پرش به محتوا

حکیم‌نامه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۳ اکتبر ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - ' ]]' به ']]')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
خط ۹: خط ۹:
| data-type="otherBookNames" |اجتماع علامه
| data-type="otherBookNames" |اجتماع علامه


«ذيل سير العباد» و اشعار ديگر
«ذيل سير العباد» و اشعار ديگر  
|-
|-
|پدیدآورندگان  
|پدیدآورندگان  
خط ۳۶: خط ۳۶:
|-
|-
||سال نشر  
||سال نشر  
| ata-type="publishYear" |مجلد1: 1384ش ,
| ata-type="publishYear" |مجلد1: 1384ش ,  
|- class="articleCode"
|- class="articleCode"


خط ۵۲: خط ۵۲:
بخش دوم حاوی ذیل سیرالعباد، مثنوی درباره تبدل صورت‌ها و رباعی‌هاست.  
بخش دوم حاوی ذیل سیرالعباد، مثنوی درباره تبدل صورت‌ها و رباعی‌هاست.  


در پیوست کتاب نیز مثنوی [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه‌نصیرالدین طوسی]] آمده که ادامه مثنوی اوحدالدین رازی است.
در پیوست کتاب نیز مثنوی [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه‌نصیرالدین طوسی]] آمده که ادامه مثنوی اوحدالدین رازی است.  


==گزارش محتوا=
==گزارش محتوا=
این‌که چرا مؤلف این اثر را اجتماع علامه نامیده است؟ به نظر می‌رسد که نویسنده در اینجا لفظ «اجتماع» را به معنای تألیف یا گردآوری به‌کار برده است. خود مؤلف «جمع آوردن» را به معنای تألیف کردن به کار برده (ص43) و در زمان او این فعل به معنای تألیف یا گردآوری کردن یا نوشتن و «جامع» به معنای گردآورنده یا مؤلف به‌کار رفته است. مراد مؤلف از «علامه» هم ظاهراً خود اوست که در این کتاب از زبان عقل کل سخن می‌گوید و همین‌طور منظور او از حکیم خودش است بنابراین اجتماع علامه تقریباً به همان معنای حکیم‌نامه است<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص12-11</ref>.  
این‌که چرا مؤلف این اثر را اجتماع علامه نامیده است؟ به نظر می‌رسد که نویسنده در اینجا لفظ «اجتماع» را به معنای تألیف یا گردآوری به‌کار برده است. خود مؤلف «جمع آوردن» را به معنای تألیف کردن به کار برده (ص43) و در زمان او این فعل به معنای تألیف یا گردآوری کردن یا نوشتن و «جامع» به معنای گردآورنده یا مؤلف به‌کار رفته است. مراد مؤلف از «علامه» هم ظاهراً خود اوست که در این کتاب از زبان عقل کل سخن می‌گوید و همین‌طور منظور او از حکیم خودش است بنابراین اجتماع علامه تقریباً به همان معنای حکیم‌نامه است<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص12-11</ref>.
   
   
حکیم‌نامه یا اجتماع علامه کتابی است فلسفی با مایه‌های عرفانی و اوحدالدین در آن سعی کرده است مراتب موجودات را از مبدأ تکوین تا عالم جسمانی‌ و مادی شرح دهد و به‌این‌ترتیب مسیر حرکت و بازگشت نفس ناطقه را به مبدأ نشان دهد. از این حیث کتاب رازی مانند کتاب‌های حی بن یقظان، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‌سینا]] و سیر العباد سنایی‌ است‌، هرچند که کتاب او را نمی‌توان یک داستان تمثیلی فلسفی به معنی دقیق لفظ دانست. نفس در این کتاب به سفر عقلی نمی‌پردازد، بلکه با عقل گفتگو می‌کند‌ و لذا‌ این کتاب را می‌توان اثری زبان حالی دانست، چه رازی مطلب خود را با استفاده از شگرد ادبیی که در عصر او متداول شده بود‌، یعنی‌ زبان حال، بیان کرده است‌<ref>ر.ک: همان، ص16-15</ref>.  
حکیم‌نامه یا اجتماع علامه کتابی است فلسفی با مایه‌های عرفانی و اوحدالدین در آن سعی کرده است مراتب موجودات را از مبدأ تکوین تا عالم جسمانی‌ و مادی شرح دهد و به‌این‌ترتیب مسیر حرکت و بازگشت نفس ناطقه را به مبدأ نشان دهد. از این حیث کتاب رازی مانند کتاب‌های حی بن یقظان، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن‌سینا]] و سیر العباد سنایی‌ است‌، هرچند که کتاب او را نمی‌توان یک داستان تمثیلی فلسفی به معنی دقیق لفظ دانست. نفس در این کتاب به سفر عقلی نمی‌پردازد، بلکه با عقل گفتگو می‌کند‌ و لذا‌ این کتاب را می‌توان اثری زبان حالی دانست، چه رازی مطلب خود را با استفاده از شگرد ادبیی که در عصر او متداول شده بود‌، یعنی‌ زبان حال، بیان کرده است‌<ref>ر.ک: همان، ص16-15</ref>.


نفس‌ ناطقه که خود را مستعد سفر روحانی می‌بیند به دنبال راه و وسیله‌ای می‌گردد برای رفتن به این سفر که ناگهان عقل کل که عقل نخستین‌ است‌ به زبان حال به‌ او‌ می‌گوید که تا قابلیت سفر روحانی را پیدا نکند و به امور دنیوی و سخنانی که مردم دون درباره او خواهند گفت بی‌اعتنا نشود، محال است که به مطلوب برسد. در اینجا عقل به حکایت‌ زبان‌ حالی لاک‌پشت و دو بط که در کلیله و دمنه آمده است اشاره می‌کند. بطان برای اینکه لاک‌پشت یا باخه را با خود ببرند، چوبی می‌آورند و از او می‌خواهند که آن را‌ محکم‌ به دندان‌ بگیرد و به سخنان مردمان التفاتی نکند. چون به هوا پرواز می‌کنند، مردم از پایین می‌گویند که «بطان باخه می‌برند‌». ابتدا چیزی نمی‌گوید ولی سرانجام بی‌طاقت می‌شود و می‌گوید: «تا کور شوید». دهان‌ گشودن باخه‌ همان‌ و افتادن او همان<ref>ر.ک: پورجوادی، نصرالله، ص21</ref>.  
نفس‌ ناطقه که خود را مستعد سفر روحانی می‌بیند به دنبال راه و وسیله‌ای می‌گردد برای رفتن به این سفر که ناگهان عقل کل که عقل نخستین‌ است‌ به زبان حال به‌ او‌ می‌گوید که تا قابلیت سفر روحانی را پیدا نکند و به امور دنیوی و سخنانی که مردم دون درباره او خواهند گفت بی‌اعتنا نشود، محال است که به مطلوب برسد. در اینجا عقل به حکایت‌ زبان‌ حالی لاک‌پشت و دو بط که در کلیله و دمنه آمده است اشاره می‌کند. بطان برای اینکه لاک‌پشت یا باخه را با خود ببرند، چوبی می‌آورند و از او می‌خواهند که آن را‌ محکم‌ به دندان‌ بگیرد و به سخنان مردمان التفاتی نکند. چون به هوا پرواز می‌کنند، مردم از پایین می‌گویند که «بطان باخه می‌برند‌». ابتدا چیزی نمی‌گوید ولی سرانجام بی‌طاقت می‌شود و می‌گوید: «تا کور شوید». دهان‌ گشودن باخه‌ همان‌ و افتادن او همان<ref>ر.ک: پورجوادی، نصرالله، ص21</ref>.


پس از مقدمه کتاب، مطالب‌ اصلی‌ در طی چهار گفتار دنبال می‌شود. در ابتدای گفتار اول، نفس و عقل با یکدیگر به گفتگو می‌پردازند. نفس درباره ماهیت نفس سؤال می‌کند و عقل جواب می‌دهد. مؤلف این دو شخصیت را کنار‌ می‌گذارد‌ و خودش خواننده را مخاطب قرار می‌دهد و در ضمن پنج فصل به تعریف جوهرهای پنج‌گانه بسیط که عبارتند از عقل اول یا عقل کل، نفس کل، هیولی، افلاک، استقسات می‌پردازد. این‌ تعریف‌ها‌ در‌ دو بخش و به دو صورت ارائه‌ شده‌ است‌، ابتدا به‌صورت منثور و سپس به‌صورت منظوم<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص17-18؛ همان، ص22</ref>.  
پس از مقدمه کتاب، مطالب‌ اصلی‌ در طی چهار گفتار دنبال می‌شود. در ابتدای گفتار اول، نفس و عقل با یکدیگر به گفتگو می‌پردازند. نفس درباره ماهیت نفس سؤال می‌کند و عقل جواب می‌دهد. مؤلف این دو شخصیت را کنار‌ می‌گذارد‌ و خودش خواننده را مخاطب قرار می‌دهد و در ضمن پنج فصل به تعریف جوهرهای پنج‌گانه بسیط که عبارتند از عقل اول یا عقل کل، نفس کل، هیولی، افلاک، استقسات می‌پردازد. این‌ تعریف‌ها‌ در‌ دو بخش و به دو صورت ارائه‌ شده‌ است‌، ابتدا به‌صورت منثور و سپس به‌صورت منظوم<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص17-18؛ همان، ص22</ref>.


در گفتار دوم، عقل به شرح مراتب ترکیب عالم اجسام می‌پردازد و در طی‌ پنج‌ فصل‌ درباره عناصر یا ارکان، معادن، نبات، حیوان و انسان توضیح‌ می‌دهد‌ و در واقع در فصل پنجم است که عقل درباره ماهیت نفس و قوای آن و کمال آنکه معرفت واجب‌الوجود است‌ توضیح می‌دهد‌. در‌ توضیحات عقل همواره روحیه حکیمانه و طبیبانه نویسنده را می‌توان ملاحظه کرد<ref>ر.ک: همان، ص18؛ همان</ref>.  
در گفتار دوم، عقل به شرح مراتب ترکیب عالم اجسام می‌پردازد و در طی‌ پنج‌ فصل‌ درباره عناصر یا ارکان، معادن، نبات، حیوان و انسان توضیح‌ می‌دهد‌ و در واقع در فصل پنجم است که عقل درباره ماهیت نفس و قوای آن و کمال آنکه معرفت واجب‌الوجود است‌ توضیح می‌دهد‌. در‌ توضیحات عقل همواره روحیه حکیمانه و طبیبانه نویسنده را می‌توان ملاحظه کرد<ref>ر.ک: همان، ص18؛ همان</ref>.


پس از توضیحات عقل، نفس ناطقه سؤالات دیگری، مطرح می‌کند. می‌پرسد که علت آفرینش موجودات به‌طور یکسان چیست؟ چرا خداوند‌ غیر‌ از‌ انسان موجودات دیگر را هم آفریده است؟ و چرا پیامبر فرستاده است؟ چرا امر و نهی کرده‌ است؟ و بالاخره‌، در آخرت چگونه به اعمالی که انسان در این جهان کرده است رسیدگی خواهد کرد و سزای اعمال‌ نیک‌ و بد‌ را خواهد داد. پاسخ ‌ ‌این سؤالات در گفتار سوم می‌آید<ref>ر.ک: همان، ص19-18؛ همان، ص22-23</ref>.  
پس از توضیحات عقل، نفس ناطقه سؤالات دیگری، مطرح می‌کند. می‌پرسد که علت آفرینش موجودات به‌طور یکسان چیست؟ چرا خداوند‌ غیر‌ از‌ انسان موجودات دیگر را هم آفریده است؟ و چرا پیامبر فرستاده است؟ چرا امر و نهی کرده‌ است؟ و بالاخره‌، در آخرت چگونه به اعمالی که انسان در این جهان کرده است رسیدگی خواهد کرد و سزای اعمال‌ نیک‌ و بد‌ را خواهد داد. پاسخ ‌ ‌این سؤالات در گفتار سوم می‌آید<ref>ر.ک: همان، ص19-18؛ همان، ص22-23</ref>.


پس از مقدمه فوق که به نثر است، رازی طی شش فصل‌ که‌ همه به‌ نظم است، از زبان عقل به سؤالات نفس ناطقه پاسخ می‌دهد. خداوند آفرینش را یکسان‌ کرده‌ است، چون همه موجودات را مرکب آفریده و در هر یک قوه‌و‌فعل و اصل‌و‌فرع‌ نهاده‌ است<ref>ر.ک: پورجوادی، نصرالله، ص23</ref>.  
پس از مقدمه فوق که به نثر است، رازی طی شش فصل‌ که‌ همه به‌ نظم است، از زبان عقل به سؤالات نفس ناطقه پاسخ می‌دهد. خداوند آفرینش را یکسان‌ کرده‌ است، چون همه موجودات را مرکب آفریده و در هر یک قوه‌و‌فعل و اصل‌و‌فرع‌ نهاده‌ است<ref>ر.ک: پورجوادی، نصرالله، ص23</ref>.  
 
در بخش دوم کتاب ابتدا ذیل سیرالعباد آمده که مثنویی است عرفانی مشتمل بر 182 بیت به وزن مثنوی سیرالعباد الی المعاد حکیم سنایی غزنوی است<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص13</ref>. مثنوی ذیل سیر العباد مانند اجتماع‌ علامه اثری است زبان حالی. در این مثنوی اوحدالدین با نی گفتگو می‌کند و سخنان او را که از زبان حال او شنیده است نقل می‌کند. سخن‌گفتن سازهای موسیقی در قرن هفتم‌ و هشتم‌ بیش از هر زمان در ادبیات فارسی رواج داشته است<ref>ر.ک: همان، ص23-22</ref>.
در بخش دوم کتاب ابتدا ذیل سیرالعباد آمده که مثنویی است عرفانی مشتمل بر 182 بیت به وزن مثنوی سیرالعباد الی المعاد حکیم سنایی غزنوی است<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص13</ref>. مثنوی ذیل سیر العباد مانند اجتماع‌ علامه اثری است زبان حالی. در این مثنوی اوحدالدین با نی گفتگو می‌کند و سخنان او را که از زبان حال او شنیده است نقل می‌کند. سخن‌گفتن سازهای موسیقی در قرن هفتم‌ و هشتم‌ بیش از هر زمان در ادبیات فارسی رواج داشته است<ref>ر.ک: همان، ص23-22</ref>.


۶۱٬۱۸۹

ویرایش