پرش به محتوا

عبرت آموز: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
خط ۵۷: خط ۵۷:
در داستانى ديگر، حكايت ابن سكيت و حق‌گويى وى، روايت شده است. او از بزرگان و دانشمندان مكتب اهل بيت(ع) بود و بسيارى از تاريخ‌نويسان اسلامى از او ياد كرده و بر وى مدح و ثنا گفته‌اند. علماى شيعه او را بزرگ و مورد وثوق و اطمينان شمرده و از ياران خاص امام جواد(ع) و امام هادى(ع) دانسته‌اند<ref>همان، ص 25</ref>
در داستانى ديگر، حكايت ابن سكيت و حق‌گويى وى، روايت شده است. او از بزرگان و دانشمندان مكتب اهل بيت(ع) بود و بسيارى از تاريخ‌نويسان اسلامى از او ياد كرده و بر وى مدح و ثنا گفته‌اند. علماى شيعه او را بزرگ و مورد وثوق و اطمينان شمرده و از ياران خاص امام جواد(ع) و امام هادى(ع) دانسته‌اند<ref>همان، ص 25</ref>


اين مرد بزرگ، در پنجم رجب سال 244ق، به دستور متوكل عباسى به شهادت رسيد. سبب شهادت او اين بود كه روزى متوكل به او گفت: دو فرزند من معتز و مؤيد نزد تو محبوب‌ترند يا حسن و حسين؟ ابن سكيت در پاسخ آن مرد ياوه‌گو و ستمگر خيانت‌پيشه فرياد زد: به خدا سوگند قنبر خادم [[امام على(ع)|على بن ابى‌طالب(ع)]] از تو و دو فرزندت نزد من بهتر است. متوكل به كارگزارانش گفت: زبانش را از پشت سرش بيرون بكشيد. آن خادمان طاغوت هم به فرمان ارباب خود اين كار را انجام دادند و آن مرد الهى با چشيدن اين زجر و آسيب دردآور به شرف شهادت رسيد<ref>همان، ص 25</ref>
اين مرد بزرگ، در پنجم رجب سال 244ق، به دستور متوكل عباسى به شهادت رسيد. سبب شهادت او اين بود كه روزى متوكل به او گفت: دو فرزند من معتز و مؤيد نزد تو محبوب‌ترند يا حسن و حسين؟ ابن سكيت در پاسخ آن مرد ياوه‌گو و ستمگر خيانت‌پيشه فرياد زد: به خدا سوگند قنبر خادم [[امام على(ع)|على بن ابى‌طالب(ع)]] از تو و دو فرزندت نزد من بهتر است. متوكل به كارگزارانش گفت: زبانش را از پشت سرش بيرون بكشيد. آن خادمان طاغوت هم به فرمان ارباب خود اين كار را انجام دادند و آن مرد الهى با چشيدن اين زجر و آسيب دردآور به شرف شهادت رسيد<ref>همان، ص 25</ref>


از جمله داستان‌هاى جالب كتاب، داستان احمد خضرويه مى‌باشد. روايت است كه دزدى به خانه او رفت، در خانه او چيز قابل توجهى براى سرقت نيافت، خواست با دست خالى از خانه بيرون رود، اما بزرگوارى و عطوفت احمد، مانع شد و لذا ندا داد: اى دزد! راضى نيستم با دست خالى از خانه‌ام بيرون روى! دلوى از آب چاه برگير و غسل توبه كن، سپس وضو بساز و مشغول نماز و توبه و استغفار شو، شايد وسيله‌اى فراهم گردد كه با دست خالى از خانه من نروى. چون افق روشن صبح دميد، بزرگى صد اشرفى به‌عنوان هديه نزد شيخ آورد، شيخ آن صد اشرفى را به دزد داد و گفت: اين پاداش ظاهرى يك شب عبادت و اخلاص توست. دزد را حالتى دست داد كه از همه گناهان توبه كرد و روى به خدا كرد<ref>همان، ص 28</ref>
از جمله داستان‌هاى جالب كتاب، داستان احمد خضرويه مى‌باشد. روايت است كه دزدى به خانه او رفت، در خانه او چيز قابل توجهى براى سرقت نيافت، خواست با دست خالى از خانه بيرون رود، اما بزرگوارى و عطوفت احمد، مانع شد و لذا ندا داد: اى دزد! راضى نيستم با دست خالى از خانه‌ام بيرون روى! دلوى از آب چاه برگير و غسل توبه كن، سپس وضو بساز و مشغول نماز و توبه و استغفار شو، شايد وسيله‌اى فراهم گردد كه با دست خالى از خانه من نروى. چون افق روشن صبح دميد، بزرگى صد اشرفى به‌عنوان هديه نزد شيخ آورد، شيخ آن صد اشرفى را به دزد داد و گفت: اين پاداش ظاهرى يك شب عبادت و اخلاص توست. دزد را حالتى دست داد كه از همه گناهان توبه كرد و روى به خدا كرد<ref>همان، ص 28</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش