۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ميتوان' به 'میتوان') |
جز (جایگزینی متن - 'ميشود' به 'میشود') |
||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
در پايان مقدمه، عكس صفح اول از نسخ خطى كتاب آورده شده است. | در پايان مقدمه، عكس صفح اول از نسخ خطى كتاب آورده شده است. | ||
متن كتاب، بعد از حمد و ستايش خداوند، نعت رسول(ص) و اصفياى برحقّش(ع)، وقايع هر سال را از سال اول هجرى، به صورت بسيار مختصر و كوتاه شروع میكند؛ به گونهاى كه فقط، به يك و يا حداكثر دو واقعه در هرسال اشاره | متن كتاب، بعد از حمد و ستايش خداوند، نعت رسول(ص) و اصفياى برحقّش(ع)، وقايع هر سال را از سال اول هجرى، به صورت بسيار مختصر و كوتاه شروع میكند؛ به گونهاى كه فقط، به يك و يا حداكثر دو واقعه در هرسال اشاره میشود: | ||
سال اول: رسول(ص) از مكه به مدينه هجرت فرمود و عثمان بن مظنون صحابى و ابوامامه اسعدبن زرار انصارى درگذشتند. | سال اول: رسول(ص) از مكه به مدينه هجرت فرمود و عثمان بن مظنون صحابى و ابوامامه اسعدبن زرار انصارى درگذشتند. | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
وقايع مربوط به دوران قاجار از تفصيل و تشريح بيشترى برخوردارند. در بيان حوادث سال هزار و دويست و شصتم آمده است كه در اين سال محمدشاه قاجار به قصد شكار، عزم جاجرود و كرج كرد و در اين سفر دستور داد تا آب رودخان كرج را براى آبادى بيشتر اطراف تهران و راحتى مردم آن، به سمت اين شهر روانه كنند و مقرر شد مخارج آن را از خزان دولت بپردازند. در اين سال آتشسوزى بزرگى در جنگلهاى گيلان رخ داده و در اصفهان، پس از درگذشت سيد محمدباقر، ملقب به حجةالاسلام، فرزندش، سيد اسدالله از عتبات عاليات مراجعت كرده و بر مسند پدر، به ارشاد و تربيت نفوس پرداخت. | وقايع مربوط به دوران قاجار از تفصيل و تشريح بيشترى برخوردارند. در بيان حوادث سال هزار و دويست و شصتم آمده است كه در اين سال محمدشاه قاجار به قصد شكار، عزم جاجرود و كرج كرد و در اين سفر دستور داد تا آب رودخان كرج را براى آبادى بيشتر اطراف تهران و راحتى مردم آن، به سمت اين شهر روانه كنند و مقرر شد مخارج آن را از خزان دولت بپردازند. در اين سال آتشسوزى بزرگى در جنگلهاى گيلان رخ داده و در اصفهان، پس از درگذشت سيد محمدباقر، ملقب به حجةالاسلام، فرزندش، سيد اسدالله از عتبات عاليات مراجعت كرده و بر مسند پدر، به ارشاد و تربيت نفوس پرداخت. | ||
درهمين سال بود كه نواب ملك قاسم ميرزا از حكومت بروجرد معزول شده و نواب الله قلى ميرزا، خواهرزاد شاه و نو نواب حسينقلى خان، به جاى او به حكومت بروجرد رسيده و روان آن شهر | درهمين سال بود كه نواب ملك قاسم ميرزا از حكومت بروجرد معزول شده و نواب الله قلى ميرزا، خواهرزاد شاه و نو نواب حسينقلى خان، به جاى او به حكومت بروجرد رسيده و روان آن شهر میشود كه ظاهراً در اين سفر، به واسط ترغيب و تحريض ملازمان، به امور لهو و لعب پرداخته و اين امر باعث ميگردد كه در نزد شاه متهم و بى عزت گردد. | ||
قسمت اول كه مؤلف در آغاز كتاب آورده و چنين نشان داده كه از خود اوست، به حكم آنكه هيچگونه اشارتى به مؤلف اصلى آن نكرده، اقتباس بلكه انتحالى است از كتاب شاهد صادق تأليف ميرزا محمد صادقبن محمدصالح آزادانى اصفهانى كه در حدود 1056ق در هندوستان نوشته شده و چون تاكنون چاپ و منتشر نشده، هدايت پنداشته است كه هرگز كسى متوجه اين اقتباس عجيب و مفصل نخواهد شد. | قسمت اول كه مؤلف در آغاز كتاب آورده و چنين نشان داده كه از خود اوست، به حكم آنكه هيچگونه اشارتى به مؤلف اصلى آن نكرده، اقتباس بلكه انتحالى است از كتاب شاهد صادق تأليف ميرزا محمد صادقبن محمدصالح آزادانى اصفهانى كه در حدود 1056ق در هندوستان نوشته شده و چون تاكنون چاپ و منتشر نشده، هدايت پنداشته است كه هرگز كسى متوجه اين اقتباس عجيب و مفصل نخواهد شد. |
ویرایش