مكتوبات و مجالس سبعه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'صلاحالدين' به 'صلاح‌الدين'
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'صلاحالدين' به 'صلاح‌الدين')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۷۳: خط ۷۳:
«مجالس سبعه»، اگر چه در قياس با آثار نيمه دوم مولانا، به لحاظ مضمون و محتوا فقير و اندك‌مايه است، اما به لحاظ فرم، درخور توجه و دقت است. مولانا، در «مجالس سبعه»، سخنورى توان‌مند و گرم‌دهان و چيره‌دست بر الفاظ جلوه مى‌كند.
«مجالس سبعه»، اگر چه در قياس با آثار نيمه دوم مولانا، به لحاظ مضمون و محتوا فقير و اندك‌مايه است، اما به لحاظ فرم، درخور توجه و دقت است. مولانا، در «مجالس سبعه»، سخنورى توان‌مند و گرم‌دهان و چيره‌دست بر الفاظ جلوه مى‌كند.


«مكتوبات»، عموماً نوع ادبى جالبى است كه به مقتضاى ماهيت خود فوايدى استثنايى در بر دارد. شخصيت نويسنده، مناسبات او با طبقات متعدد، واكنش‌هاى او در برابر رويدادهايى كه با زندگى خصوصى و اجتماعى‌اش، پيوند نزديك دارد، علاقه‌ها و گرايش‌ها و نفرت‌ها، تلقى او از افراد و حوادث و سرانجام احياناً اسرار زندگى او، با صداقت و صفاى بيشترى از لابه‌لاى نامه‌ها نمودار مى‌شود و حسّ كنجكاوى خواننده را بهتر ارضا مى‌كند. مولانا در اين نامه‌ها دبيرى چيره‌دست جلوه مى‌نمايد كه به اسلوب ترسّل و انشاء از هر حيث آشناست. در عين حفظ مرتبت والاى خود، القاب و عناوين و شأن و مقام مخاطب را رعايت مى‌كند. قلمش، روان و شيرين و رسا و مؤثر و وافى به مقصود است. اگر سفارش كسى را مى‌كند، مى‌داند كه در كجا بايد بدون مقدمه وارد مطلب شود و در كجا زمينه‌چينى كند، كجا درخواست را در لفافه بپيچد و كجا عريان عرضه بدارد. به قياس با مكتوبات سنايى، نامه‌هايش، از تكلف پيراسته‌تر و هم پوياتر است. در عين آنكه آهنگ تند و پرشتاب نامه‌هاى عين القضات در آن احساس نمى‌شود. به لحاظ محتوا نيز با نامه‌هاى عين القضات فرق ماهوى دارد. نامه‌هاى عين القضات، بيشتر، جواب مشكلات مريدان در مسائل قرآنى و باطنى و بيان حاصل تجربه‌هاى عرفانى است؛ در حالى كه نامه‌هاى مولانا غالباً خطاب به دولت‌مردان و قدرت‌مندان است، در توصيه مريدان و هم كسانى كه مولانا نسبت به آنان توجه خاص داشته است. اين نامه‌ها، به قول صلاحالدين ملطى، مريد مولانا، «براى درد مساكين و اهل حاجات» بوده است؛ مثلاً براى معافيت از ماليات، رفع تعدى و تجاوز، واگذارى مشيخت خانقاه، كمك مالى براى بناى خانقاه و...
«مكتوبات»، عموماً نوع ادبى جالبى است كه به مقتضاى ماهيت خود فوايدى استثنايى در بر دارد. شخصيت نويسنده، مناسبات او با طبقات متعدد، واكنش‌هاى او در برابر رويدادهايى كه با زندگى خصوصى و اجتماعى‌اش، پيوند نزديك دارد، علاقه‌ها و گرايش‌ها و نفرت‌ها، تلقى او از افراد و حوادث و سرانجام احياناً اسرار زندگى او، با صداقت و صفاى بيشترى از لابه‌لاى نامه‌ها نمودار مى‌شود و حسّ كنجكاوى خواننده را بهتر ارضا مى‌كند. مولانا در اين نامه‌ها دبيرى چيره‌دست جلوه مى‌نمايد كه به اسلوب ترسّل و انشاء از هر حيث آشناست. در عين حفظ مرتبت والاى خود، القاب و عناوين و شأن و مقام مخاطب را رعايت مى‌كند. قلمش، روان و شيرين و رسا و مؤثر و وافى به مقصود است. اگر سفارش كسى را مى‌كند، مى‌داند كه در كجا بايد بدون مقدمه وارد مطلب شود و در كجا زمينه‌چينى كند، كجا درخواست را در لفافه بپيچد و كجا عريان عرضه بدارد. به قياس با مكتوبات سنايى، نامه‌هايش، از تكلف پيراسته‌تر و هم پوياتر است. در عين آنكه آهنگ تند و پرشتاب نامه‌هاى عين القضات در آن احساس نمى‌شود. به لحاظ محتوا نيز با نامه‌هاى عين القضات فرق ماهوى دارد. نامه‌هاى عين القضات، بيشتر، جواب مشكلات مريدان در مسائل قرآنى و باطنى و بيان حاصل تجربه‌هاى عرفانى است؛ در حالى كه نامه‌هاى مولانا غالباً خطاب به دولت‌مردان و قدرت‌مندان است، در توصيه مريدان و هم كسانى كه مولانا نسبت به آنان توجه خاص داشته است. اين نامه‌ها، به قول صلاح‌الدين ملطى، مريد مولانا، «براى درد مساكين و اهل حاجات» بوده است؛ مثلاً براى معافيت از ماليات، رفع تعدى و تجاوز، واگذارى مشيخت خانقاه، كمك مالى براى بناى خانقاه و...


آزادگى و وارستگى مولانا از هر سطر نامه، ساطع است. حتى در عنوان‌ها از حد عرف تجاوز نمى‌كند. اگر خواهشى دارد منت نمى‌پذيرد، بلكه به نوعى منت مى‌نهد: «نانى كه به چنين درويشى دادى باز مستان، دو نيم مكن، كه آن درويش نان بسيار يابد و ليكن تو چنان درويش نيابى»(نامه هفتاد و چهارم).
آزادگى و وارستگى مولانا از هر سطر نامه، ساطع است. حتى در عنوان‌ها از حد عرف تجاوز نمى‌كند. اگر خواهشى دارد منت نمى‌پذيرد، بلكه به نوعى منت مى‌نهد: «نانى كه به چنين درويشى دادى باز مستان، دو نيم مكن، كه آن درويش نان بسيار يابد و ليكن تو چنان درويش نيابى»(نامه هفتاد و چهارم).
خط ۷۹: خط ۷۹:
در حقيقت نيز منت نهادن جا دارد، چون خواجه، توفيق آن يافته است كه سبب خير شود و اجرش را صد چندان از حق بگيرد. مولانا، در نامه‌هايش، بيشتر، لحن نصحيت پدرانه اختيار مى‌كند و گاهى زبان تذكر و تنبيه عرفانى و به‌ندرت توبيخ و سرزنش و حتى تهديد؛ حتى در نامه‌اى ظاهراً خطاب به فخرالدين على صاحب عطا، از دولت‌مردان پرسابقه و بادوام دولت سلجوقيان، در باره اجحافى كه بر درويشان رفته مى‌نويسد: «جماعتى، از جهل و بى‌اعتقادى، درويشان را كه طالب الله‌اند مى‌رنجانند از رندى و بى‌باكى، و به خدمت شما مى‌آيند و باژگونه جهودانه مى‌گريند و شكايت مى‌كنند... توقع است كه به نوعى ديگر تفحص فرمايد و به زبان و دست ديگر يارى دهد درويشان را و مظلومان را، تا آن دود به آسمان نرود و فتنه‌ها نينگيزد. درويشان را آن زبان نيست و آن دل نيست كه با آن رندان جهودطبع، مقابله كنند در مكر و حيله و باژگونه تشنيعى زنند، سر ديگران بشكنند و دستار ديگران برند و سر برهنه و سربسته پيش شما آيند و منافقان ديگر را به گواهى آرند» و در پايان، به قهر و تهديد مى‌افزايد: «اگر مى‌رويم از شهر و زحمت مى‌بريم، نمى‌گذارند و اگر مى‌نشينيم، اين دو سه درويش از ما نمى‌سكلند تا ما در فرو بنديم. ما را طاقت اين ظلم نماند؛ باقى، رأى شماست(نامه پنجاه و دوم).
در حقيقت نيز منت نهادن جا دارد، چون خواجه، توفيق آن يافته است كه سبب خير شود و اجرش را صد چندان از حق بگيرد. مولانا، در نامه‌هايش، بيشتر، لحن نصحيت پدرانه اختيار مى‌كند و گاهى زبان تذكر و تنبيه عرفانى و به‌ندرت توبيخ و سرزنش و حتى تهديد؛ حتى در نامه‌اى ظاهراً خطاب به فخرالدين على صاحب عطا، از دولت‌مردان پرسابقه و بادوام دولت سلجوقيان، در باره اجحافى كه بر درويشان رفته مى‌نويسد: «جماعتى، از جهل و بى‌اعتقادى، درويشان را كه طالب الله‌اند مى‌رنجانند از رندى و بى‌باكى، و به خدمت شما مى‌آيند و باژگونه جهودانه مى‌گريند و شكايت مى‌كنند... توقع است كه به نوعى ديگر تفحص فرمايد و به زبان و دست ديگر يارى دهد درويشان را و مظلومان را، تا آن دود به آسمان نرود و فتنه‌ها نينگيزد. درويشان را آن زبان نيست و آن دل نيست كه با آن رندان جهودطبع، مقابله كنند در مكر و حيله و باژگونه تشنيعى زنند، سر ديگران بشكنند و دستار ديگران برند و سر برهنه و سربسته پيش شما آيند و منافقان ديگر را به گواهى آرند» و در پايان، به قهر و تهديد مى‌افزايد: «اگر مى‌رويم از شهر و زحمت مى‌بريم، نمى‌گذارند و اگر مى‌نشينيم، اين دو سه درويش از ما نمى‌سكلند تا ما در فرو بنديم. ما را طاقت اين ظلم نماند؛ باقى، رأى شماست(نامه پنجاه و دوم).


مولانا، در جايى كه پاى حرمت مردان خدا در ميان است، بى‌گذشت و بى‌مداراست؛ نمونه‌اش نامه‌اى كه به سلطان ولد در سفارش رعايت حال عروس خود، فاطمه خاتون، دختر صلاحالدين زركوب كه او را به صفت «شاه‌زاده ما و روشنايى دل و ديده ما و همه عالم كه امروز در حواله و حباله آن فرزند است» وصف مى‌كند، هويداست و طرفه اينكه براى حفظ حرمت و فاصله پدر - فرزندى و مختل نساختن صلح و صفاى خانوادگى و نفى اين توهم كه از جانب خاتون گله و شكايتى رفته باشد، به تأكيد مى‌گويد: «و الله الذى لا اله الا هو كه هيچ گله‌اى نكرده‌اند و پيغام نكرده‌اند، نه به ايماء، نه اشارت، نه تعريض الاّ بى‌گفتِ خلق و اشارت ايشان چند روز است كه از صداى عالمِ جان و وراى عالمِ صورت، صورتِ بى‌صورت به هوشم مى‌آيد و مرا مى‌خَلَد، ندانم كه حكايت حال است يا قال؟(نامه ششم).
مولانا، در جايى كه پاى حرمت مردان خدا در ميان است، بى‌گذشت و بى‌مداراست؛ نمونه‌اش نامه‌اى كه به سلطان ولد در سفارش رعايت حال عروس خود، فاطمه خاتون، دختر صلاح‌الدين زركوب كه او را به صفت «شاه‌زاده ما و روشنايى دل و ديده ما و همه عالم كه امروز در حواله و حباله آن فرزند است» وصف مى‌كند، هويداست و طرفه اينكه براى حفظ حرمت و فاصله پدر - فرزندى و مختل نساختن صلح و صفاى خانوادگى و نفى اين توهم كه از جانب خاتون گله و شكايتى رفته باشد، به تأكيد مى‌گويد: «و الله الذى لا اله الا هو كه هيچ گله‌اى نكرده‌اند و پيغام نكرده‌اند، نه به ايماء، نه اشارت، نه تعريض الاّ بى‌گفتِ خلق و اشارت ايشان چند روز است كه از صداى عالمِ جان و وراى عالمِ صورت، صورتِ بى‌صورت به هوشم مى‌آيد و مرا مى‌خَلَد، ندانم كه حكايت حال است يا قال؟(نامه ششم).


مولانا، با احاطه‌اى كه بر آيات و معانى قرآنى و احاديث و امثال و اشعار عرب و عجم دارد و با ذهن وقّاد و زخّار خود، استادانه و بى‌آنكه تصنعى احساس شود از اين دست‌مايه‌ها براى مؤثر ساختن نامه‌هاى خود به‌جا و به موقع فايده برمى‌گيرد و گاهى شيرين‌كارى‌هايى در اين ميدان نشان مى‌دهد؛ يكى از آنها حكايتى است كه افلاكى در «مناقب العارفين» نقل كرده و قابل مراجعه است.
مولانا، با احاطه‌اى كه بر آيات و معانى قرآنى و احاديث و امثال و اشعار عرب و عجم دارد و با ذهن وقّاد و زخّار خود، استادانه و بى‌آنكه تصنعى احساس شود از اين دست‌مايه‌ها براى مؤثر ساختن نامه‌هاى خود به‌جا و به موقع فايده برمى‌گيرد و گاهى شيرين‌كارى‌هايى در اين ميدان نشان مى‌دهد؛ يكى از آنها حكايتى است كه افلاكى در «مناقب العارفين» نقل كرده و قابل مراجعه است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش