پرش به محتوا

رسائل حکیم سبزوارى: تفاوت میان نسخه‌ها

لینک درو ن متنی
جز (جایگزینی متن - 'و فلسفي' به 'و فلسفی')
(لینک درو ن متنی)
خط ۵۷: خط ۵۷:
# برخى از دانشمندان اسلامى غیر ایرانى، فضلاى مصر و عراق و سوریه و لبنان ... از قرار کتبى که منتشر نموده و مى‏نمایند به‌تبع از دانشمندان غربى‏ معتقدند که فلسفه و عرفان اسلامى بعد از ابن رشد روبه‌زوال و افول رفت بلکه فلسفه به ابن رشد ختم شد. [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه طوسى]] از جهت علوم ریاضى آن‏چنان اهمیت در نزد دانشمندان غربى دارد که نمی‌توان مقامات او را انکار نمود وگرنه او را هم از درج کلام ساقط می‌نمودند. برخى از تعصب‌های عرب و عجمى که هنوز هم در ممالک عربى ریشه و اساس محکمى دارد، خود مانع اساسى است از براى نفوذ افکار فلاسفه و عرفاى ایرانى در این ممالک. تعصب نارواى «تسنن و تشیع» هم در این امور مدخلیت دارد و چه‌بسا که در برخى از نفوس ریشه عمیق‏‌ترى داشته باشد. در حالتی که در بین ما ایرانیان نه تعصب تشیع و تسنن مطرح است و نه حول اختلاف عرب و عجم مى‏گردیم. نزد ما دانشمند محترم است و به افکار دانشمندان دنیا به دیده احترام مى‌‏نگریم<ref>همان، ص71- 72</ref>.
# برخى از دانشمندان اسلامى غیر ایرانى، فضلاى مصر و عراق و سوریه و لبنان ... از قرار کتبى که منتشر نموده و مى‏نمایند به‌تبع از دانشمندان غربى‏ معتقدند که فلسفه و عرفان اسلامى بعد از ابن رشد روبه‌زوال و افول رفت بلکه فلسفه به ابن رشد ختم شد. [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه طوسى]] از جهت علوم ریاضى آن‏چنان اهمیت در نزد دانشمندان غربى دارد که نمی‌توان مقامات او را انکار نمود وگرنه او را هم از درج کلام ساقط می‌نمودند. برخى از تعصب‌های عرب و عجمى که هنوز هم در ممالک عربى ریشه و اساس محکمى دارد، خود مانع اساسى است از براى نفوذ افکار فلاسفه و عرفاى ایرانى در این ممالک. تعصب نارواى «تسنن و تشیع» هم در این امور مدخلیت دارد و چه‌بسا که در برخى از نفوس ریشه عمیق‏‌ترى داشته باشد. در حالتی که در بین ما ایرانیان نه تعصب تشیع و تسنن مطرح است و نه حول اختلاف عرب و عجم مى‏گردیم. نزد ما دانشمند محترم است و به افکار دانشمندان دنیا به دیده احترام مى‌‏نگریم<ref>همان، ص71- 72</ref>.
# بعدازآنکه [[سبزواری، هادی|حکیم سبزواری]] بحثی را درباره مقدار و هیولای افلاک در پاسخ به پرسشی مطرح کرده است؛ مصحح محترم افزوده است: قول به عدم وجود افلاک و بطلان هیئت بطلمیوسى در عصر مؤلف «ق»، از بدیهیات بوده است. مختصر مطالعه در کتب مصنفه در این باب در آن زمان کافى بود که شخص را معتقد به بطلان این عقیده نماید. اثبات عالم عقول، مبتنى به وجود فلک نیست کما اینکه شیخ اشراق، افلاک را معلول عقول طولیه نمی‌داند. اینکه برخى از جهله گمان نموده‏اند با بطلان افلاک تسعه، مبانى اثبات عقول هم به‌هم خورده است؛ سخت در اشتباه‌اند<ref>ص360 پاورقی 2</ref>.
# بعدازآنکه [[سبزواری، هادی|حکیم سبزواری]] بحثی را درباره مقدار و هیولای افلاک در پاسخ به پرسشی مطرح کرده است؛ مصحح محترم افزوده است: قول به عدم وجود افلاک و بطلان هیئت بطلمیوسى در عصر مؤلف «ق»، از بدیهیات بوده است. مختصر مطالعه در کتب مصنفه در این باب در آن زمان کافى بود که شخص را معتقد به بطلان این عقیده نماید. اثبات عالم عقول، مبتنى به وجود فلک نیست کما اینکه شیخ اشراق، افلاک را معلول عقول طولیه نمی‌داند. اینکه برخى از جهله گمان نموده‏اند با بطلان افلاک تسعه، مبانى اثبات عقول هم به‌هم خورده است؛ سخت در اشتباه‌اند<ref>ص360 پاورقی 2</ref>.
# [[سبزواری، هادی|حکیم سبزواری]] نوشته است: «چنانکه در اصول کافى مذکور است که «اعرفوا اللّه باللّه و الرسول بالرسالة و اولى الامر بالأمر بالمعروف و النهى عن المنکر» باید عقل کل را به عقل کلى شناخت و این مقتضاى وصول نفس است به غایات به حرکات جوهریه چه باید عقل بالقوه عقل بالفعل و مستفاد و متصل یا متحول به عقل فعال شود. نفس را چون بندها بگسیخت یابد نام عقل‏ و چنانکه نفس در ذات غنى از مواد است در فعل غنى از استعمال قوى و آلات گردد بلکه «بى یبصر و بى یسمع» شود و عقول کلیه در سلسله صعودیه به ازاى عقول کلیه در سلسله نزولیه بل هى هى فى نظر شهودها ... چون به خلوت جشن سازد با جلیل * پر بسوزد در نگنجد جبرئیل * چون شود سیمرغ جانش آشکار * موسى از وحشت شود موسیجه‏وار.» <ref>متن کتاب، ص363</ref> ولی استاد آشتیانی در نقد این کلام چنین نوشته است: مصنف علامه، بین مبانى اهل عرفان و اهل حکمت دائماً خلط مى‏کند «مقام بى ‏یبصر و بى‏ یسمع» مربوط به مقام فنا در توحید است که سالک بعدازآنکه قدم به فرق عقول نهاد به این مقام می‌رسد<ref>همان، ص363 پاورقی 3</ref>.
# [[سبزواری، هادی|حکیم سبزواری]] نوشته است: «چنانکه در اصول کافى مذکور است که «اعرفوا اللّه باللّه و الرسول بالرسالة و اولى الامر بالأمر بالمعروف و النهى عن المنکر» باید عقل کل را به عقل کلى شناخت و این مقتضاى وصول نفس است به غایات به حرکات جوهریه چه باید عقل بالقوه عقل بالفعل و مستفاد و متصل یا متحول به عقل فعال شود. نفس را چون بندها بگسیخت یابد نام عقل‏ و چنانکه نفس در ذات غنى از مواد است در فعل غنى از استعمال قوى و آلات گردد بلکه «بى یبصر و بى یسمع» شود و عقول کلیه در سلسله صعودیه به ازاى عقول کلیه در سلسله نزولیه بل هى هى فى نظر شهودها ... چون به خلوت جشن سازد با جلیل * پر بسوزد در نگنجد جبرئیل * چون شود سیمرغ جانش آشکار * موسى از وحشت شود موسی جه‏وار.» <ref>متن کتاب، ص363</ref> ولی استاد آشتیانی در نقد این کلام چنین نوشته است: مصنف علامه، بین مبانى اهل عرفان و اهل حکمت دائماً خلط مى‏کند «مقام بى ‏یبصر و بى‏ یسمع» مربوط به مقام فنا در توحید است که سالک بعدازآنکه قدم به فرق عقول نهاد به این مقام می‌رسد<ref>همان، ص363 پاورقی 3</ref>.
# مؤلف به مناسبتی لغزیده و گرفتار مدح حاکمان جائر زمانه شده و با عباراتی طولانی و اغراق‌آمیز نوشته است: چون ... جناب جلالت‌مآب، صدر الصدور و بدر البدور، الّذى حسن ظهوره فى الظّهور؛ کالنور على شاهق الطور، صدر اعظم و وزیر افخم، اعتماد الدوله میرزا آقاخان نورى «ادام اللّه ظلاله على رؤس المسلمین و ضاعف اللّه افضاله على الفقراء و المساکین»<ref>همان، ص211- 212</ref>. استاد آشتیانی آگاهانه و منصفانه در نقد این ثنای ناروا نوشته است: این جملات را که بعد از مدح ناصرالدین‌شاه مصداق «زاد فى الطنبور نغمة اخرى» است نباید حمل بر انحطاط روحى این عارف نامدار نمود بلکه محمول است بر بى‏خبرى او از اوضاع و احوال آن ‏زمان و حسن ‏ظن او به ظلمه «عصمنا اللّه تعالى من هذه الزلات» که فساد حکام بر اکثر مردم مخفى بوده است و همین بى‏خبرى از اوضاع و احوال بود که مردم ما را از قافله تمدن عقب انداخت وگرنه هیچ محمل صحیحى براى افعال و اعمال میرزا آقاخان نورى نمی‌توان یافت که رسماً براى سفارت بیگانه جاسوسى می‌نمود، شرط قبولى مقام صدارت را از بین بردن امیرکبیر میرزا تقی‌خان امیرنظام «نضر اللّه وجهه و اعلى اللّه قدره» قرار داد به اصرار و اغواى او امیرکبیر شهید شد. وى با همه شئون و حیثیت این مرد بزرگ بازى نمود، کوشید که اسم امیرکبیر را از صفحه اعیان حک نماید، غافل از آن‏که «و اللّه متم نوره و لو کره ...». ... وجود میرزا آقاخان لکه ننگى بر تاریخ ایران است، در پستى و دنائت تالى نداشته است و گشودن زبان به مدح چنین عنصر پلیدى دور از مقام این عارف بزرگوار است...<ref>همان، ص211 و 212 پاورقی 1</ref>.
# مؤلف به مناسبتی لغزیده و گرفتار مدح حاکمان جائر زمانه شده و با عباراتی طولانی و اغراق‌آمیز نوشته است: چون ... جناب جلالت‌مآب، صدر الصدور و بدر البدور، الّذى حسن ظهوره فى الظّهور؛ کالنور على شاهق الطور، صدر اعظم و وزیر افخم، اعتماد الدوله میرزا آقاخان نورى «ادام اللّه ظلاله على رؤس المسلمین و ضاعف اللّه افضاله على الفقراء و المساکین»<ref>همان، ص211- 212</ref>. استاد آشتیانی آگاهانه و منصفانه در نقد این ثنای ناروا نوشته است: این جملات را که بعد از مدح ناصرالدین‌شاه مصداق «زاد فى الطنبور نغمة اخرى» است نباید حمل بر انحطاط روحى این عارف نامدار نمود بلکه محمول است بر بى‏خبرى او از اوضاع و احوال آن ‏زمان و حسن ‏ظن او به ظلمه «عصمنا اللّه تعالى من هذه الزلات» که فساد حکام بر اکثر مردم مخفى بوده است و همین بى‏خبرى از اوضاع و احوال بود که مردم ما را از قافله تمدن عقب انداخت وگرنه هیچ محمل صحیحى براى افعال و اعمال میرزا آقاخان نورى نمی‌توان یافت که رسماً براى سفارت بیگانه جاسوسى می‌نمود، شرط قبولى مقام صدارت را از بین بردن امیرکبیر میرزا تقی‌خان امیرنظام «نضر اللّه وجهه و اعلى اللّه قدره» قرار داد به اصرار و اغواى او امیرکبیر شهید شد. وى با همه شئون و حیثیت این مرد بزرگ بازى نمود، کوشید که اسم امیرکبیر را از صفحه اعیان حک نماید، غافل از آن‏که «و اللّه متم نوره و لو کره ...». ... وجود میرزا آقاخان لکه ننگى بر تاریخ ایران است، در پستى و دنائت تالى نداشته است و گشودن زبان به مدح چنین عنصر پلیدى دور از مقام این عارف بزرگوار است...<ref>همان، ص211 و 212 پاورقی 1</ref>.
# مضمون این روایت (ان اللّه خلق آدم على صورته) با هیچ مبنایی از مبانى دینى مخالفت ندارد. در بعضى از روایات صحیحه وارد از طریق اهل عصمت و طهارت بنا به نقل اکابر محدثان طایفه ناجیه شیعه «کثرهم اللّه تعالى» این مضمون را مى‏توان استفاده کرد، درصورتی‌که از صورت مظهریت تامه نسبت به اسماء و صفات حق استفاده شود که مطابق باشد با مفاد آیه کریمه: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» نه در موضعى وارد باشد که مستلزم مفاسد و مخالف صریح عقل و نقل گردد. آقاى دکتر ابوالعلاء عفیفى دانشمند مصرى که این روایت را اثر یهودى معروف می‌داند باید اعتراف مى‏کرد که ناقل این روایت محدثان عامه هستند که در کتب خود از چند طریق این حدیث مجعول را نقل کرده‏اند و از این قبیل احادیث در کتب آن‌ها بسیار است. استاد عفیفى و دیگر متجدّدان عصر، از قرآن و حدیث‏ بى‏اطلاعند<ref>همان، ص185- 186</ref>.
# مضمون این روایت (ان اللّه خلق آدم على صورته) با هیچ مبنایی از مبانى دینى مخالفت ندارد. در بعضى از روایات صحیحه وارد از طریق اهل عصمت و طهارت بنا به نقل اکابر محدثان طایفه ناجیه شیعه «کثرهم اللّه تعالى» این مضمون را مى‏توان استفاده کرد، درصورتی‌که از صورت مظهریت تامه نسبت به اسماء و صفات حق استفاده شود که مطابق باشد با مفاد آیه کریمه: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» نه در موضعى وارد باشد که مستلزم مفاسد و مخالف صریح عقل و نقل گردد. آقاى دکتر ابوالعلاء عفیفى دانشمند مصرى که این روایت را اثر یهودى معروف می‌داند باید اعتراف مى‏کرد که ناقل این روایت محدثان عامه هستند که در کتب خود از چند طریق این حدیث مجعول را نقل کرده‏اند و از این قبیل احادیث در کتب آن‌ها بسیار است. استاد عفیفى و دیگر متجدّدان عصر، از قرآن و حدیث‏ بى‏اطلاعند<ref>همان، ص185- 186</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش