، بیان آراء فلاسفه است و بخش دوم، بررسی و نقد و ابطال آن آراء<ref>همان</ref>. | ||
گواشن، از ابنسیناشناسان اروپایی میگوید: یکی از بازیهای تقدیر، این بود که مسیحیان اروپایی قرون وسطی، [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] را از پیروان ابن سینا و از مدافعان حکمت او میدانستند و این بدان سبب بوده است که کتاب «مقاصد»، به زبان لاتینی ترجمه شده، اما مقدمه آن، ترجمه نشده است و چون در این کتاب، نقض و اعتراضی نیست و در واقع بیان حکمت ابن | گواشن، از ابنسیناشناسان اروپایی میگوید: یکی از بازیهای تقدیر، این بود که مسیحیان اروپایی قرون وسطی، [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] را از پیروان ابن سینا و از مدافعان حکمت او میدانستند و این بدان سبب بوده است که کتاب «مقاصد»، به زبان لاتینی ترجمه شده، اما مقدمه آن، ترجمه نشده است و چون در این کتاب، نقض و اعتراضی نیست و در واقع بیان حکمت [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]<nowiki/>یی یا حکمت مشائی است، مسیحیان قرون وسطایی را به اشتباهی بزرگ افکنده است که کسی را که بزرگترین مخالف ابنسیناست، از پیروان او بشمارند؛ درصورتیکه [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] خود در مقدمه کتاب، صریحا مقصود از نگارش کتاب را، به این عبارت بیان میکند: «از من خواستی که سخنی شافی در کشف تهافت فلاسفه و تناقض آراء آنان و مکامن تلبیس و اغوائشان برای تو بگویم؛ اما برآوردن حاجت تو، جز به اینکه نخست مذهب آنان را بشناسی و از عقیده ایشان آگاه شوی، میسر نیست؛ زیرا که آگاهی از فساد مذاهب، پیش از احاطه به مدارک آنها، محال است؛ بل هو رمي في العماية و الضلال. پس من صواب چنین دیدم که پیش از بیان تهافت آنان، سخنی مختصر، مشتمل بر نقل و حکایت مقاصد آنان، از علوم منطقی و طبیعی و الهی ایشان، بیان کنم، بدون اینکه بخواهم حق و باطل را در آن از هم ممتاز سازم؛ بلکه مقصودم تنها فهماندن غایت سخن ایشان است، بدون اینکه به تطویل در آنچه بهمنزله حشو و زوائد و خارج از مقصود است، بپردازم و من این مطلب را بر سبیل اقتصاص و حکایت مقرون به آنچه آن را دلیل میدانند، میآورم و مقصود کتاب، حکایت «مقاصد فلاسفه» است و همین نیز اسم آن است. ابتدا برای آشنا ساختن تو میگویم که علوم فلاسفه، بر چهار قسم است: ریاضیات، منطقیات، طبیعیات و الهیات. اما ریاضیات، عبارت است از نظر در حساب و هندسه و چیزی که مخالف عقل باشد در این دو علم نیست و با چیزی از آن نمیتوان به انکار و جحد مقابله کرد و چون چنین است ما را به آوردن علوم ریاضی کاری نیست. اما در الهیات، بیشتر عقاید فیلسوفان برخلاف حق است و صواب در آن بهندرت یافت میشود. اما در منطقیات، اکثر مطالب بر منهج صواب است و خطا در آن نادر... اما در طبیعیات، حق با باطل آمیخته است و صواب با خطا مشتبه...<ref>همان، ص34-35</ref>. | ||
اما از این مقدمه هم که بگذریم، در طی کتاب، در موارد گوناگون، قرائن و اشارات و عباراتی است که میرساند که مطلب، جنبه نقل و حکایت دارد و نظر شخص نویسنده نیست؛ از آن جمله است موارد ذیل: | اما از این مقدمه هم که بگذریم، در طی کتاب، در موارد گوناگون، قرائن و اشارات و عباراتی است که میرساند که مطلب، جنبه نقل و حکایت دارد و نظر شخص نویسنده نیست؛ از آن جمله است موارد ذیل: |
ویرایش