۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ')د' به ') د') |
جز (جایگزینی متن - ')ب' به ') ب') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
#الملل و النحل:اين كتاب در ميان آثار بر جاى مانده از شهرستانى به عنوان نخستين اثر او معرفى مىشود.نويسنده ملل و نحل دو مقدمه براى اين كتاب آورده است كه در يك مقدمه از وزارت نصيرالدين محمود وزير سلطان سنجر كه از سال 521 تا 526 ه.ق ادامه داشت ياد مىكند. | #الملل و النحل:اين كتاب در ميان آثار بر جاى مانده از شهرستانى به عنوان نخستين اثر او معرفى مىشود.نويسنده ملل و نحل دو مقدمه براى اين كتاب آورده است كه در يك مقدمه از وزارت نصيرالدين محمود وزير سلطان سنجر كه از سال 521 تا 526 ه.ق ادامه داشت ياد مىكند. | ||
#:گروهى با توجه به اين مقدمه، زمان تأليف الملل و النحل را پس از سال 521 ه.ق باور دارند و مىگويند اين مقدمه، مقدمه اول شهرستانى بر ملل و نحل بوده است، اما پس از سقوط سلطان سنجر، شهرستانى اين مقدمه را حذف كرد و مقدمهاى براى كتابش آورد كه در آن نامى از نصيرالدين محمود نيست. | #:گروهى با توجه به اين مقدمه، زمان تأليف الملل و النحل را پس از سال 521 ه.ق باور دارند و مىگويند اين مقدمه، مقدمه اول شهرستانى بر ملل و نحل بوده است، اما پس از سقوط سلطان سنجر، شهرستانى اين مقدمه را حذف كرد و مقدمهاى براى كتابش آورد كه در آن نامى از نصيرالدين محمود نيست. | ||
#:اما وجود قرينهاى محكم در متن ملل و نحل اين ديدگاه را زير سؤال مىبرد، چه اينكه بر اساس اين قرينه از زمان غيبت امام زمان(ع) تا زمان نوشتن كتاب ملل و نحل در حدود 250 سال گذشته است.«الغيبة قد امتدت مائتين و نيفا و خمسين...» حال اگر اين مقدار را به سال غيبت امام زمان(ع)(260 ه.ق)بيفزاييم نتيجه مىگيريم كه شهرستانى كتاب ملل نحل را پس از سال 510 ه.ق و پيش از سال 520 به پايان برده است و گرنه واژه «نيفا» در عبارت «مائتين و نيفا و خمسين سنة» بى معنى خواهد بود، چنان كه واژه «خمسين» نيز لغو مىنمايد. | #:اما وجود قرينهاى محكم در متن ملل و نحل اين ديدگاه را زير سؤال مىبرد، چه اينكه بر اساس اين قرينه از زمان غيبت امام زمان(ع) تا زمان نوشتن كتاب ملل و نحل در حدود 250 سال گذشته است.«الغيبة قد امتدت مائتين و نيفا و خمسين...» حال اگر اين مقدار را به سال غيبت امام زمان(ع)(260 ه.ق) بيفزاييم نتيجه مىگيريم كه شهرستانى كتاب ملل نحل را پس از سال 510 ه.ق و پيش از سال 520 به پايان برده است و گرنه واژه «نيفا» در عبارت «مائتين و نيفا و خمسين سنة» بى معنى خواهد بود، چنان كه واژه «خمسين» نيز لغو مىنمايد. | ||
#:با توجه به اين نص محكم در الملل و النحل مىتوانيم درباره مقدمات نيز به گونهاى ديگر اظهار نظر كنيم و بگوييم مقدمهاى كه در آن از نصيرالدين محمود وزير سلطان سنجر نام برده شده مقدمه دوم شهرستانى بوده كه در زمان صدارت نصيرالدين محمود به مقدمه اصلى ملل و نحل افزوده است و مقدمه اصلى و اولى كتاب، همين مقدمهاى است كه در اول ملل و نحل چاپ قم و به تصحيح بدران وجود دارد. | #:با توجه به اين نص محكم در الملل و النحل مىتوانيم درباره مقدمات نيز به گونهاى ديگر اظهار نظر كنيم و بگوييم مقدمهاى كه در آن از نصيرالدين محمود وزير سلطان سنجر نام برده شده مقدمه دوم شهرستانى بوده كه در زمان صدارت نصيرالدين محمود به مقدمه اصلى ملل و نحل افزوده است و مقدمه اصلى و اولى كتاب، همين مقدمهاى است كه در اول ملل و نحل چاپ قم و به تصحيح بدران وجود دارد. | ||
#مصارع الفلاسفه:مقدمه اين كتاب نشانگر آن است كه شهرستانى اين اثر را پس از «الملل و النحل» نوشته است.ديدگاههاى نويسنده اين كتاب را خواجه نصيرالدين در اثر گران سنگ خويش«مصارع المصارع»جمعآورى كرده و در دفاع از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] آنها را نقد مىكند. | #مصارع الفلاسفه:مقدمه اين كتاب نشانگر آن است كه شهرستانى اين اثر را پس از «الملل و النحل» نوشته است.ديدگاههاى نويسنده اين كتاب را خواجه نصيرالدين در اثر گران سنگ خويش«مصارع المصارع»جمعآورى كرده و در دفاع از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] آنها را نقد مىكند. | ||
خط ۱۲۸: | خط ۱۲۸: | ||
#:هيچ كس نه حقيقت خلق دانست، نه حقيقت امر.نه نسبت خلق با او كه چه نسبت است و نه نسبت امر با او كه چه نسبت است؟و قرآن مجيد اين مىگويد:'''«ألا له الخلق و الأمر»'''.اگر هر دو يكى بودى اين دو لفظ مختلف چرا؟اگر يكى قايم به ذات او بودى و يكى به اين ذات او، اين لفظ متحد چرا؟اگر «له» ملك راست، امر را صفت چرا گويى؟و اگر «له»صفت راست، خلق را صفت چرا نگويى؟نه نه چنين گوى كه مرد كتاب و جفت كتاب گفت: «له الخلق ملكا، و له الامر ملكا» او خداوند ملك و خداوند ملك«الارواح ملكه و الاجساد ملكه فأحلّ ملكه فى ملكه، و له عليهما شرط و لهما عنده وعد، فان وفوا بشرطه وفى لهم بوعده.» | #:هيچ كس نه حقيقت خلق دانست، نه حقيقت امر.نه نسبت خلق با او كه چه نسبت است و نه نسبت امر با او كه چه نسبت است؟و قرآن مجيد اين مىگويد:'''«ألا له الخلق و الأمر»'''.اگر هر دو يكى بودى اين دو لفظ مختلف چرا؟اگر يكى قايم به ذات او بودى و يكى به اين ذات او، اين لفظ متحد چرا؟اگر «له» ملك راست، امر را صفت چرا گويى؟و اگر «له»صفت راست، خلق را صفت چرا نگويى؟نه نه چنين گوى كه مرد كتاب و جفت كتاب گفت: «له الخلق ملكا، و له الامر ملكا» او خداوند ملك و خداوند ملك«الارواح ملكه و الاجساد ملكه فأحلّ ملكه فى ملكه، و له عليهما شرط و لهما عنده وعد، فان وفوا بشرطه وفى لهم بوعده.» | ||
#مرتكب كبيره | #مرتكب كبيره | ||
#:يكى از مباحث مهمى كه همه فرقههاى اسلامى دربارۀ آن اظهار نظر كردهاند مسأله مرتكب كبيره است.شهرستانى اين مسأله را ذيل آيه شريفه'''«فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة أعدّت للكافرين»'''(بقره24/)به بحث مىكشد.وى ديدگاه اشاعره، معتزله، مرجئه و وعيديه را درباره تفسير آيه به زيبايى ارائه مىنمايد و در پايان آنان را به جهت عدم مراجعه به اهل بيت، سرگردان مىخواند: | #:يكى از مباحث مهمى كه همه فرقههاى اسلامى دربارۀ آن اظهار نظر كردهاند مسأله مرتكب كبيره است.شهرستانى اين مسأله را ذيل آيه شريفه'''«فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة أعدّت للكافرين»'''(بقره24/) به بحث مىكشد.وى ديدگاه اشاعره، معتزله، مرجئه و وعيديه را درباره تفسير آيه به زيبايى ارائه مىنمايد و در پايان آنان را به جهت عدم مراجعه به اهل بيت، سرگردان مىخواند: | ||
#: «و هذا مقام حيرة المتكلمين كما ترى، و لو عرفوا مواقع اليقين بالرجوع الى الصادقين بيّنوا لهم أى كبيرة هى كفر و أى كبيرة ليست بكفر و يخلد فى النار و أىّ كبيرة لا يخلد...» | #: «و هذا مقام حيرة المتكلمين كما ترى، و لو عرفوا مواقع اليقين بالرجوع الى الصادقين بيّنوا لهم أى كبيرة هى كفر و أى كبيرة ليست بكفر و يخلد فى النار و أىّ كبيرة لا يخلد...» | ||
#:مقصود شهرستانى از صادقين به قرينه مقدمه او در «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» و تفسير او از آيه'''«الذين اتيناهم الكتاب»'''پيامبر و اهل بيت هستند. | #:مقصود شهرستانى از صادقين به قرينه مقدمه او در «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» و تفسير او از آيه'''«الذين اتيناهم الكتاب»'''پيامبر و اهل بيت هستند. | ||
خط ۱۸۵: | خط ۱۸۵: | ||
در نگاه شهرستانى پيامبر(ص) در برابر موسى(ع)كه علم به تنزيل داشت و عيسى(ع)كه تأويل مىدانست هم به تأويل آشنا بود و هم با تنزيل: «ثم ان موسى(ع)كان مخصوصا بالتنزيل و كان عيسى(ع) مخصوصا بالتأويل و كان محمد عليه الصلوة و السلام مخصوصا بالجمع بين التنزيل و التأويل.» | در نگاه شهرستانى پيامبر(ص) در برابر موسى(ع)كه علم به تنزيل داشت و عيسى(ع)كه تأويل مىدانست هم به تأويل آشنا بود و هم با تنزيل: «ثم ان موسى(ع)كان مخصوصا بالتنزيل و كان عيسى(ع) مخصوصا بالتأويل و كان محمد عليه الصلوة و السلام مخصوصا بالجمع بين التنزيل و التأويل.» | ||
على(ع)نخستين مفسر قرآن و سرآمد صحابه در تفسير قرآن به شمار مىآمد. و [[ابنعباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] كه مصدر تفسير تمامى مفسران قرآن شناخته مىشد شاگرد على(ع)بود و از آن حضرت تأويل قرآن را آموخته بود: | على(ع)نخستين مفسر قرآن و سرآمد صحابه در تفسير قرآن به شمار مىآمد. و [[ابنعباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] كه مصدر تفسير تمامى مفسران قرآن شناخته مىشد شاگرد على(ع) بود و از آن حضرت تأويل قرآن را آموخته بود: | ||
«و لقد كان حبر الائمه مصدر تفسير جميع المفسرين و قد دعا له رسول الله(ص)بأن قال:اللهم فقّهه فىالدين و علمه التأويل، فتلمذ لعلىّ رضى الله عنه حتى فقّهه فىالدين و علّمه التأويل.» | «و لقد كان حبر الائمه مصدر تفسير جميع المفسرين و قد دعا له رسول الله(ص) بأن قال:اللهم فقّهه فىالدين و علمه التأويل، فتلمذ لعلىّ رضى الله عنه حتى فقّهه فىالدين و علّمه التأويل.» | ||
على بن ابى طالب شايستهترين فرد براى جمعآورى قرآن بود و هيچ يك از صحابه پيامبر از ويژگيها و خصوصيات و امتيازات او برخوردار نبودند: | على بن ابى طالب شايستهترين فرد براى جمعآورى قرآن بود و هيچ يك از صحابه پيامبر از ويژگيها و خصوصيات و امتيازات او برخوردار نبودند: | ||
خط ۲۲۱: | خط ۲۲۱: | ||
بهرهورى شهرستانى از روايات اهل بيت فقط در تفسير و تأويل كه همان اسرار آيات است خلاصه نمىشود، بلكه در علوم قرآنى نيز از روايات عترت پيامبر سود مىبرد؛رواياتى درباره تعداد سورهها، تعداد آيات، نزول آيات، اولين و آخرين آيه نازل شده بر پيامبر، فضائل سورهها، قراءات قرآن، جمعآورى قرآن و...در اين ميان روايات [[امام صادق]] و امام باقر(ع)جايگاه خاصى در تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» دارد، به گونهاى كه نويسنده گاه براى ارائه نظريه تفسيرى و تأويلى اهل بيت و يا عرضه باور ايشان در مباحث علوم قرآنى به كتب خاص روايى شيعه مراجعه مىكند: | بهرهورى شهرستانى از روايات اهل بيت فقط در تفسير و تأويل كه همان اسرار آيات است خلاصه نمىشود، بلكه در علوم قرآنى نيز از روايات عترت پيامبر سود مىبرد؛رواياتى درباره تعداد سورهها، تعداد آيات، نزول آيات، اولين و آخرين آيه نازل شده بر پيامبر، فضائل سورهها، قراءات قرآن، جمعآورى قرآن و...در اين ميان روايات [[امام صادق]] و امام باقر(ع)جايگاه خاصى در تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» دارد، به گونهاى كه نويسنده گاه براى ارائه نظريه تفسيرى و تأويلى اهل بيت و يا عرضه باور ايشان در مباحث علوم قرآنى به كتب خاص روايى شيعه مراجعه مىكند: | ||
«فى كتاب الكافى عن الكلبى عن الصادق ابى عبدالله جعفر بن محمد عليهماالسلام قال:أوّل ما أنزل الله تعالى على رسوله(ص)بسم الله الرحمن الرحيم.اقرأ باسم ربك الذى خلق...» | «فى كتاب الكافى عن الكلبى عن الصادق ابى عبدالله جعفر بن محمد عليهماالسلام قال:أوّل ما أنزل الله تعالى على رسوله(ص) بسم الله الرحمن الرحيم.اقرأ باسم ربك الذى خلق...» | ||
==گرايش شهرستانى به اسماعيليه== | ==گرايش شهرستانى به اسماعيليه== | ||
خط ۲۴۰: | خط ۲۴۰: | ||
#:در موارد ديگرى نيز خواجه نصير با عبارت «اصحابه» وابستگى او را به باطنيان نشان مىدهد، چه اينكه وقتى ديدگاه اصحاب شهرستانى را ارائه مىكند آن ديدگاه را با باورهاى باطنيان كاملا هم خوان مىبينيم. | #:در موارد ديگرى نيز خواجه نصير با عبارت «اصحابه» وابستگى او را به باطنيان نشان مىدهد، چه اينكه وقتى ديدگاه اصحاب شهرستانى را ارائه مىكند آن ديدگاه را با باورهاى باطنيان كاملا هم خوان مىبينيم. | ||
#امامت | #امامت | ||
#:اسماعيليه مانند ساير فرقههاى شيعى جانشين پيامبر را على(ع) مىدانند.آنها بر اين باورند كه على(ع)به نص پيامبر و به سبب حقانيت خويش، شايسته اين مقام گرديد. | #:اسماعيليه مانند ساير فرقههاى شيعى جانشين پيامبر را على(ع) مىدانند.آنها بر اين باورند كه على(ع) به نص پيامبر و به سبب حقانيت خويش، شايسته اين مقام گرديد. | ||
#:باطنيان مانند اماميه و گروهى ديگر از شيعيان، حضرت على، امام حسن و امام حسين، [[علی بن حسین(ع)، امام چهارم|امام سجاد]]، امام باقر و [[امام صادق]](عليهمالسلام)را از ائمه به شمار مىآورند، اما بر اين باورند كه امامت پس از [[امام صادق]] به فرزند ارشد ايشان يعنى اسماعيل و پس از وى به محمد بن اسماعيل و...رسيد. | #:باطنيان مانند اماميه و گروهى ديگر از شيعيان، حضرت على، امام حسن و امام حسين، [[علی بن حسین(ع)، امام چهارم|امام سجاد]]، امام باقر و [[امام صادق]](عليهمالسلام)را از ائمه به شمار مىآورند، اما بر اين باورند كه امامت پس از [[امام صادق]] به فرزند ارشد ايشان يعنى اسماعيل و پس از وى به محمد بن اسماعيل و...رسيد. | ||
#:از باورهاى اساسى باطنيان كه آنان را از ساير فرقههاى شيعه نمودار مىسازد، لزوم وجود امام در هر عصرى است؛ امامى كه به نص امام پيش از خود به اين مقام مىرسد. به همين جهت آنان در عصر حاضر، آقاخان چهارم يعنی «كريم» را امام زمان مىدانند. در نوشتهها و گفتههاى شهرستانى نشانههايى از پايبندى او به اين باور وجود دارد. | #:از باورهاى اساسى باطنيان كه آنان را از ساير فرقههاى شيعه نمودار مىسازد، لزوم وجود امام در هر عصرى است؛ امامى كه به نص امام پيش از خود به اين مقام مىرسد. به همين جهت آنان در عصر حاضر، آقاخان چهارم يعنی «كريم» را امام زمان مىدانند. در نوشتهها و گفتههاى شهرستانى نشانههايى از پايبندى او به اين باور وجود دارد. | ||
#:براى نمونه او در دفاع از امام عصر خود، اهل سنت و شيعه را-مقصود او از شيعه اماميه است، زيرا در عصر وى شيعه انصراف به اماميه داشت-به جهت عدم اعتقاد به امام حاضر مانند خوارج مىخواند: | #:براى نمونه او در دفاع از امام عصر خود، اهل سنت و شيعه را-مقصود او از شيعه اماميه است، زيرا در عصر وى شيعه انصراف به اماميه داشت-به جهت عدم اعتقاد به امام حاضر مانند خوارج مىخواند: | ||
#: «و كما أنّ ابليس خرج على خليفة الحق، كذلك الخوارج فى هذه الامة خرجوا على امام الوقت، و كما ان ابليس لم يقل بالامام الحاضر الحىّ القائم كذلك العامة و الشيعة.» | #: «و كما أنّ ابليس خرج على خليفة الحق، كذلك الخوارج فى هذه الامة خرجوا على امام الوقت، و كما ان ابليس لم يقل بالامام الحاضر الحىّ القائم كذلك العامة و الشيعة.» | ||
#:نمونه دوم:شهرستانى در تفسير آيه شريفه'''«انى جاعلك للناس اماما»'''به لزوم وجود امام در هر عصرى اشاره مىكند: «قال ابراهيم:'''«و من ذرّيتى قال لا ينال عهدى الظالمين»'''من ابصر أحد الكونين و حكم باحد الحكمين و لم يقاتل بين العالمين فلا يستحقّ الامامة، و ابتلى نظيره بالعموم و الخصوص كما ابتلى بالمفروع و المستأنف، حتى قال و من ذرّيتى اى بعض ذريتى و هى الطيبة الطاهرة، كما قال و جعلها كلمة باقية فى عقبه، فالامامة انّما تجرى فى ذلك العرق الطاهر، و النطفة المطهرة انما تجرى فى اصلاب الطاهرين الى ارحام الطاهرات، حتى ختم احد النورين الطاهرين فى احد الشعبين بعيسى(ع)كلمة الله و روحه، و صدّقت امّه عليهاالسلام بكلمات ربّها و كتبه و كانت من القانتين، و ختم النور الثانى المخفى فى الشعب الثانى بالمصطفى محمد صلوات الله عليه و آله، فصدّق بكلمات ربه يؤمن بالله و كلماته، فتمّ لابراهيم(ع)باتمام الله الكلمات التى ابتلى بها و جرت الامامة فى عقبه الى يوم يبعثون.» | #:نمونه دوم:شهرستانى در تفسير آيه شريفه'''«انى جاعلك للناس اماما»'''به لزوم وجود امام در هر عصرى اشاره مىكند: «قال ابراهيم:'''«و من ذرّيتى قال لا ينال عهدى الظالمين»'''من ابصر أحد الكونين و حكم باحد الحكمين و لم يقاتل بين العالمين فلا يستحقّ الامامة، و ابتلى نظيره بالعموم و الخصوص كما ابتلى بالمفروع و المستأنف، حتى قال و من ذرّيتى اى بعض ذريتى و هى الطيبة الطاهرة، كما قال و جعلها كلمة باقية فى عقبه، فالامامة انّما تجرى فى ذلك العرق الطاهر، و النطفة المطهرة انما تجرى فى اصلاب الطاهرين الى ارحام الطاهرات، حتى ختم احد النورين الطاهرين فى احد الشعبين بعيسى(ع)كلمة الله و روحه، و صدّقت امّه عليهاالسلام بكلمات ربّها و كتبه و كانت من القانتين، و ختم النور الثانى المخفى فى الشعب الثانى بالمصطفى محمد صلوات الله عليه و آله، فصدّق بكلمات ربه يؤمن بالله و كلماته، فتمّ لابراهيم(ع) باتمام الله الكلمات التى ابتلى بها و جرت الامامة فى عقبه الى يوم يبعثون.» | ||
#:نمونه سوم: «و الدليل الساطع على وجوب الامامة سمعا، اتفاق الامة بأسرهم من الصدر الأوّل الى زماننا أنّ الارض لا تخلو عن امام قائم بالامر.» | #:نمونه سوم: «و الدليل الساطع على وجوب الامامة سمعا، اتفاق الامة بأسرهم من الصدر الأوّل الى زماننا أنّ الارض لا تخلو عن امام قائم بالامر.» | ||
#:همو پس از اشاره به خلافت ابوبكر و عمر و عثمان، از اتفاق امت بر امامت و خلافت [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] نتيجه مىگيرد كه صحابه بر لزوم امام اتفاق داشتند: | #:همو پس از اشاره به خلافت ابوبكر و عمر و عثمان، از اتفاق امت بر امامت و خلافت [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] نتيجه مىگيرد كه صحابه بر لزوم امام اتفاق داشتند: | ||
خط ۲۷۳: | خط ۲۷۳: | ||
#: «و ان الفارقين بين التفسير و التأويل لما لم يذكروا اقسام التفسير و اقسام التأويل لم يتحقق بينهما الفرق بينهما، فلربّما لا يتقابل قسمان منهما فلا يكون الفرق بينهما صحيحا...» | #: «و ان الفارقين بين التفسير و التأويل لما لم يذكروا اقسام التفسير و اقسام التأويل لم يتحقق بينهما الفرق بينهما، فلربّما لا يتقابل قسمان منهما فلا يكون الفرق بينهما صحيحا...» | ||
#:و در بحث«اسرار» ذيل آيه'''«اهدنا الصراط المستقيم»'''پس از تعريف تفسير و تأويل، شيوه خود را در تأويل آيات كه با تأويل باطنيان همخوان است نشان مىدهد: | #:و در بحث«اسرار» ذيل آيه'''«اهدنا الصراط المستقيم»'''پس از تعريف تفسير و تأويل، شيوه خود را در تأويل آيات كه با تأويل باطنيان همخوان است نشان مىدهد: | ||
#: «ظهور المعانى بالكلمات و الأسامى امر معلوم، و ذلك هو التفسير، لكن تشخيص الاسامى و المعانى بالاشخاص و الاعيان امر مشكل و ذلك هو التأويل، و كما ان رحمة الله عز و جل متشخصة بشخص هو النبى(ص)بعينه و شخصه بدليل قوله تعالى'''«و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»'''كذلك نعمة الله عز و جل متشخصة بشخصه(ع)بدليل قوله «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها»، فالرحمة و النعمة فى التنزيل على الاطلاق يعمّان الموجودات عموم الجود و الكرم فى وجودها و بقائها و دفع الآفات عنها و هما فى التأويل على التعيين يخصّان شخصا او شخصين خصوص اللطف و القربة فى احوال وجودهما و بقاء نوعهما و دفع الآفات عنهما، و كما ان الحمد و الملك موضوعان للثناء و المجد لغة و تنزيلا كذلك هما موضوعان على شخصين معيّنيين معنىّ و تأويلا، فرحمة الله رجل من الرجال و نعمة الله شخص على الكمال.» | #: «ظهور المعانى بالكلمات و الأسامى امر معلوم، و ذلك هو التفسير، لكن تشخيص الاسامى و المعانى بالاشخاص و الاعيان امر مشكل و ذلك هو التأويل، و كما ان رحمة الله عز و جل متشخصة بشخص هو النبى(ص) بعينه و شخصه بدليل قوله تعالى'''«و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»'''كذلك نعمة الله عز و جل متشخصة بشخصه(ع) بدليل قوله «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها»، فالرحمة و النعمة فى التنزيل على الاطلاق يعمّان الموجودات عموم الجود و الكرم فى وجودها و بقائها و دفع الآفات عنها و هما فى التأويل على التعيين يخصّان شخصا او شخصين خصوص اللطف و القربة فى احوال وجودهما و بقاء نوعهما و دفع الآفات عنهما، و كما ان الحمد و الملك موضوعان للثناء و المجد لغة و تنزيلا كذلك هما موضوعان على شخصين معيّنيين معنىّ و تأويلا، فرحمة الله رجل من الرجال و نعمة الله شخص على الكمال.» | ||
#:بر اين اساس است كه شهرستانى پس از مباحثى چون نظم، نزول، معانى، نحو و تفسير به اسرار هر آيه مىپردازد.او در اين باره مىنويسد: | #:بر اين اساس است كه شهرستانى پس از مباحثى چون نظم، نزول، معانى، نحو و تفسير به اسرار هر آيه مىپردازد.او در اين باره مىنويسد: | ||
#: «فنحن نخرج على الحواشى بالهمز و اللغة و النحو و القراءات و التفسير و المعانى ثمّ نشير الى الاسرار التى هى مصابيح الابرار.» | #: «فنحن نخرج على الحواشى بالهمز و اللغة و النحو و القراءات و التفسير و المعانى ثمّ نشير الى الاسرار التى هى مصابيح الابرار.» |
ویرایش