۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مىنماید' به 'مىنماید') |
جز (جایگزینی متن - 'مىکند' به 'مىکند') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
==عین الحکمه== | ==عین الحکمه== | ||
در این رساله، مصنف امهات اندیشههاى استاد خویش را تبیین و شاکله نظام فلسفىاش را بهخوبى ترسیم کرده است. او در این رساله به نقادى بنیادین مفاهیم وجوب و امکان مىپردازد که از نظر ظرافت با نقادى فیلسوفان مکتب دونس اسکات (1270- 1308م.) برابرى | در این رساله، مصنف امهات اندیشههاى استاد خویش را تبیین و شاکله نظام فلسفىاش را بهخوبى ترسیم کرده است. او در این رساله به نقادى بنیادین مفاهیم وجوب و امکان مىپردازد که از نظر ظرافت با نقادى فیلسوفان مکتب دونس اسکات (1270- 1308م.) برابرى مىکند. قوامالدین رازى همآوا با مقدمات استادش رجبعلى تبریزى، نشان مىدهد که چرا و چگونه مىتوان خالق را واجبالوجود نامید. خالق از واجبالوجود نیز بالاتر است؛ و بنابراین قوامالدین مىگوید که این اصطلاح توسط متأخرین جعل شده که ادعاى فلسفه داشتند. البته شیوه استدلال، بیشتر از آن فنى است که بتوان در اینجا بر آن تأکید ورزید<ref>ر.ک: مقدمه محقق، صفحه سیودو و سیوسه</ref>. | ||
مصنف در مقدمه بعد از تبیین اصطلاحاتى چون موضوع، مبادى و مسائل، به اثبات دیدگاه خویش در مورد موضوع فلسفه و ابطال سایر آرا مىپردازد. او معتقد است که موضوع فلسفه باید مفهومى باشد که از تمامى مفاهیم و از موضوع تمامى دانشها عامتر است؛ و چنین مفهومى یا وجود است یا موجود و یا شىء. در انتهاى این بحث برخلاف تمامى حکما، دو احتمال اول را رد و احتمال سوم را برمىگزیند و مىگوید: لهذا گفتهاند موضوع در این علم موجود است؛ اما حقیقتاً و بالذات شىء است به معنى بدیهى<ref>ر.ک: همان، صفحه سیوسه</ref>. | مصنف در مقدمه بعد از تبیین اصطلاحاتى چون موضوع، مبادى و مسائل، به اثبات دیدگاه خویش در مورد موضوع فلسفه و ابطال سایر آرا مىپردازد. او معتقد است که موضوع فلسفه باید مفهومى باشد که از تمامى مفاهیم و از موضوع تمامى دانشها عامتر است؛ و چنین مفهومى یا وجود است یا موجود و یا شىء. در انتهاى این بحث برخلاف تمامى حکما، دو احتمال اول را رد و احتمال سوم را برمىگزیند و مىگوید: لهذا گفتهاند موضوع در این علم موجود است؛ اما حقیقتاً و بالذات شىء است به معنى بدیهى<ref>ر.ک: همان، صفحه سیوسه</ref>. | ||
در فصل نخست، ابتدا با استناد به این قاعده که: «براى تصور اقسام، تصور مقسم ضرورى است؛ و از سویى تا مقسم بر اقسام صادق نباشد، تقسیم بىمعناست» مقسم واجب و ممکن- یعنى موجود- و چگونگى صدق آن بر این دو را تبیین | در فصل نخست، ابتدا با استناد به این قاعده که: «براى تصور اقسام، تصور مقسم ضرورى است؛ و از سویى تا مقسم بر اقسام صادق نباشد، تقسیم بىمعناست» مقسم واجب و ممکن- یعنى موجود- و چگونگى صدق آن بر این دو را تبیین مىکند. سپس چنین نتیجه مىگیرد که واجب و ممکن هر دو قابل وجودند و در وجود محتاج به فاعل؛ اما این فاعل، قسیم واجب و ممکن نیست و موجود بودن آن به معناى دیگرى است<ref>ر.ک: همان، صفحه سیوچهار</ref>. | ||
فصل دوم کتاب، به تقسیم موجود به واحد و کثیر اختصاص دارد. در این فصل مصنف ابتدا موجود را به واحد و کثیر و سپس هر یک را به بالذات و بالعرض تقسیم کرده و هر یک از این اقسام چهارگانه را تعریف | فصل دوم کتاب، به تقسیم موجود به واحد و کثیر اختصاص دارد. در این فصل مصنف ابتدا موجود را به واحد و کثیر و سپس هر یک را به بالذات و بالعرض تقسیم کرده و هر یک از این اقسام چهارگانه را تعریف مىکند. پسازآن به تبیین اصناف چهارگانه واحد بالذات- یعنى: واحد جنسى، واحد نوعى، واحد شخصى و واحد اتصالى- مىپردازد؛ و در ادامه به تفاوت میان واحد بالذات و واحد بذات، واحد جنسى و واحد بالجنس، واحد نوعى و واحد بالنوع، واحد اتصالى و واحد بالاتصال اشاره مىکند. در پایان، اقسام کثرت را بیان کرده و اثبات مىکند که تقابل وحدت و کثرت از نوع تقابل تضایف است<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
فصل سوم، پیرامون لواحق وحدت و کثرت است. مصنف حمل و هو هویت را از لواحق وحدت و غیریت و سلب حمل را از عوارض کثرت مىداند. او بعد از تعریف حمل، آن را به بالذات و بالعرض و سپس حمل بالذات را به پنج قسم تقسیم کرده است و در ضمن آنها به حمل ذاتى و عرضى نیز اشاره | فصل سوم، پیرامون لواحق وحدت و کثرت است. مصنف حمل و هو هویت را از لواحق وحدت و غیریت و سلب حمل را از عوارض کثرت مىداند. او بعد از تعریف حمل، آن را به بالذات و بالعرض و سپس حمل بالذات را به پنج قسم تقسیم کرده است و در ضمن آنها به حمل ذاتى و عرضى نیز اشاره مىکند. در انتهاى فصل، اقسام چهارگانه تقابل- یعنى: تناقض، تضاد، عدم و ملکه و تضایف- و خواص آنها را تبیین مىنماید<ref>ر.ک: همان، صفحه سیوپنج و سیوشش</ref>. | ||
فصل چهارم در تعریف کلى و جزئى و بیان اقسام هر یک- یعنى: کلى منطقى، کلى طبیعى، جزئى حقیقى و اضافى- است. نکته حائز اهمیت اینکه- همانگونه که گذشت- وى کلى را برخلاف دیدگاه مشهور تعریف کرده و معتقد است که کلىاى که اصلاً فرد نداشته باشد، معقول نیست. او در این فصل با ذکر مثالی به تفسیر قاعده «الماهیة من حیث هی هی لیست الا هی» پرداخته تا اثبات نماید که اوصافی چون: کلیت و جزئیت و کثرت و وحدت، داخل در ذات یک ماهیت نیستند. گرچه هر ماهیتی در خارج به اعتباری کلی و به اعتباری دیگر جزئی است؛ به اعتباری کثیر و به اعتباری دیگر واحد است. سپس سخنی از شیخ را نقل میکند که: «ممکن نیست یک معنی بعینه در ضمن افراد متعدد موجود باشد» و به تفسیر و نقد آن میپردازد. در بخش انتهایی این فصل، اثبات میکند که لازم نیست کلی بالفعل دارای افراد متعدد باشد.<ref>ر.ک: همان، صفحه سیوپنج</ref>. | فصل چهارم در تعریف کلى و جزئى و بیان اقسام هر یک- یعنى: کلى منطقى، کلى طبیعى، جزئى حقیقى و اضافى- است. نکته حائز اهمیت اینکه- همانگونه که گذشت- وى کلى را برخلاف دیدگاه مشهور تعریف کرده و معتقد است که کلىاى که اصلاً فرد نداشته باشد، معقول نیست. او در این فصل با ذکر مثالی به تفسیر قاعده «الماهیة من حیث هی هی لیست الا هی» پرداخته تا اثبات نماید که اوصافی چون: کلیت و جزئیت و کثرت و وحدت، داخل در ذات یک ماهیت نیستند. گرچه هر ماهیتی در خارج به اعتباری کلی و به اعتباری دیگر جزئی است؛ به اعتباری کثیر و به اعتباری دیگر واحد است. سپس سخنی از شیخ را نقل میکند که: «ممکن نیست یک معنی بعینه در ضمن افراد متعدد موجود باشد» و به تفسیر و نقد آن میپردازد. در بخش انتهایی این فصل، اثبات میکند که لازم نیست کلی بالفعل دارای افراد متعدد باشد.<ref>ر.ک: همان، صفحه سیوپنج</ref>. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
فصل ششم، اختصاص به مقولات عشر دارد. ابتدا چگونگى انقسام موجود ممکن به ده مقوله بیان مىشود. پسازآن به این نکته مهم اشاره مىشود که حمل موجود بر جوهر و عرض و حمل عرض بر مقولات عرضى از نوع حمل جنس و عرض عام، مستند به جنس نیست. سایر مباحثى که در این فصل مورد بحث قرار گرفتهاند عبارتند از: اثبات وجود جوهر و مقولات عرضى؛ خواص و ویژگیهاى برخى از مقولات عشر؛ اقسام کم متصل و منفصل و اثبات وجود آنها<ref>ر.ک: همان، صفحه سیوشش</ref>. | فصل ششم، اختصاص به مقولات عشر دارد. ابتدا چگونگى انقسام موجود ممکن به ده مقوله بیان مىشود. پسازآن به این نکته مهم اشاره مىشود که حمل موجود بر جوهر و عرض و حمل عرض بر مقولات عرضى از نوع حمل جنس و عرض عام، مستند به جنس نیست. سایر مباحثى که در این فصل مورد بحث قرار گرفتهاند عبارتند از: اثبات وجود جوهر و مقولات عرضى؛ خواص و ویژگیهاى برخى از مقولات عشر؛ اقسام کم متصل و منفصل و اثبات وجود آنها<ref>ر.ک: همان، صفحه سیوشش</ref>. | ||
موضوع فصل هفتم، مقوله اضافه است. مصنف در این فصل ابتدا مضاف را به حقیقى و مشهورى تقسیم کرده و پس از تعریف آنها، به بیان تفاوتها و ویژگیهاى هر یک مىپردازد. سپس اثبات مىنماید که اضافه و مضاف مغایرند. آنگاه به فرق میان مضاف حقیقى و سایر مقولات نسبى اشاره | موضوع فصل هفتم، مقوله اضافه است. مصنف در این فصل ابتدا مضاف را به حقیقى و مشهورى تقسیم کرده و پس از تعریف آنها، به بیان تفاوتها و ویژگیهاى هر یک مىپردازد. سپس اثبات مىنماید که اضافه و مضاف مغایرند. آنگاه به فرق میان مضاف حقیقى و سایر مقولات نسبى اشاره مىکند. | ||
و اما سایر مباحث طرح شده در این فصل عبارتند از: انحصار معروض اضافه در جوهر؛ تکافؤ و معیت متضایفان در وجود و ماهیت؛ عدم علیت هر یک از متضایفان نسبت به دیگرى<ref>ر.ک: همان</ref>. | و اما سایر مباحث طرح شده در این فصل عبارتند از: انحصار معروض اضافه در جوهر؛ تکافؤ و معیت متضایفان در وجود و ماهیت؛ عدم علیت هر یک از متضایفان نسبت به دیگرى<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
علت کون را نیز به سه قسم: بذاتها مانند هیولای اولی، بالذات مانند جسم نسبت به افلاک و عناصر، بالعرض مانند صور و اعراض نسبت به انواع طبیعی و صناعی تقسیم میکند<ref>ر.ک: همان، صفحه سیوهفت</ref>. | علت کون را نیز به سه قسم: بذاتها مانند هیولای اولی، بالذات مانند جسم نسبت به افلاک و عناصر، بالعرض مانند صور و اعراض نسبت به انواع طبیعی و صناعی تقسیم میکند<ref>ر.ک: همان، صفحه سیوهفت</ref>. | ||
در فصل یازدهم، پیرامون علت فاعلى و علت غایى به بحث مىپردازد. پس از تعریف فاعل و غایت، هر یک را به بالذات و بالعرض؛ و بالذات را به بذاته و بغیره تقسیم | در فصل یازدهم، پیرامون علت فاعلى و علت غایى به بحث مىپردازد. پس از تعریف فاعل و غایت، هر یک را به بالذات و بالعرض؛ و بالذات را به بذاته و بغیره تقسیم مىکند؛ و بهتبع آن، مجعول و معلول را نیز منحصر در اقسام سهگانه: بالذات بذاته؛ بالذات بغیره؛ و بالعرض مىداند. سپس تصریح مىکند که فاعل بذاته، نه موجود -به معنى بدیهى که موضوع فلسفه است- است و نه علت قوام؛ و در انتها نتیجه مىگیرد که سلسله علتها و معلولها به فاعل بذاته -که همان غایت بذاته است- منتهى مىشود<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
فصل پایانى این رساله، به یکى از مسائل مهمى اختصاص دارد که همواره مورد نزاع متکلمان، حکما و عرفا بوده است؛ یعنى چگونگى و ترتیب صدور اصول موجودات از مبدأ هستى<ref>ر.ک: همان</ref>. | فصل پایانى این رساله، به یکى از مسائل مهمى اختصاص دارد که همواره مورد نزاع متکلمان، حکما و عرفا بوده است؛ یعنى چگونگى و ترتیب صدور اصول موجودات از مبدأ هستى<ref>ر.ک: همان</ref>. |
ویرایش