۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'محمدباقر' به 'محمد باقر') |
جز (جایگزینی متن - 'محمد باقر' به 'محمدباقر') |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class='wikiInfo'> | <div class='wikiInfo'> | ||
[[پرونده:NUR13890.jpg|بندانگشتی|زنجانی، | [[پرونده:NUR13890.jpg|بندانگشتی|زنجانی، محمدباقر]] | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
|- | |- | ||
! نام!! data-type='authorName'|زنجانی، | ! نام!! data-type='authorName'|زنجانی، محمدباقر | ||
|- | |- | ||
|نام های دیگر | |نام های دیگر | ||
|data-type='authorOtherNames'| زنجانی، جمال الدین | |data-type='authorOtherNames'| زنجانی، جمال الدین | ||
زنجانی، | زنجانی، محمدباقربن محمد مهدی | ||
|- | |- | ||
|نام پدر | |نام پدر | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
'''آيتالله ميرزا | '''آيتالله ميرزا محمدباقر زنجانى'''، معروف به «جمالالدين»، در بيست و سوم رمضان 1312ق، در زنجان متولد شد. پدرش، محمدمهدى، فرزند ميرزا احمد كه از تجار بافضيلت بود، به خاطر علاقه به علما، فرزندش را به تحصيل علوم دينى تشويق كرد و او به حوزه علميه روى آورد. | ||
خواندن و نوشتن، قرائت قرآن و كتب مقدماتى را در مكتب آموخت، سپس به حوزه علميه زنجان رفت. نخستين استادش در ادبيات عرب، برادرش، خطيب و شاعر توانا، محمدحسن زنجانى (سعيد) بود. علامه فقيه ميرزا عبدالرحيم طارمى زنجانى، خوئينى زنجانى، علامه رياضى هيوى، ميرزاى ابراهيم زنجانى (نويسنده الرد على البابية)، حجتالاسلام حاج سيد حسن قنادزاده و شيخ زينالعابدين زنجانى، ديگر استادان وى بودند. | خواندن و نوشتن، قرائت قرآن و كتب مقدماتى را در مكتب آموخت، سپس به حوزه علميه زنجان رفت. نخستين استادش در ادبيات عرب، برادرش، خطيب و شاعر توانا، محمدحسن زنجانى (سعيد) بود. علامه فقيه ميرزا عبدالرحيم طارمى زنجانى، خوئينى زنجانى، علامه رياضى هيوى، ميرزاى ابراهيم زنجانى (نويسنده الرد على البابية)، حجتالاسلام حاج سيد حسن قنادزاده و شيخ زينالعابدين زنجانى، ديگر استادان وى بودند. | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
او هيچگاه نپذيرفت كه فتواهايش منتشر شود يا كسى از وى تقليد كند؛ بااينحال، در ميان اعاظم نجف، جايگاه ويژهاى داشت. آقايان [[حسینی شاهرودی، محمود|سيد محمود شاهرودى]]، آقاى حكيم و ديگران، به ايشان عنايت ويژه داشتند و مقام علمىاش را مىستودند و حريمش را حفظ مىكردند. | او هيچگاه نپذيرفت كه فتواهايش منتشر شود يا كسى از وى تقليد كند؛ بااينحال، در ميان اعاظم نجف، جايگاه ويژهاى داشت. آقايان [[حسینی شاهرودی، محمود|سيد محمود شاهرودى]]، آقاى حكيم و ديگران، به ايشان عنايت ويژه داشتند و مقام علمىاش را مىستودند و حريمش را حفظ مىكردند. | ||
ايشان هوش سياسى بالايى داشت. اطلاعات دقيق تاريخى، ذكاوت خاصى به ايشان در مسائل سياسى داده بود. [[عمید زنجانی، عباسعلی|استاد عميد زنجانى]] در اين رابطه مىگويد: «مرحوم آقا ميرزا | ايشان هوش سياسى بالايى داشت. اطلاعات دقيق تاريخى، ذكاوت خاصى به ايشان در مسائل سياسى داده بود. [[عمید زنجانی، عباسعلی|استاد عميد زنجانى]] در اين رابطه مىگويد: «مرحوم آقا ميرزا محمدباقر زنجانى، اگرچه به حسب ظاهر، جنبه سياسى ايشان ظهورى نداشت، اما داراى يك فكر سياسى قوى بود. تاريخ مشروطيت را دقيقاً مىدانست. مقدار فراوانى از آن وقايع را تا حدودى كه سنشان اقتضا مىكرد، از نزديك ديده بود. سطح اطلاعات سياسى ايشان فوقالعاده بود.» | ||
ايشان از دستگاه ستمگر پهلوى، بهشدت متنفر بود و مىفرمود: «رضاشاه شانزده سال شاه بود، ولى يك لحظه هم بر او عقد القلب (و محبتى) نداشتيم». باز مىفرمود: «در زمان سلطنت رضاخان و برداشتن عمامهها، ميل كردم براى زيارت اقوام و خويشان سفرى به زنجان كنم. كنسول ايران در نجف زنجانى بود و خيلى نسبت به من اظهار ارادت مىنمود. روزى اين مطلب را با او در ميان گذاردم، گفت: آقا ميرزا اگر اجازه اجتهادى داشته باشيد، بنده رونوشت آن را ضميمه پرونده مىكنم و گذرنامه باعمامه به شما مىدهم تا بتوانيد بهراحتى به ايران سفر كنيد. من به مدرسه آمدم. اجازه اجتهاد [[نایینی، محمدحسین|ميرزاى نائينى]] را برداشتم و به كنسولگرى رفتم. كنسول بلند شد و خيلى تواضع كرد و گفت: چند دقيقهاى به من مهلت دهيد. اين چند سطر را بنويسم و بعد خدمت شما هستم. در چند دقيقهاى كه او مشغول كارش بود، ناگهان در قلب من بارقهاى الهى افتاد كه سزاوار نيست كه من براى سفرى، اجازه و دستخط شريف رئيس اسلام و المسلمين مثل [[نایینی، محمدحسین|ميرزاى نائينى]] را به يك نفر رئيس ريشتراش ياور ظالم بدهم. چند دقيقهاى نشستم و سپس بلند شدم، خداحافظى كردم و بيرون آمدم. هرچند اصرار كرد كه بفرماييد كار شما را درست كنم، گفتم: چيزى به خاطرم رسيد. اگر تصميم قطعى گرفتم، خدمتتان مىآيم. بيرون آمدم و ديگر به آنجا بازنگشتم». | ايشان از دستگاه ستمگر پهلوى، بهشدت متنفر بود و مىفرمود: «رضاشاه شانزده سال شاه بود، ولى يك لحظه هم بر او عقد القلب (و محبتى) نداشتيم». باز مىفرمود: «در زمان سلطنت رضاخان و برداشتن عمامهها، ميل كردم براى زيارت اقوام و خويشان سفرى به زنجان كنم. كنسول ايران در نجف زنجانى بود و خيلى نسبت به من اظهار ارادت مىنمود. روزى اين مطلب را با او در ميان گذاردم، گفت: آقا ميرزا اگر اجازه اجتهادى داشته باشيد، بنده رونوشت آن را ضميمه پرونده مىكنم و گذرنامه باعمامه به شما مىدهم تا بتوانيد بهراحتى به ايران سفر كنيد. من به مدرسه آمدم. اجازه اجتهاد [[نایینی، محمدحسین|ميرزاى نائينى]] را برداشتم و به كنسولگرى رفتم. كنسول بلند شد و خيلى تواضع كرد و گفت: چند دقيقهاى به من مهلت دهيد. اين چند سطر را بنويسم و بعد خدمت شما هستم. در چند دقيقهاى كه او مشغول كارش بود، ناگهان در قلب من بارقهاى الهى افتاد كه سزاوار نيست كه من براى سفرى، اجازه و دستخط شريف رئيس اسلام و المسلمين مثل [[نایینی، محمدحسین|ميرزاى نائينى]] را به يك نفر رئيس ريشتراش ياور ظالم بدهم. چند دقيقهاى نشستم و سپس بلند شدم، خداحافظى كردم و بيرون آمدم. هرچند اصرار كرد كه بفرماييد كار شما را درست كنم، گفتم: چيزى به خاطرم رسيد. اگر تصميم قطعى گرفتم، خدمتتان مىآيم. بيرون آمدم و ديگر به آنجا بازنگشتم». |
ویرایش