پرش به محتوا

نظام‌الملک، حسن بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'غزالى' به 'غزالى '
جز (جایگزینی متن - 'مولف' به 'مؤلف')
جز (جایگزینی متن - 'غزالى' به 'غزالى ')
خط ۴۱: خط ۴۱:
خواجه نظام الملك عقيده داشت خداوند در هر عصر و زمانى، يكى را از ميان مردم برمى‌گزيند يا بنده‌اى را يارى مى‌دهد تا دولتى پديد آورد و به او دانشى عطا مى‌كند تا بتواند بر مردم فرمان براند و به تأمين مصالح كشورش بپردازد، آرامش و امنيت را برقرار سازد و فساد و آشوب را از ميان بردارد. وى براى انجام اين كار بزرگ، به قدرتى نامحدود نيازمند است، همان گونه كه قدرت خداوند نيز نامحدود است؛ بنابراين، حاكم را خدا برمى‌گزيند و مشروعيتش را از خداوند مى‌گيرد و صرفاً در مقابل او پاسخگوى اعمال خويش است.
خواجه نظام الملك عقيده داشت خداوند در هر عصر و زمانى، يكى را از ميان مردم برمى‌گزيند يا بنده‌اى را يارى مى‌دهد تا دولتى پديد آورد و به او دانشى عطا مى‌كند تا بتواند بر مردم فرمان براند و به تأمين مصالح كشورش بپردازد، آرامش و امنيت را برقرار سازد و فساد و آشوب را از ميان بردارد. وى براى انجام اين كار بزرگ، به قدرتى نامحدود نيازمند است، همان گونه كه قدرت خداوند نيز نامحدود است؛ بنابراين، حاكم را خدا برمى‌گزيند و مشروعيتش را از خداوند مى‌گيرد و صرفاً در مقابل او پاسخگوى اعمال خويش است.


مهم‌ترين وجه تمايز خواجه نظام الملك از ديگر انديشمندان معاصرش، همچون [[ماوردی، علی بن محمد|ماوردى]]  و غزالى، آن است كه خواجه در جنگ بين سلطنت و خلافت، كاملاً طرف‌دار سلطنت است، زيرا برخلاف آن دو كه نگران كاهش قداست و مشروعيت خلافت بودند، او دل‌مشغولى افول و زوال امپراتورى سلجوقيان را داشت؛ بنابراين، وى براى حفظ كشور و ممانعت از هرج و مرج سياسى، تقويت و افزايش اقتدار سلاطين سلجوقى را ضرورى مى‌ديد؛ ازاين‌رو، به طرح نظريه الهى حكومت پرداخت و سلطنت را هديه الهى و نه موهبت ناشى از خليفه دانست؛ به بيان ديگر، او اعتقاد داشت مشروعيت سلطنت از خداوند است و نه از ناحيه خليفه؛ بنابراين، از ديدگاه خواجه، پادشاه، برگزيده و نماينده خداست؛ ازاين‌رو، او فقط در مقابل خدا پاسخگو است. با اين وصف، خواجه نه تنها مخالف سلطنت مطلق العنان بود، بلكه از پادشاه مى‌خواست كه مطيع قوانين آسمانى باشد. همچنين از مردم مى‌خواست تحت هر شرايطى، از پادشاه اطاعت كنند.
مهم‌ترين وجه تمايز خواجه نظام الملك از ديگر انديشمندان معاصرش، همچون [[ماوردی، علی بن محمد|ماوردى]]  و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]] ، آن است كه خواجه در جنگ بين سلطنت و خلافت، كاملاً طرف‌دار سلطنت است، زيرا برخلاف آن دو كه نگران كاهش قداست و مشروعيت خلافت بودند، او دل‌مشغولى افول و زوال امپراتورى سلجوقيان را داشت؛ بنابراين، وى براى حفظ كشور و ممانعت از هرج و مرج سياسى، تقويت و افزايش اقتدار سلاطين سلجوقى را ضرورى مى‌ديد؛ ازاين‌رو، به طرح نظريه الهى حكومت پرداخت و سلطنت را هديه الهى و نه موهبت ناشى از خليفه دانست؛ به بيان ديگر، او اعتقاد داشت مشروعيت سلطنت از خداوند است و نه از ناحيه خليفه؛ بنابراين، از ديدگاه خواجه، پادشاه، برگزيده و نماينده خداست؛ ازاين‌رو، او فقط در مقابل خدا پاسخگو است. با اين وصف، خواجه نه تنها مخالف سلطنت مطلق العنان بود، بلكه از پادشاه مى‌خواست كه مطيع قوانين آسمانى باشد. همچنين از مردم مى‌خواست تحت هر شرايطى، از پادشاه اطاعت كنند.




۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش