پرش به محتوا

شفاء العليل في مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - ')ب' به ') ب')
خط ۴۰: خط ۴۰:




==معرفى اجمالى==


'''شفاء العليل في مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل''' در موضوع جبر و قدر به زبان عربى براى اثبات اعتقاد اهل حديث در موضوع جبر و تفويض در قرن هفتم هجرى نوشته شده است.


كتاب شفاء العليل في مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل در موضوع جبر و قدر به زبان
==گزارش محتوا==
 
عربى براى اثبات اعتقاد اهل حديث در موضوع جبر و تفويض در قرن هفتم هجرى نوشته شده است.
 
 
 
ابن قيّم جوزيه از علماء اهل سنت در قرن هفتم است.او از شاگردان [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] و از اساتين
 
سلفى‌گرى محسوب مى‌شود.با توجه به اينكه بزرگترين مشخصۀ ابن جوزيّه ترويج عقايد و آراء [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] بوده
 
است و [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] نيز على الظاهر اشعرى نبوده و از اهل حديث مى‌باشد ابن قيّم نيز به تبع او به همين مسلك
 
بوده است و به زعم خود در سدد نقد نظريات مفوضّه بوده است و تأليف كتاب شفاء العليل را نيز


ابن قيّم جوزيه از علماء اهل سنت در قرن هفتم است.او از شاگردان [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] و از اساتين سلفى‌گرى محسوب مى‌شود.با توجه به اينكه بزرگترين مشخصۀ ابن جوزيّه ترويج عقايد و آراء [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] بوده است و [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] نيز على الظاهر اشعرى نبوده و از اهل حديث مى‌باشد ابن قيّم نيز به تبع او به همين مسلك بوده است و به زعم خود در سدد نقد نظريات مفوضّه بوده است و تأليف كتاب شفاء العليل را نيز
در همين راستا مى‌توان ارزيابى نمود.
در همين راستا مى‌توان ارزيابى نمود.


وى در اين كتاب دلائل اشاعره را براى قول به جبر آورده و مورد بررسى قرار مى‌دهد.براى نمونه در قضيه‌اى كه از احتجاج آدم ابوالبشر(ع) و موسى(ع) به نقل از پيغمبر اكرم صلى اله عليه و آله آمده است اشاره مى‌كند.او اوّل متن حديث را از [[صحيح مسلم]] و [[صحيح بخارى]] به نقل از ابوهريره مى‌آورد كه معنى حديث به اين صورت است.
پيغمبر اكرم صلى اله عليه و آله مى‌فرمايد:موسى و آدم احتجاج كردند و موسى به آدم گفت: تو پدر ما هستى ولى ما را از بهشت به خاطر خطائى كه مرتكب شدى بيرون كردى.آدم در جواب مى‌گويد: تو موسى هستى كه خداوند تو را به كلامش برگزيده و تورات را برايت به دست خود نوشته است، آيا تو مرا در مورد امرى كه خداوند چهل سال قبل از خلقت من مقدر كرده بود ملامت مى‌كنى؟


ابن قيّم سپس چند روايت گوناگون از اين حديث را مى‌آورد و مى‌گويد عده‌اى از معتزله اين حديث را نفهميده و آنرا رد كرده‌اند مثل ابوعلى جبائى و من تبعينش كه مى‌گويند اين حديث اگر صحيح باشد، نبوت انبياء باطل مى‌شود و اگر قدر حجتى باشد براى گناهكاران امر و نهى الهى باطل خواهد بود و ملامتى براى اهل معصيت نخواهد بود.


وى در اين كتاب دلائل اشاعره را براى قول به جبر آورده و مورد بررسى قرار مى‌دهد.براى نمونه
ابن جوزيّه اين را علامتى بر جهالت معتزله نسبت به خدا و پيغمبر(ص) مى‌داند و مى‌گويد در حاليكه اين حديث صحيح و متفق عليه است.وى در ادامه دارد؛كم نبوده‌اند ديگرانى كه روايات مهم ما را زير سؤال برده‌اند مثلا اهل كلام كه رواياتى را كه با اعتقادات باطلشان مخالف بوده را رد كرده‌اند مثل رد احاديث رؤيت، احاديث نزول خدا به آسمان و به زمين و احاديث تكلم خدا و...يا مثل رافضى‌ها كه احاديث فضائل خلفاء راشدين و ديگر صحابه را رد مى‌كنند.
 
در قضيه‌اى كه از احتجاج آدم ابوالبشر(ع) و موسى(ع) به نقل از پيغمبر اكرم صلى اله عليه و آله آمده است
 
اشاره مى‌كند.او اوّل متن حديث را از [[صحيح مسلم]] و [[صحيح بخارى]] به نقل از ابوهريره مى‌آورد كه معنى
 
حديث به اين صورت است.
 
 
 
پيغمبر اكرم صلى اله عليه و آله مى‌فرمايد:موسى و آدم احتجاج كردند و موسى به آدم گفت: تو پدر ما هستى
 
ولى ما را از بهشت به خاطر خطائى كه مرتكب شدى بيرون كردى.آدم در جواب مى‌گويد: تو موسى هستى
 
كه خداوند تو را به كلامش برگزيده و تورات را برايت به دست خود نوشته است، آيا تو مرا در
 
مورد امرى كه خداوند چهل سال قبل از خلقت من مقدر كرده بود ملامت مى‌كنى؟
 
 
 
ابن قيّم سپس چند روايت گوناگون از اين حديث را مى‌آورد و مى‌گويد عده‌اى از معتزله اين حديث را
 
نفهميده و آنرا رد كرده‌اند مثل ابوعلى جبائى و من تبعينش كه مى‌گويند اين حديث اگر صحيح باشد.
 
نبوت انبياء باطل مى‌شود و اگر قدر حجتى باشد براى گناهكاران امر و نهى الهى باطل خواهد بود
 
و ملامتى براى اهل معصيت نخواهد بود.
 
 
 
ابن جوزيّه اين را علامتى بر جهالت معتزله نسبت به خدا و پيغمبر(ص) مى‌داند و مى‌گويد در حاليكه اين
 
حديث صحيح و متفق عليه است.
 
 
 
وى در ادامه دارد؛كم نبوده‌اند ديگرانى كه روايات مهم ما را زير سؤال برده‌اند مثلا اهل كلام كه
 
رواياتى را كه با اعتقادات باطلشان مخالف بوده را رد كرده‌اند مثل رد احاديث رؤيت، احاديث
 
نزول خدا به آسمان و به زمين و احاديث تكلم خدا و...يا مثل رافضى‌ها كه احاديث فضائل
 
خلفاء راشدين و ديگر صحابه را رد مى‌كنند.
 
 
 
ابن جوزيّه اينجا بطور كامل تبعيت بى‌چون‌وچراى خود را از احاديث نشان مى‌دهد و مثالهاى گوناگونى
 
را در اين مورد ذكر مى‌كند وى منكرين قدر را به سختى توبيخ مى‌كند در مورد مرحوم بو على سينا(ره) دارد.
 
 
 
قال شيخ الملحدين [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] فى اشاراته:العارف لا ينكر منكرا لاستبصاره بسرّ اللّه قضائى فى القدر
 
همانطور كه اشاره شد اينها نمى‌خواهند به راحتى اعتراف به جبر بكنند ولى در واقع به همان
 
نتيجۀ اشاعره در مورد قول به جبر رسيده‌اند.
 
 
 
ابن قيّم الجوزيّه در جايى قول به كسب را كه اشاعره آنرا براى رهايى از بى‌تأثير شدن امر و نهى‌الهى در اثر خلق افعال توسط خداوند برگزيده‌اند را ردّ مى‌كند و مى‌گويد قول به كسب لفظ لا معنا له
 
يعنى چطور مى‌شود بگوئيم خالق افعال خداوند است و كسب آن بدست انسان.ولى با قدرى تعمق در
 
افكار و انديشه‌هاى اين افراد مى‌توان پى برد كه حرف خود اينان نيز چيزى شبيه همان كسب اشاعره است
 
يعنى انسان فقط واسطه اجراى افعال خلق شدۀ خداوند است.
 
 
 
ابن الجوزيه در اين كتاب براى اثبات آراء خود به دلائلى چون معلوم بودن سعادت و شقاوت هركس
 
نزد خداوند، تقدير امور در شب قدر و...استناد كرده است.همچنين از آياتى چون'''«انا كل شىء خلقناه
 
بقدر»'''يا آيۀ'''«ان الذين سبقت لهم من الحسنى»'''و امثالهم كمك مى‌گيرد، براى مثال در ذيل آيۀ اول
 
روايى را از رسول مكرّم اسلام صلى اله عليه و آله نقل مى‌كند بدين مضمون كه:اذا كان يوم القيامة نادى
 
مناد اين خصماء اللّه و هم القدريّة.سپس از دارقطنى نقل مى‌كند كه حبيب بن عمرو الانصارى كه از
 
رجال اين حديث است مجهول مى‌باشد فلذا حديث مضطرب الاسناد است بعد مى‌گويد مخاصمه‌كنندگان
 
در قدر دو نوع‌اند:1-كسانى كه امر و نهى الهى را به خاطر اعتقاد به قدر باطل مى‌دانند كه اينها مانند كسانى‌اند
 
كه گفتند لو شاء اللّه ما اشركنا و لا آباؤنا.
 
 
 
2-كسانى كه منكر قضا و قدر الهى‌اند.سپس از عوف نقل مى‌كند كه من كذب بالقدر فقد


كذب بالاسلام و از احمد نيز نقل مى‌كند كه القدر قدرة اللّه
ابن جوزيّه اينجا بطور كامل تبعيت بى‌چون‌وچراى خود را از احاديث نشان مى‌دهد و مثالهاى گوناگونى را در اين مورد ذكر مى‌كند وى منكرين قدر را به سختى توبيخ مى‌كند در مورد مرحوم بو على سينا(ره) دارد.


قال شيخ الملحدين [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] فى اشاراته:العارف لا ينكر منكرا لاستبصاره بسرّ اللّه قضائى فى القدر.
همانطور كه اشاره شد اينها نمى‌خواهند به راحتى اعتراف به جبر بكنند ولى در واقع به همان نتيجۀ اشاعره در مورد قول به جبر رسيده‌اند.


ابن قيّم الجوزيّه در جايى قول به كسب را كه اشاعره آنرا براى رهايى از بى‌تأثير شدن امر و نهى‌الهى در اثر خلق افعال توسط خداوند برگزيده‌اند را ردّ مى‌كند و مى‌گويد قول به كسب لفظ لا معنا له يعنى چطور مى‌شود بگوئيم خالق افعال خداوند است و كسب آن بدست انسان.ولى با قدرى تعمق در افكار و انديشه‌هاى اين افراد مى‌توان پى برد كه حرف خود اينان نيز چيزى شبيه همان كسب اشاعره است يعنى انسان فقط واسطه اجراى افعال خلق شدۀ خداوند است.


كتاب شفاء الحيل فى مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل داراى استدلالات زيادى از اين
ابن الجوزيه در اين كتاب براى اثبات آراء خود به دلائلى چون معلوم بودن سعادت و شقاوت هركس نزد خداوند، تقدير امور در شب قدر و...استناد كرده است.همچنين از آياتى چون'''«انا كل شىء خلقناه بقدر»'''يا آيۀ'''«ان الذين سبقت لهم من الحسنى»'''و امثالهم كمك مى‌گيرد، براى مثال در ذيل آيۀ اول روايتى را از رسول مكرّم اسلام صلى اله عليه و آله نقل مى‌كند بدين مضمون كه:اذا كان يوم القيامة نادى مناد اين خصماء اللّه و هم القدريّة.سپس از دارقطنى نقل مى‌كند كه حبيب بن عمرو الانصارى كه از رجال اين حديث است مجهول مى‌باشد فلذا حديث مضطرب الاسناد است بعد مى‌گويد مخاصمه‌كنندگان در قدر دو نوع‌اند:1-كسانى كه امر و نهى الهى را به خاطر اعتقاد به قدر باطل مى‌دانند كه اينها مانند كسانى‌اند كه گفتند لو شاء اللّه ما اشركنا و لا آباؤنا.


دست مى‌باشد.
2-كسانى كه منكر قضا و قدر الهى‌اند.سپس از عوف نقل مى‌كند كه من كذب بالقدر فقد كذب بالاسلام و از احمد نيز نقل مى‌كند كه القدر قدرة اللّه.
كتاب شفاء الحيل فى مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل داراى استدلالات زيادى از اين دست مى‌باشد.


==نسخۀ حاضر==
==نسخۀ حاضر==
۶٬۵۹۱

ویرایش