پرش به محتوا

رساله لقاء الله: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۲: خط ۴۲:
|-
|-
|سال نشر  
|سال نشر  
|data-type='publishYear'|1343 هـ.ق
|data-type='publishYear'| 1385 هـ.ش
|-class='articleCode'
|-class='articleCode'
|کد اتوماسیون  
|کد اتوماسیون  
|data-type='automationCode'|12947
|data-type='automationCode'|AUTOMATIONCODE12947AUTOMATIONCODE
|}
|}
</div>
</div>
خط ۷۷: خط ۷۷:
نويسنده محترم، قسمت مهمى از مطالب رساله را به اثبات نظريه جنجالى وحدت وجود بر طبق برداشت عارفان اختصاص داده است و سخت كوشيده است تا به همه اشكالات وحدت شخصى وجود پاسخ دهد و بدبينى‌هاى موجود نسبت به آن را برطرف سازد و روشن سازد كه اين مسئله بسيار پيچيده و دقيق است و لوازم ناپسند و نتايج ناروايى ندارد <ref>همان، ص 246 - 265</ref>. با كمال شگفتى به نظر مى‌رسد نويسنده محترم در راه اثبات وحدت شخصى وجود و دفاع از آن، آن‌قدر دچار افراط شده و از راه مستقيم و اخلاق اسلامى خارج شده كه مخالفان اين نظريه را مورد توهين و تمسخر قرار داده و با ذكر داستانى مجعول و به‌دور از ادب، از زبان حكيمى گمنام از اهالى اصفهان، منكران و اشكال‌كنندگان به وحدت وجود را نادان و حيوان و بلكه پايين‌تر از آن پنداشته است! <ref>همان، ص 234 - 236</ref>. نويسنده هشدار داده است كه معتقدان به وحدت وجود عرفانى - كه از طريق مكاشفه به اين مطلب دست يافته‌اند - نمى‌گويند كه در اين عالم محسوس مثلا سنگ موجود نيست يا اصلا سنگ نمى‌باشد يا در آن صلابت و سنگينى وجود ندارد، بلكه مى‌گويند: وجود سنگ و همچنين صلابت و سنگينى آن همان‌طور كه وجود ظلّى و سايه‌اى بشمار مى‌آيند، بالنسبه به اهل اين عالم موجود هست به اين وجود خاص و متصف به اين صفات خاص، ولى بالنسبه به اهل عالم مثال، يك وجود مثالى و صفات مثالى متناسب با وجود مثالى‌اش مى‌باشد و همچنين وجودش در عالم عقلى، يك وجود عقلانى است و صفاتش نيز به حسب وجودش مى‌باشد و به همين طريق است تا آنكه نسبت به عالم ذات ملاحظه شود كه در آن عالم نه وجودى دارد و نه اثرى و نه ذكرى و نه اسمى و نه رسمى و فقط موجود حقيقى همان ذات حق تعالى است <ref>همان، ص 246 - 247</ref>.
نويسنده محترم، قسمت مهمى از مطالب رساله را به اثبات نظريه جنجالى وحدت وجود بر طبق برداشت عارفان اختصاص داده است و سخت كوشيده است تا به همه اشكالات وحدت شخصى وجود پاسخ دهد و بدبينى‌هاى موجود نسبت به آن را برطرف سازد و روشن سازد كه اين مسئله بسيار پيچيده و دقيق است و لوازم ناپسند و نتايج ناروايى ندارد <ref>همان، ص 246 - 265</ref>. با كمال شگفتى به نظر مى‌رسد نويسنده محترم در راه اثبات وحدت شخصى وجود و دفاع از آن، آن‌قدر دچار افراط شده و از راه مستقيم و اخلاق اسلامى خارج شده كه مخالفان اين نظريه را مورد توهين و تمسخر قرار داده و با ذكر داستانى مجعول و به‌دور از ادب، از زبان حكيمى گمنام از اهالى اصفهان، منكران و اشكال‌كنندگان به وحدت وجود را نادان و حيوان و بلكه پايين‌تر از آن پنداشته است! <ref>همان، ص 234 - 236</ref>. نويسنده هشدار داده است كه معتقدان به وحدت وجود عرفانى - كه از طريق مكاشفه به اين مطلب دست يافته‌اند - نمى‌گويند كه در اين عالم محسوس مثلا سنگ موجود نيست يا اصلا سنگ نمى‌باشد يا در آن صلابت و سنگينى وجود ندارد، بلكه مى‌گويند: وجود سنگ و همچنين صلابت و سنگينى آن همان‌طور كه وجود ظلّى و سايه‌اى بشمار مى‌آيند، بالنسبه به اهل اين عالم موجود هست به اين وجود خاص و متصف به اين صفات خاص، ولى بالنسبه به اهل عالم مثال، يك وجود مثالى و صفات مثالى متناسب با وجود مثالى‌اش مى‌باشد و همچنين وجودش در عالم عقلى، يك وجود عقلانى است و صفاتش نيز به حسب وجودش مى‌باشد و به همين طريق است تا آنكه نسبت به عالم ذات ملاحظه شود كه در آن عالم نه وجودى دارد و نه اثرى و نه ذكرى و نه اسمى و نه رسمى و فقط موجود حقيقى همان ذات حق تعالى است <ref>همان، ص 246 - 247</ref>.


بخش بعدى، رساله لقاء الله امام خمينى است. اين رساله، عبارت از متن و ترجمه و شرح بيست و هشتمين حديثى است كه در كتاب چهل حديث امام خمينى مطرح شده است. البته در كتاب حاضر، حدود دو صفحه از آغاز بحث - كه عبارت از متن و ترجمه آن حديث است - حذف شده است. در حديث مذكور، راوى پرسيده است كه آيا كسى كه لقاى خدا را دوست دارد، خدا هم لقاى او را دوست دارد؟ امام صادق(ع) جواب مثبت داده است. در ادامه، راوى با شگفتى افزوده است: ولى ما از مرگ كراهت داريم! امام صادق(ع) پاسخ داده است كه معيار، زمان معاينه است و آن عبارت از زمانى است كه آدمى در حال احتضار است و مشاهده مى‌كند كه جانش در حال رفتن به دنياى ديگر است، پس اگر چيزى را ببيند كه دوستش دارد، هيچ چيزى محبوب‌تر از لقاى الهى در نزد او نيست و اگر چيزى را ببيند كه مكروه مى‌دارد، هيچ چيزى در نزد او از لقاى الهى در نزد او مبغوض‌تر نيست <ref>چهل حديث، ص 451 - 453<ref>. امام خمينى بعد از ذكر حديث ياد شده، انگيزه منكران لقاى الهى را بيان كرده و بعد افزوده است كه منظور اثبات‌كنندگان لقاء الله، رسيدن به ذات الهى يا احاطه بر آن نيست، بلكه پس از تقواى تامّ تمام و اعراض كلى قلب از جميع عوالم و گذشتن از انّيّت و انانيت و توجه تامّ و اقبال كلى به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس كردن و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن و ارتياضات قلبيه كشيدن، يك صفاى قلبى از براى سالك پيدا شود كه مورد تجليات اسمائيه و صفاتيه گردد و حجاب‌هاى غليظى كه بين عبد و اسماء و صفات بود پاره شود و فانى در اسماء و صفات گردد و متعلق به عز قدس و جلال شود و تدلّى تامّ ذاتى پيدا كند و در اين حال، بين روح مقدس سالك و حق حجابى جز اسماء و صفات نيست و از براى بعضى از ارباب سلوك ممكن است حجاب نورى اسمائى و صفاتى نيز خرق گردد و به تجليات ذاتى غيبى نايل شود و خود را متعلق و متدلّى به ذات مقدس ببيند و در اين مشاهده، احاطه قيّومى حق و فناى ذاتى خود را شهود كند و بالعيان وجود خود و جميع موجودات را ظل حق ببيند... <ref>همان، ص 453 - 454</ref>. نويسنده افزوده است كه نسبت حبّ و بغض و امثال اينها به حق تعالى شأنه كه در لسان قرآن و احاديث شريفه وارد شده، به معناى متفاهم عرفى نيست؛ زيرا كه لازمه امثال اين صفات، انفعالى نفسانى است كه حق تعالى از آن منزه است... امثال اين اوصاف و احوال كه در عالم ملك ملازم با يك نحوه تجدد و انفعالى است، در عوالم غيبيه و نشآت تجرديه، خصوصا در عالم اسماء الهى و مقام واحديت، به يك صورت منزه مبرّا از جميع نقايص موجودند و تعبيرات از آنها به حسب نشئه تجرديه يا صقع ربوبى، غير از اين عالم است؛ مثلا تجليات رحمانيه و رحيميه را كه تجليات جماليه و لطفيه و حبّيه و انسيه نيز گوييم، اگر در اين عالم ظهور پيدا كند، به‌صورت حبّ و رحمت و تلطف ملازم با انفعال است و اين از شدت ضيق اين عالم است... بنابراين، بغض حق تعالى به عبد، ظهور به قهّاريت و انتقام است و حبّ او، به رحمت و كرامت است <ref>همان، ص 463 - 464</ref>.
بخش بعدى، رساله لقاء الله امام خمينى است. اين رساله، عبارت از متن و ترجمه و شرح بيست و هشتمين حديثى است كه در كتاب چهل حديث امام خمينى مطرح شده است. البته در كتاب حاضر، حدود دو صفحه از آغاز بحث - كه عبارت از متن و ترجمه آن حديث است - حذف شده است. در حديث مذكور، راوى پرسيده است كه آيا كسى كه لقاى خدا را دوست دارد، خدا هم لقاى او را دوست دارد؟ امام صادق(ع) جواب مثبت داده است. در ادامه، راوى با شگفتى افزوده است: ولى ما از مرگ كراهت داريم! امام صادق(ع) پاسخ داده است كه معيار، زمان معاينه است و آن عبارت از زمانى است كه آدمى در حال احتضار است و مشاهده مى‌كند كه جانش در حال رفتن به دنياى ديگر است، پس اگر چيزى را ببيند كه دوستش دارد، هيچ چيزى محبوب‌تر از لقاى الهى در نزد او نيست و اگر چيزى را ببيند كه مكروه مى‌دارد، هيچ چيزى در نزد او از لقاى الهى در نزد او مبغوض‌تر نيست <ref>چهل حديث، ص 451 - 453</ref>. امام خمينى بعد از ذكر حديث ياد شده، انگيزه منكران لقاى الهى را بيان كرده و بعد افزوده است كه منظور اثبات‌كنندگان لقاء الله، رسيدن به ذات الهى يا احاطه بر آن نيست، بلكه پس از تقواى تامّ تمام و اعراض كلى قلب از جميع عوالم و گذشتن از انّيّت و انانيت و توجه تامّ و اقبال كلى به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس كردن و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن و ارتياضات قلبيه كشيدن، يك صفاى قلبى از براى سالك پيدا شود كه مورد تجليات اسمائيه و صفاتيه گردد و حجاب‌هاى غليظى كه بين عبد و اسماء و صفات بود پاره شود و فانى در اسماء و صفات گردد و متعلق به عز قدس و جلال شود و تدلّى تامّ ذاتى پيدا كند و در اين حال، بين روح مقدس سالك و حق حجابى جز اسماء و صفات نيست و از براى بعضى از ارباب سلوك ممكن است حجاب نورى اسمائى و صفاتى نيز خرق گردد و به تجليات ذاتى غيبى نايل شود و خود را متعلق و متدلّى به ذات مقدس ببيند و در اين مشاهده، احاطه قيّومى حق و فناى ذاتى خود را شهود كند و بالعيان وجود خود و جميع موجودات را ظل حق ببيند... <ref>همان، ص 453 - 454</ref>. نويسنده افزوده است كه نسبت حبّ و بغض و امثال اينها به حق تعالى شأنه كه در لسان قرآن و احاديث شريفه وارد شده، به معناى متفاهم عرفى نيست؛ زيرا كه لازمه امثال اين صفات، انفعالى نفسانى است كه حق تعالى از آن منزه است... امثال اين اوصاف و احوال كه در عالم ملك ملازم با يك نحوه تجدد و انفعالى است، در عوالم غيبيه و نشآت تجرديه، خصوصا در عالم اسماء الهى و مقام واحديت، به يك صورت منزه مبرّا از جميع نقايص موجودند و تعبيرات از آنها به حسب نشئه تجرديه يا صقع ربوبى، غير از اين عالم است؛ مثلا تجليات رحمانيه و رحيميه را كه تجليات جماليه و لطفيه و حبّيه و انسيه نيز گوييم، اگر در اين عالم ظهور پيدا كند، به‌صورت حبّ و رحمت و تلطف ملازم با انفعال است و اين از شدت ضيق اين عالم است... بنابراين، بغض حق تعالى به عبد، ظهور به قهّاريت و انتقام است و حبّ او، به رحمت و كرامت است <ref>همان، ص 463 - 464</ref>.


در بخش ديگر، ملا محسن فيض كاشانى با بيان اينكه به كنه حقيقت راهى نيست؛ چرا كه او محيط است به همه چيز، پس محاط به چيزى نتواند شد و ادراك چيزى بى‌احاطه به آن صورت نبندد... افزوده است كه امّا به اعتبار تجلّى در مظاهر اسماء و صفات، در هر موجودى رويى دارد و در هر مرآتى جلوه‌اى مى‌نمايد و اين تجلّى همه را هست، ليكن خواصّ مى‌دانند كه چه مى‌بينند...  
در بخش ديگر، ملا محسن فيض كاشانى با بيان اينكه به كنه حقيقت راهى نيست؛ چرا كه او محيط است به همه چيز، پس محاط به چيزى نتواند شد و ادراك چيزى بى‌احاطه به آن صورت نبندد... افزوده است كه امّا به اعتبار تجلّى در مظاهر اسماء و صفات، در هر موجودى رويى دارد و در هر مرآتى جلوه‌اى مى‌نمايد و اين تجلّى همه را هست، ليكن خواصّ مى‌دانند كه چه مى‌بينند...  
۰

ویرایش