۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '« ' به '«') |
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی میگوید: این کتاب حاوی شرح داستانهای قرآنی پیامبران است.<ref>رک، متن کتاب، ص2</ref> وی در ابتدای کتاب به شرح آیه «کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک» میپردازد و بیان میکند: در ذکر قصص انبیای سابق بر پیامبر اکرم(ص) پنج امر یا حکم نهفته است؛ اول اینکه این امر دلیل و معجزهای است بر اثبات پیامبری او زیرا پیامبر(ص) شخصی امی و درس نخوانده بود و نزد استادی هم نرفته بود که اخبار پیشینیان را بر وی گزارش کند لذا ذکر داستانهای پیامبران و اقوام پیشین، از طرف جبرئیل بر ایشان، دلیلی بر صدق ادعای نبوتش است. دوم اینکه خداوند قصص انبیای پیشین را بر وی ذکر میکند تا او را از جایگاه و مکارم اخلاق این پیامبران آگاهی بخشد و قومش را ازآنچه به خاطر مخالفت با پیامبران برای اقوام گذشته پیش آمده، آگاه سازد و ایشان را از مخالفت با پیامبر(ص) بیم دهد. سوم: اثبات قدر و شرف او(ص) و برتری امتش، با این استدلال که امت پیامبر(ص) از بسیاری از مشکلات و امتحاناتی که امتهای گذشته به آن مبتلا شدند، معاف هستند. چهارم، تأدیب و تهذیب امت پیامبر(ص) و هدایت تقواپیشگان و موعظه آنان؛ و پنجم: احیای ذکر برخی از پیامبران و آثار آنان به جهت تشویق انسانها به کار نیک. از همین روست که ابراهیم نبی(ع) از خدا درخواست میکند «وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ»(شعراء: 84).<ref> رک، همان، ص2-3</ref> | ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی میگوید: این کتاب حاوی شرح داستانهای قرآنی پیامبران است.<ref>رک، متن کتاب، ص2</ref> وی در ابتدای کتاب به شرح آیه «کلا نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤادک» میپردازد و بیان میکند: در ذکر قصص انبیای سابق بر پیامبر اکرم(ص) پنج امر یا حکم نهفته است؛ اول اینکه این امر دلیل و معجزهای است بر اثبات پیامبری او زیرا پیامبر(ص) شخصی امی و درس نخوانده بود و نزد استادی هم نرفته بود که اخبار پیشینیان را بر وی گزارش کند لذا ذکر داستانهای پیامبران و اقوام پیشین، از طرف جبرئیل بر ایشان، دلیلی بر صدق ادعای نبوتش است. دوم اینکه خداوند قصص انبیای پیشین را بر وی ذکر میکند تا او را از جایگاه و مکارم اخلاق این پیامبران آگاهی بخشد و قومش را ازآنچه به خاطر مخالفت با پیامبران برای اقوام گذشته پیش آمده، آگاه سازد و ایشان را از مخالفت با پیامبر(ص) بیم دهد. سوم: اثبات قدر و شرف او(ص) و برتری امتش، با این استدلال که امت پیامبر(ص) از بسیاری از مشکلات و امتحاناتی که امتهای گذشته به آن مبتلا شدند، معاف هستند. چهارم، تأدیب و تهذیب امت پیامبر(ص) و هدایت تقواپیشگان و موعظه آنان؛ و پنجم: احیای ذکر برخی از پیامبران و آثار آنان به جهت تشویق انسانها به کار نیک. از همین روست که ابراهیم نبی(ع) از خدا درخواست میکند «وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ»(شعراء: 84).<ref> رک، همان، ص2-3</ref> | ||
در کل، داستانهای خلقت آسمانها و زمین و سایر مخلوقات، آدم ابوالبشر و داستانهای مربوط به ادریس و نوح و صالح و ابراهیم و اسماعیل و موسی و ذی الکفل و عیسی و داود و سلیمان و دانیال و لقمان و زکریا و ذوالقرنین و جرجیس و شمعون و ... از داستانهای قرآنی، در این کتاب مطرح شده است. شرح بسیاری از این داستانها برگرفته از روایات است. | در کل، داستانهای خلقت آسمانها و زمین و سایر مخلوقات، آدم ابوالبشر و داستانهای مربوط به ادریس و نوح و صالح و ابراهیم و اسماعیل و موسی و ذی الکفل و عیسی و داود و سلیمان و دانیال و لقمان و زکریا و ذوالقرنین و جرجیس و شمعون و... از داستانهای قرآنی، در این کتاب مطرح شده است. شرح بسیاری از این داستانها برگرفته از روایات است. | ||
نویسنده درباره وفات مریم بنت عمران و مادر حضرت عیسی(ع) با روایت از وهب اینگونه میگوید: هنگامیکه خداوند اراده کرد عیسی را به آسمان ببرد، بین حواریین برادری برقرار کرد. او مادرش را به دو نفر از مردان که یکی از آنان شمعون صفار و دیگری یحیی نام داشت، سپرد و به آنان سفارش کرد همواره در رکاب او بوده و او را ترک نکنند. ماروت پادشاه روم بود که یونس نبی(ع) او را بهسوی خدا خوانده بود و وی نپذیرفته بود. هنگامیکه شمعون صفار و یحیی دوباره برای دعوت ماروت به خدا به نزد او رفتند مریم نیز همراه آنان بود. ماروت نهتنها به خدای یکتا ایمان نیاورد بلکه دستور داد شمعون و اندراوس را بکشند و به صلیب بکشند؛ اما یحیی و مریم توانستند از دست او بگریزند. در میانه راه، گروهی که ماروت به دنبال آنان فرستاده بود، آنان را دیدند اما زمین شکافت و آنان را در خود پنهان کرد. هنگامیکه پادشاه روم (ماروت) با یارانش به آنجا رسید، آنجا را کندند ولی چیزی نیافتند و ازاینرو مجدداً چالهها را پر کردند و فهمیدند این اتفاق از جانب خدا بوده است. در اینجا بود که ماروت، درباره عیسی(ع) پرسید و اطرافیان، وی را از او و عقایدش آگاه کردند و وی ایمان آورد.<ref>رک، همان، ص362 </ref> | نویسنده درباره وفات مریم بنت عمران و مادر حضرت عیسی(ع) با روایت از وهب اینگونه میگوید: هنگامیکه خداوند اراده کرد عیسی را به آسمان ببرد، بین حواریین برادری برقرار کرد. او مادرش را به دو نفر از مردان که یکی از آنان شمعون صفار و دیگری یحیی نام داشت، سپرد و به آنان سفارش کرد همواره در رکاب او بوده و او را ترک نکنند. ماروت پادشاه روم بود که یونس نبی(ع) او را بهسوی خدا خوانده بود و وی نپذیرفته بود. هنگامیکه شمعون صفار و یحیی دوباره برای دعوت ماروت به خدا به نزد او رفتند مریم نیز همراه آنان بود. ماروت نهتنها به خدای یکتا ایمان نیاورد بلکه دستور داد شمعون و اندراوس را بکشند و به صلیب بکشند؛ اما یحیی و مریم توانستند از دست او بگریزند. در میانه راه، گروهی که ماروت به دنبال آنان فرستاده بود، آنان را دیدند اما زمین شکافت و آنان را در خود پنهان کرد. هنگامیکه پادشاه روم (ماروت) با یارانش به آنجا رسید، آنجا را کندند ولی چیزی نیافتند و ازاینرو مجدداً چالهها را پر کردند و فهمیدند این اتفاق از جانب خدا بوده است. در اینجا بود که ماروت، درباره عیسی(ع) پرسید و اطرافیان، وی را از او و عقایدش آگاه کردند و وی ایمان آورد.<ref>رک، همان، ص362 </ref> |
ویرایش