۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' »' به '»') |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
2. در دومين فصل كتاب به ولادت و دوران كودكى و فضائل حسين، رهبر قيام فخ، پرداخته شده است. در بخشى از اين فصل مىخوانيم: «حسين بن على (شهيد فخ)، پناهى براى بىپناهان و پشتيبانى براى مظلومان و ملجئى براى مساكين و فقراء بود. محرومين و درماندگان مدينه، به خاطر آن همه جود و كرم و احسانش محبت زياد و علاقه فراوانى بدو داشتند و چرا چنين نباشد؟ بزرگوارى كه خانه چهل هزار دينارى خود را مىفروشد و همه آن را ميان فقراى مدينه، تقسيم مىكند و موقعى كه به خانه مىآيد، از پول خانه دينارى برايش باقى نمانده است؟ و جوانمردى كه چهار هزار دينار قرض مىكند و بين فقرا تقسيم مىكند و كريمى كه چون سائلى از او چيزى مىخواهد و او چيزى ندارد كه به او بدهد، ردايش را از دوشش برمىدارد و به آن سائل مىبخشد. چنين انسانى بهراستى شايسته عشق ورزيدن است»<ref>همان، ص 54 - 53</ref> | 2. در دومين فصل كتاب به ولادت و دوران كودكى و فضائل حسين، رهبر قيام فخ، پرداخته شده است. در بخشى از اين فصل مىخوانيم: «حسين بن على (شهيد فخ)، پناهى براى بىپناهان و پشتيبانى براى مظلومان و ملجئى براى مساكين و فقراء بود. محرومين و درماندگان مدينه، به خاطر آن همه جود و كرم و احسانش محبت زياد و علاقه فراوانى بدو داشتند و چرا چنين نباشد؟ بزرگوارى كه خانه چهل هزار دينارى خود را مىفروشد و همه آن را ميان فقراى مدينه، تقسيم مىكند و موقعى كه به خانه مىآيد، از پول خانه دينارى برايش باقى نمانده است؟ و جوانمردى كه چهار هزار دينار قرض مىكند و بين فقرا تقسيم مىكند و كريمى كه چون سائلى از او چيزى مىخواهد و او چيزى ندارد كه به او بدهد، ردايش را از دوشش برمىدارد و به آن سائل مىبخشد. چنين انسانى بهراستى شايسته عشق ورزيدن است»<ref>همان، ص 54 - 53</ref> | ||
3. در فصل سوم، روايات و اقوالى كه پيامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) در باره شهداى فخ فرمودهاند و نيز اقوال علماى بزرگ اسلام، مانند علامه [[مامقانی، عبدالله|مامقانى]] | 3. در فصل سوم، روايات و اقوالى كه پيامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) در باره شهداى فخ فرمودهاند و نيز اقوال علماى بزرگ اسلام، مانند علامه [[مامقانی، عبدالله|مامقانى]] و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] پيرامون اين واقعه ذكر شده است. | ||
4 و 5. در اين دو فصل از كتاب، فلسفه قيام فخ و نيز تشكيل حكومت اسلامى و امر به معروف و نهى از منكر بهعنوان اهداف قيام مورد مطالعه قرار گرفته است. | 4 و 5. در اين دو فصل از كتاب، فلسفه قيام فخ و نيز تشكيل حكومت اسلامى و امر به معروف و نهى از منكر بهعنوان اهداف قيام مورد مطالعه قرار گرفته است. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
6. در فصل ششم برخورد عمال حكومت با آل ابوطالب، ماجراى احضار «حسن بن محمد» و مشورت با امام موسى بن جعفر(ع) و مباحثى از اين دست مطرح شده است. | 6. در فصل ششم برخورد عمال حكومت با آل ابوطالب، ماجراى احضار «حسن بن محمد» و مشورت با امام موسى بن جعفر(ع) و مباحثى از اين دست مطرح شده است. | ||
7. در فصل هفتم، چگونگى شكلگيرى قيام و پيروزى آن، علت بيعت نكردن امام و شهادت رهبر قيام ذكر شده است. در بخشى از اين فصل، علامه [[مامقانی، عبدالله|مامقانى]] | 7. در فصل هفتم، چگونگى شكلگيرى قيام و پيروزى آن، علت بيعت نكردن امام و شهادت رهبر قيام ذكر شده است. در بخشى از اين فصل، علامه [[مامقانی، عبدالله|مامقانى]] عدم بيعت امام هفتم با حسين را اينگونه توضيح مىدهد: «امام از پذيرفتن بيعت و همراهى با حسين، در نهضتش، به شكل علنى امتناع مىورزد و حسين نيز اين را از امام مىپذيرد و كمترين بىادبى نسبت به ساحت مقدّس امام، روا نمىدارد و آنگاه اضافه مىكند كه: امام از روى تقيه و تاكتيك، او را از قيام منع مىكند، ولى در باطن از كار او خشنود است و پس از شهادت او نيز، از او اظهار رضايت مىنمايد»<ref>همان، ص 138</ref> | ||
8. در فصل هشتم، اتفاقات پس از واقعه فخ بررسى شده است. پس از حادثه فخ، دستگاه عباسى سخت به هراس افتادند و نسبت به جنايت بزرگى كه مرتكب شده بودند بهشدّت وحشتزده شدند و احتمال زياد مىدادند ديگر بازماندگان علوى، خصوصاً امام موسى بن جعفر(ع) بهعنوان خونخواهى، قيامى ديگر به راه بيندازند؛ لذا دو تن از سران و فرماندهان عبّاسى؛ يعنى موسى بن عيسى و عبّاس بن محمّد در مدينه جلسهاى تشكيل دادند و جمعى از چهرههاى معروف علويان از بنى الحسن و بنى الحسين از جمله امام موسى بن جعفر(ع) را به آن مجلس احضار كردند تا هم قدرتنمايى كرده باشند و هم زهرچشمى از علويون گرفته شود و گويا تصميم بازداشت و كشتن آنان هم بوده كه به عللى از آن منصرف شدند. چون مجلس آراسته شد و علويون و موسى بن جعفر(ع) و سر بريده حسين و ساير شهدا را به آن مجلس آوردند، سكوت مرگبارى جلسه را فراگرفت و كسى سخنى نمىگفت كه ناگهان امام هفتم تا چشمش به سر بريده حسين افتاد سكوت مجلس را شكست و با حالتى متأثّر با جملاتى سنگين و رسا از حسين رهبر انقلاب، چنين تجليل فرمود: «بازگشت همه بهسوى خداست، او از ميان ما رفت، درحالىكه مسلمانى شايسته بود، روزها را روزهدار بود و برنامه او امر به معروف و نهى از منكر بود، همانند او در خاندانش يافت نمىشود»<ref>همان، ص 174 - 175</ref> | 8. در فصل هشتم، اتفاقات پس از واقعه فخ بررسى شده است. پس از حادثه فخ، دستگاه عباسى سخت به هراس افتادند و نسبت به جنايت بزرگى كه مرتكب شده بودند بهشدّت وحشتزده شدند و احتمال زياد مىدادند ديگر بازماندگان علوى، خصوصاً امام موسى بن جعفر(ع) بهعنوان خونخواهى، قيامى ديگر به راه بيندازند؛ لذا دو تن از سران و فرماندهان عبّاسى؛ يعنى موسى بن عيسى و عبّاس بن محمّد در مدينه جلسهاى تشكيل دادند و جمعى از چهرههاى معروف علويان از بنى الحسن و بنى الحسين از جمله امام موسى بن جعفر(ع) را به آن مجلس احضار كردند تا هم قدرتنمايى كرده باشند و هم زهرچشمى از علويون گرفته شود و گويا تصميم بازداشت و كشتن آنان هم بوده كه به عللى از آن منصرف شدند. چون مجلس آراسته شد و علويون و موسى بن جعفر(ع) و سر بريده حسين و ساير شهدا را به آن مجلس آوردند، سكوت مرگبارى جلسه را فراگرفت و كسى سخنى نمىگفت كه ناگهان امام هفتم تا چشمش به سر بريده حسين افتاد سكوت مجلس را شكست و با حالتى متأثّر با جملاتى سنگين و رسا از حسين رهبر انقلاب، چنين تجليل فرمود: «بازگشت همه بهسوى خداست، او از ميان ما رفت، درحالىكه مسلمانى شايسته بود، روزها را روزهدار بود و برنامه او امر به معروف و نهى از منكر بود، همانند او در خاندانش يافت نمىشود»<ref>همان، ص 174 - 175</ref> |
ویرایش