۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فلسفه اسلامي' به 'فلسفه اسلامی') |
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
عبدالرحمن بدوی، در مقدمه این نکته را متذکر میشود که افکار شخصیتهای بزرگ در جوامع مختلف دچار حیاتهای گوناگونی شدهاند که [[ارسطو]] و افلاطون نیز از این نوع هستند. مثلاً [[ارسطو]] نزد رومیان غیر از [[ارسطو]] در تفسیر اعراب است و در میان غربیان نیز تفسیر از [[ارسطو]] نزد مدرنها غیر از تفسیر قرون وسطاییهاست. در فرهنگ عربی تصویر [[ارسطو]] در مدرسه اسکندریه در قرنهای 5 و 7 میلادی را غیر از تصویر او در دوران عباسیان در بغداد و ایران میبینیم. در غرب نیز در دوران متفاوت، تصاویر و برداشتها از او مختلف است. این امر تا جایی پیش رفته که تفسیر از او در نیمه اول قرن کنونی با نیمه دوم قرن پیشین متفاوت است. در نگاه نویسنده، ما باید در تفسیر چنین آرایی، خود را از انتساب خطا و صواب در اسناد تاریخی برهانیم؛ یعنی خطا و صوابی در این مورد نیست بلکه ضرورت تاریخی است که در دیالوگ بین مؤثر (مثلاً [[ارسطو]]) و متأثر (مثلاً خواننده افکار و آثار او) کار خودش را میکند و در ضرورت نیز خطا و صواب معنی نخواهد داشت. برای این امر میتوان به نسبت دادن بخشی از تاسوعات افلوطین به [[ارسطو]] مثال زد که روح فرهنگ عربی است که این کار را انجام میدهد و مهم نیست که بعدها با کشف «اثولوجیای ارسطو» انتساب این افکار به او منتفی شود زیرا بعد از کشف اثولوجیا اعراب در صحت انتساب این کتاب به [[ارسطو]] شک کردند.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص6-7</ref> | عبدالرحمن بدوی، در مقدمه این نکته را متذکر میشود که افکار شخصیتهای بزرگ در جوامع مختلف دچار حیاتهای گوناگونی شدهاند که [[ارسطو]] و افلاطون نیز از این نوع هستند. مثلاً [[ارسطو]] نزد رومیان غیر از [[ارسطو]] در تفسیر اعراب است و در میان غربیان نیز تفسیر از [[ارسطو]] نزد مدرنها غیر از تفسیر قرون وسطاییهاست. در فرهنگ عربی تصویر [[ارسطو]] در مدرسه اسکندریه در قرنهای 5 و 7 میلادی را غیر از تصویر او در دوران عباسیان در بغداد و ایران میبینیم. در غرب نیز در دوران متفاوت، تصاویر و برداشتها از او مختلف است. این امر تا جایی پیش رفته که تفسیر از او در نیمه اول قرن کنونی با نیمه دوم قرن پیشین متفاوت است. در نگاه نویسنده، ما باید در تفسیر چنین آرایی، خود را از انتساب خطا و صواب در اسناد تاریخی برهانیم؛ یعنی خطا و صوابی در این مورد نیست بلکه ضرورت تاریخی است که در دیالوگ بین مؤثر (مثلاً [[ارسطو]]) و متأثر (مثلاً خواننده افکار و آثار او) کار خودش را میکند و در ضرورت نیز خطا و صواب معنی نخواهد داشت. برای این امر میتوان به نسبت دادن بخشی از تاسوعات افلوطین به [[ارسطو]] مثال زد که روح فرهنگ عربی است که این کار را انجام میدهد و مهم نیست که بعدها با کشف «اثولوجیای ارسطو» انتساب این افکار به او منتفی شود زیرا بعد از کشف اثولوجیا اعراب در صحت انتساب این کتاب به [[ارسطو]] شک کردند.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص6-7</ref> | ||
نویسنده خاطرنشان میکند که نشان دادن تصویر عرب از [[ارسطو]] امری است دشوار که عامل آن باید از نشر نصوصی که شاهد و دلیل این امر هستند فراغت یافته باشد. او مینویسد: در بخش اول این کتاب درباره طایفهای از نصوصی که تفصیلشان را در بخش دوم کتاب خواهیم آورد، بحث میکنیم. تمامی این موارد از مواضع شارحان یونانی و عرب است. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که شروح شارحان یونانی بسیار مهم هستند اما نکته مهم در اینجاست که اصل اکثر این نصوص مفقود شدهاند و تنها، ترجمههای عربی، عبری یا لاتین از آنها باقی مانده است. ازاینروست که اندیشههای عربی بهعنوان یکی از مصادر فهم [[ارسطو]] در کنار اندیشههای یونانی بهحساب میآید. این امر تنها درباره افکار ارسطو نیست، بلکه درباره آرای جالینوس و افلاطون هم مشابه آن را مشاهده میکنیم. پس در کل، نشر کتابهایی از این اشخاص که نسخه اصلی یونانی آن از بین رفته، خدمت آشکاری است به اندیشمندان در اندیشههای یونانی. این خدمت، بهوضوح در عصر هلنی مشهود است؛ زیرا اکثر این نصوص به آن دوران برمیگردد.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص7-9</ref> نویسنده در ادامه به ذکر نمونههای این نصوص میپردازد و در بخش دوم کتاب این نصوص را بهتفصیل ذکر میکند که برخی از آنان عبارتند از: مقالة اللام از کتاب مابعدالطبیعه ارسطو، شرح ثامسطیوس (ثامسطیوس، طبیبی از یونان قدیم. یحیی نجومی زمان او را فترت بین افلاطون و اسقلبیوس ثانی گفته است.<ref>لغتنامه دهخدا</ref>) در حرف لام، شرح حرف لام [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]]، شرح «کتاب اثولوجیا» ی منسوب به ارسطو و تعلیقات بر حواشی «کتاب النفس» ارسطو از ابنسینا، کتاب «المباحثات» [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] و... . | نویسنده خاطرنشان میکند که نشان دادن تصویر عرب از [[ارسطو]] امری است دشوار که عامل آن باید از نشر نصوصی که شاهد و دلیل این امر هستند فراغت یافته باشد. او مینویسد: در بخش اول این کتاب درباره طایفهای از نصوصی که تفصیلشان را در بخش دوم کتاب خواهیم آورد، بحث میکنیم. تمامی این موارد از مواضع شارحان یونانی و عرب است. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که شروح شارحان یونانی بسیار مهم هستند اما نکته مهم در اینجاست که اصل اکثر این نصوص مفقود شدهاند و تنها، ترجمههای عربی، عبری یا لاتین از آنها باقی مانده است. ازاینروست که اندیشههای عربی بهعنوان یکی از مصادر فهم [[ارسطو]] در کنار اندیشههای یونانی بهحساب میآید. این امر تنها درباره افکار ارسطو نیست، بلکه درباره آرای جالینوس و افلاطون هم مشابه آن را مشاهده میکنیم. پس در کل، نشر کتابهایی از این اشخاص که نسخه اصلی یونانی آن از بین رفته، خدمت آشکاری است به اندیشمندان در اندیشههای یونانی. این خدمت، بهوضوح در عصر هلنی مشهود است؛ زیرا اکثر این نصوص به آن دوران برمیگردد.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص7-9</ref> نویسنده در ادامه به ذکر نمونههای این نصوص میپردازد و در بخش دوم کتاب این نصوص را بهتفصیل ذکر میکند که برخی از آنان عبارتند از: مقالة اللام از کتاب مابعدالطبیعه ارسطو، شرح ثامسطیوس (ثامسطیوس، طبیبی از یونان قدیم. یحیی نجومی زمان او را فترت بین افلاطون و اسقلبیوس ثانی گفته است.<ref>لغتنامه دهخدا</ref>) در حرف لام، شرح حرف لام [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]]، شرح «کتاب اثولوجیا» ی منسوب به ارسطو و تعلیقات بر حواشی «کتاب النفس» ارسطو از ابنسینا، کتاب «المباحثات» [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] و.... | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش