۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ]]' به ']]') |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
| خط ۷: | خط ۷: | ||
|- | |- | ||
|نام های دیگر کتاب | |نام های دیگر کتاب | ||
| data-type="otherBookNames" |في ميليسوس و في إکسينوفان و في غرغياس | | data-type="otherBookNames" |في ميليسوس و في إکسينوفان و في غرغياس | ||
|- | |- | ||
|پدیدآورندگان | |پدیدآورندگان | ||
| خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
|- | |- | ||
||سال نشر | ||سال نشر | ||
| ata-type="publishYear" |مجلد1: 2008م , | | ata-type="publishYear" |مجلد1: 2008م , | ||
|- class="articleCode" | |- class="articleCode" | ||
| خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
به اعتقاد [[ارسطو]]، برخی از فیلسوفان قدیم معتقد بودند که کون مطلق استحاله است و برخی دیگر برآنند که استحاله و کون دو چیز متفاوت هستند. کسانی که میگویند جهان هستی یک ماده واحد است و همه چیزها از یک عنصر واحد پدید آمدهاند، لاجرم باید بپذیرند که کون همان استحاله است و آنچه به وجود آمده چیزی است که بر اثر استحاله حاصل شده است؛ اما کسانی که ماده چیزها را متکثر میدانند –مانند امپدوکس، آناکساگوراس و لئوکیپوس- معتقدند كه کون و استحاله دو چیز متمایز از یکدیگرند. ولی به نظر ارسطو، آناکساگوراس دچار تناقض شده است. از یک طرف میگوید که به وجود آمدن و از میان رفتن با استحاله یافتن یک چیز است و در جای دیگر معتقد است که عناصر متکثرند. طالس، آناکسیمنس و آناکسمیندروس معتقدند که همه چیزها از یک عنصر واحد شکل گرفتهاند و چون موضوع یا زیر نهاد همواره یکسان است و یک چیز واحد باقی مِهماند، ناگزیرند که کون و فساد را استحاله بدانند؛ اما برای فیلسوفانی که قائل به تکثر اجناسند، استحاله با کون فرق دارد؛ زیرا از اجتماع و افتراق این اجناس است که کون و فساد حاصل میشود<ref>همان، ص121- 122</ref>. | به اعتقاد [[ارسطو]]، برخی از فیلسوفان قدیم معتقد بودند که کون مطلق استحاله است و برخی دیگر برآنند که استحاله و کون دو چیز متفاوت هستند. کسانی که میگویند جهان هستی یک ماده واحد است و همه چیزها از یک عنصر واحد پدید آمدهاند، لاجرم باید بپذیرند که کون همان استحاله است و آنچه به وجود آمده چیزی است که بر اثر استحاله حاصل شده است؛ اما کسانی که ماده چیزها را متکثر میدانند –مانند امپدوکس، آناکساگوراس و لئوکیپوس- معتقدند كه کون و استحاله دو چیز متمایز از یکدیگرند. ولی به نظر ارسطو، آناکساگوراس دچار تناقض شده است. از یک طرف میگوید که به وجود آمدن و از میان رفتن با استحاله یافتن یک چیز است و در جای دیگر معتقد است که عناصر متکثرند. طالس، آناکسیمنس و آناکسمیندروس معتقدند که همه چیزها از یک عنصر واحد شکل گرفتهاند و چون موضوع یا زیر نهاد همواره یکسان است و یک چیز واحد باقی مِهماند، ناگزیرند که کون و فساد را استحاله بدانند؛ اما برای فیلسوفانی که قائل به تکثر اجناسند، استحاله با کون فرق دارد؛ زیرا از اجتماع و افتراق این اجناس است که کون و فساد حاصل میشود<ref>همان، ص121- 122</ref>. | ||
[[ارسطو]] خود معتقد است که کون غیر از استحاله است. استحاله تبدیل یک عنصر به عنصر دیگر بر پایه یک زیر نهاد واحد است. ارسطو نظریه امپدوکلس را که در آن استحاله را با کون یکی گرفته است رد میکند؛ زیرا از نظر امپدوکلس اولاً، تبدیل یک عنصر به عنصر دیگر امکانپذیر نیست؛ یعنی ممکن نیست که از آتش، آب و از آب، خاک پدید آید و هیچ چیز سفیدی هم ممکن نیست سیاه شود و هیچ چیز نرمی هم ممکن نیست سخت گردد. ثانیاً، اگر عنصری به عنصر دیگر تبدیل شود به سبب آن است که اجزاء یک چیز واحد بر اثر بعضی تفاوتها و بعضی کیفیات جدا | [[ارسطو]] خود معتقد است که کون غیر از استحاله است. استحاله تبدیل یک عنصر به عنصر دیگر بر پایه یک زیر نهاد واحد است. ارسطو نظریه امپدوکلس را که در آن استحاله را با کون یکی گرفته است رد میکند؛ زیرا از نظر امپدوکلس اولاً، تبدیل یک عنصر به عنصر دیگر امکانپذیر نیست؛ یعنی ممکن نیست که از آتش، آب و از آب، خاک پدید آید و هیچ چیز سفیدی هم ممکن نیست سیاه شود و هیچ چیز نرمی هم ممکن نیست سخت گردد. ثانیاً، اگر عنصری به عنصر دیگر تبدیل شود به سبب آن است که اجزاء یک چیز واحد بر اثر بعضی تفاوتها و بعضی کیفیات جدا شدهاند. امپدوکلس معتقد است که همه اجسام از عناصری ساخته شدهاند که مکن نیست به یکدیگر تبدیل شوند، اما این عناصر تحت تأثیر مهر جمع میشوند و جسم را میسازند و زمانی که کین فرمانروا شود، این عناصر از هم جدا میشوند و در واقع جسم متلاشی میگردند و بهصورت عناصر چهارگانه درمیآیند. این تنازع میان مهر و کین در اجسام همواره وجود دارد<ref>همان، ص122</ref>. | ||
[[ارسطو]] بیان میکند که در حقیقت کون و فساد مطلق از اجتماع و افتراق حاصل نمیشود، بلکه هنگامی صورت میگیرد که تغییر کامل چیزی به چیزی دیگر صورت میگیرد. ارسطو میان کون و استحاله، تفاوت بارزی را مطرح میکند؛ اینکه در استحاله، تغییر در کیفیات شیء واقع میشود، اما در کون که ظهور جوهر جدیدی است، تغییر در ماده و صورت مرکب روی میدهد؛ بنابراین، تغییر در امتداد همواره استحاله نیست. بعلاوه، ارسطو نه کون مطلق را قبول دارد و نه فساد مطلق را، بلکه آنچه قبول دارد تبدل متقابل در بطن جوهر دائم بالفعل است<ref>ر.ک: همان، ص122- 123</ref>. | [[ارسطو]] بیان میکند که در حقیقت کون و فساد مطلق از اجتماع و افتراق حاصل نمیشود، بلکه هنگامی صورت میگیرد که تغییر کامل چیزی به چیزی دیگر صورت میگیرد. ارسطو میان کون و استحاله، تفاوت بارزی را مطرح میکند؛ اینکه در استحاله، تغییر در کیفیات شیء واقع میشود، اما در کون که ظهور جوهر جدیدی است، تغییر در ماده و صورت مرکب روی میدهد؛ بنابراین، تغییر در امتداد همواره استحاله نیست. بعلاوه، ارسطو نه کون مطلق را قبول دارد و نه فساد مطلق را، بلکه آنچه قبول دارد تبدل متقابل در بطن جوهر دائم بالفعل است<ref>ر.ک: همان، ص122- 123</ref>. | ||
| خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
اول آنکه آیا عناصر چهارگانه واقعاً وجود دارند و وجود ازلی دارند یا اینکه آنها حادثه هستند. نحوه به وجود آمدن آنها چگونه است و آیا از یکدیگر به وجود میآیند یا اینکه از یک عنصر نخستین به وجود میآیند. پاسخ اولیه ارسطو این است که اولاً، عناصر فقط بهصورت تعینات ماده نخستین وجود دارند و ثانیاً، عناصر بهصورت مستدیر از یکدیگر به وجود میآیند و ازاینرو هیچکدام مقدم بر دیگری نیستند<ref>همان، ص125</ref>. | اول آنکه آیا عناصر چهارگانه واقعاً وجود دارند و وجود ازلی دارند یا اینکه آنها حادثه هستند. نحوه به وجود آمدن آنها چگونه است و آیا از یکدیگر به وجود میآیند یا اینکه از یک عنصر نخستین به وجود میآیند. پاسخ اولیه ارسطو این است که اولاً، عناصر فقط بهصورت تعینات ماده نخستین وجود دارند و ثانیاً، عناصر بهصورت مستدیر از یکدیگر به وجود میآیند و ازاینرو هیچکدام مقدم بر دیگری نیستند<ref>همان، ص125</ref>. | ||
[[ارسطو]] تعبیر عناصر را برای شکلدهنده اجسام، یک تعبیر مجازی دانسته و نسبت آن را شبیه به حروف برای کلمات دانسته است. فیلسوفان پیشسقراطی معتقد بودند که | [[ارسطو]] تعبیر عناصر را برای شکلدهنده اجسام، یک تعبیر مجازی دانسته و نسبت آن را شبیه به حروف برای کلمات دانسته است. فیلسوفان پیشسقراطی معتقد بودند که مادهیی که زیرنهاد اجسام محسوس است، امری مادی است و مجموع آنها یعنی آب، خاک، هوا و آتش را بهعنوان مبادی و عناصر موجودات لحاظ کردهاند. [[ارسطو]] معتقد است که باید مادهیی را مبدأ و نخستین بدانیم که اولاً، مفارق نباشد و ثانیاً، زیرنهاد اضداد باشد<ref>همان، ص125- 126</ref>. | ||
[[ارسطو]] علل اربعه را به عنوان علت کون و فساد میداند و میگوید: تعداد و ماهیت مبادی هر کونی با مبادی «چیزهای نخستین و ابدی» برابر و در جنس با آنها یکسان هستند. از این لحاظ، مبدئی به عنوان صورت در هر کونی وجود دارد و ماده که به عنوان قوه محض و قابل اضداد هست و نیست است چیزی است که در چیزهای قابل کون هم میتواند نباشد. این علت مادی معین میکند که چیزی در زمانی باشد و در زمانی نباشد، اما ماده بهتنهایی باعث پیدایش نمیشود، چون طبیعت آن، فعل پذیری و حرکت پذیری است، پس نیاز به علت دیگری دارد که در اینجا [[ارسطو]] علت صوری را وارد میکند. بهصورت به عنوان محرک است، اما حرکت ابدی است؛ درنتیجه کون هم بهصورت مستمر و ابدی خواهد بود؛ زیرا در همه چیزها طبیعت همواره متوجه بهترین است و «بودن» بهتر از «نبودن» است. امام لازمه استمرار حرکت و کون آن است که جسمی باشد و همواره هم متحرک باشد و هم محرک و آن علت نهایی است. ارسطو حرکت خورشید در آسمان قرب و بعد اجسام به آن را علت کون و فساد تلقی میکند؛ به این معنا که هرچه اجسام به خورشید به عنوان علت نهایی نزدیک باشند کون حاصل میشود و هرچه که دورتر باشند فساد حاصل میشود<ref>همان، ص129-130</ref>. | [[ارسطو]] علل اربعه را به عنوان علت کون و فساد میداند و میگوید: تعداد و ماهیت مبادی هر کونی با مبادی «چیزهای نخستین و ابدی» برابر و در جنس با آنها یکسان هستند. از این لحاظ، مبدئی به عنوان صورت در هر کونی وجود دارد و ماده که به عنوان قوه محض و قابل اضداد هست و نیست است چیزی است که در چیزهای قابل کون هم میتواند نباشد. این علت مادی معین میکند که چیزی در زمانی باشد و در زمانی نباشد، اما ماده بهتنهایی باعث پیدایش نمیشود، چون طبیعت آن، فعل پذیری و حرکت پذیری است، پس نیاز به علت دیگری دارد که در اینجا [[ارسطو]] علت صوری را وارد میکند. بهصورت به عنوان محرک است، اما حرکت ابدی است؛ درنتیجه کون هم بهصورت مستمر و ابدی خواهد بود؛ زیرا در همه چیزها طبیعت همواره متوجه بهترین است و «بودن» بهتر از «نبودن» است. امام لازمه استمرار حرکت و کون آن است که جسمی باشد و همواره هم متحرک باشد و هم محرک و آن علت نهایی است. ارسطو حرکت خورشید در آسمان قرب و بعد اجسام به آن را علت کون و فساد تلقی میکند؛ به این معنا که هرچه اجسام به خورشید به عنوان علت نهایی نزدیک باشند کون حاصل میشود و هرچه که دورتر باشند فساد حاصل میشود<ref>همان، ص129-130</ref>. | ||
ویرایش