پرش به محتوا

العرفان الشيعي (حیدری): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '....<ref>' به '.<ref>'
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>')
جز (جایگزینی متن - '....<ref>' به '.<ref>')
خط ۵۱: خط ۵۱:
در فصل اول کتاب تحت عنوان «حقائق هامّة حول العرفان»، از این بحث شده که منشأ پیدایش علم عرفان، کنجکاوی انسان در شناخت حقیقت وجود است. فلاسفه به دنبال حقیقت وجود از راه عقل و تفکر هستند؛ عرفا بر این باورند که شناخت حقیقت وجود با صرف تعقل امکان ندارد، بلکه نیازمند اشتغال به مجاهدات و ریاضات است. انسان در وهله اول می‌باید خود را بشناسد، سپس این شناخت را به جهان اطراف خود سرایت ‌دهد، که این طریقه از شناخت را عرفان عملی می‌گویند؛ اما چون این نوع از شناخت، غیر منسجم است، در علمی به نام عرفان نظری به‌صورت منسجم درمی‌آید و از آنجایی که می‌باید این مطالب در مجامع علمی قابل طرح باشد، جمعی از دانشمندان برای تبیین برهانی این مباحث اقدام کرده اند، که موفق‌ترین آنها ملاصدرا بوده است؛ وی حکمت متعالیه را تأسیس کرد که جامع بین عرفان و فلسفه است.
در فصل اول کتاب تحت عنوان «حقائق هامّة حول العرفان»، از این بحث شده که منشأ پیدایش علم عرفان، کنجکاوی انسان در شناخت حقیقت وجود است. فلاسفه به دنبال حقیقت وجود از راه عقل و تفکر هستند؛ عرفا بر این باورند که شناخت حقیقت وجود با صرف تعقل امکان ندارد، بلکه نیازمند اشتغال به مجاهدات و ریاضات است. انسان در وهله اول می‌باید خود را بشناسد، سپس این شناخت را به جهان اطراف خود سرایت ‌دهد، که این طریقه از شناخت را عرفان عملی می‌گویند؛ اما چون این نوع از شناخت، غیر منسجم است، در علمی به نام عرفان نظری به‌صورت منسجم درمی‌آید و از آنجایی که می‌باید این مطالب در مجامع علمی قابل طرح باشد، جمعی از دانشمندان برای تبیین برهانی این مباحث اقدام کرده اند، که موفق‌ترین آنها ملاصدرا بوده است؛ وی حکمت متعالیه را تأسیس کرد که جامع بین عرفان و فلسفه است.


همچنین در این فصل از مقصد عرفان نظری و عملی بحث شده، که عرفان نظری به دنبال به دست آوردن تفسیر کاملی از حقیقت وجود، تجلیات و مراتب آن است و عرفان عملی با سلوک و ریاضات همراه است که در صدد تفسیر و بیان مقامات عارفین و درجات سالکین به قرب الهی است....<ref>ر.ک: متن کتاب ص45-7</ref>
همچنین در این فصل از مقصد عرفان نظری و عملی بحث شده، که عرفان نظری به دنبال به دست آوردن تفسیر کاملی از حقیقت وجود، تجلیات و مراتب آن است و عرفان عملی با سلوک و ریاضات همراه است که در صدد تفسیر و بیان مقامات عارفین و درجات سالکین به قرب الهی است.<ref>ر.ک: متن کتاب ص45-7</ref>


مؤلف در فصل دوم تحت عنوان «العرفان و التصوف و الأخلاق»، بیان می‌دارد که تصوف در آسمان فکر اسلامی در اوایل قرن دوم هجری در ضمن مباحثی مثل زهد شکل گرفت و گفته شده است که حسن بصری اولین کسی بود که کلمه صوفی را به کار برد، اما اولین کسی که لباس صوف (پشم) پوشید و به او متصوف اطلاق شد ابوهاشم کوفی بود؛ چراکه او زهد برگزید و از متاع دنیا دوری گزید.
مؤلف در فصل دوم تحت عنوان «العرفان و التصوف و الأخلاق»، بیان می‌دارد که تصوف در آسمان فکر اسلامی در اوایل قرن دوم هجری در ضمن مباحثی مثل زهد شکل گرفت و گفته شده است که حسن بصری اولین کسی بود که کلمه صوفی را به کار برد، اما اولین کسی که لباس صوف (پشم) پوشید و به او متصوف اطلاق شد ابوهاشم کوفی بود؛ چراکه او زهد برگزید و از متاع دنیا دوری گزید.
خط ۵۷: خط ۵۷:
در فرق بین عرفان و تصوف آمده است که عرفان جنبه نظری و سلوکی دارد، اما تصوف جنبه اجتماعی دارد. همچنین برخلاف آنچه برخی گفته‌اند که: «تصوف در بین شیعیان پدید آمده است»، در مناطق سنی‌نشین، صوفیان بیشتری وجود دارند و برخی شیعیان نیز به تصوف گرایش پیدا کرده‌اند.
در فرق بین عرفان و تصوف آمده است که عرفان جنبه نظری و سلوکی دارد، اما تصوف جنبه اجتماعی دارد. همچنین برخلاف آنچه برخی گفته‌اند که: «تصوف در بین شیعیان پدید آمده است»، در مناطق سنی‌نشین، صوفیان بیشتری وجود دارند و برخی شیعیان نیز به تصوف گرایش پیدا کرده‌اند.
همچنین بین اخلاق و عرفان تفاوت‌هایی وجود دارد؛ تفاوت اول اینکه علم اخلاق، سالک را در جاده وسط قرار می‌دهد، اما هدف عرفان عملی صعود سالک به مراتب عالیه است.
همچنین بین اخلاق و عرفان تفاوت‌هایی وجود دارد؛ تفاوت اول اینکه علم اخلاق، سالک را در جاده وسط قرار می‌دهد، اما هدف عرفان عملی صعود سالک به مراتب عالیه است.
فرق دوم اخلاق و عرفان این است که اخلاق اختصاص به مؤمن ندارد، اما محور عرفان رابطه انسان با خداست. فرق سوم اخلاق و عرفان این است که علم اخلاق ثابت است، ولی در عرفان حرکت است و توقف نیست و صعود به مرتبه بعد است. فرق چهارم اخلاق و عرفان این است که عرفان اختصاص به خواص دارد و انسان ابتدا باید متخلّق باشد، سپس عارف....<ref>ر.ک: همان، ص85-49</ref>
فرق دوم اخلاق و عرفان این است که اخلاق اختصاص به مؤمن ندارد، اما محور عرفان رابطه انسان با خداست. فرق سوم اخلاق و عرفان این است که علم اخلاق ثابت است، ولی در عرفان حرکت است و توقف نیست و صعود به مرتبه بعد است. فرق چهارم اخلاق و عرفان این است که عرفان اختصاص به خواص دارد و انسان ابتدا باید متخلّق باشد، سپس عارف.<ref>ر.ک: همان، ص85-49</ref>


در فصل سوم از روش معرفت‌شناسی مشاء و اشراق و حکمت متعالیه و رابطه آن سه با عرفان بحث شده است.
در فصل سوم از روش معرفت‌شناسی مشاء و اشراق و حکمت متعالیه و رابطه آن سه با عرفان بحث شده است.
با وجود اختلاف روش‌های معرفت‌شناسی بین علما، بر حجیّت دلیل عقلی اتّفاق نظر وجود دارد. این اختلاف و تعدد نظر در موضوع هستی‌شناسی نیز به اختلاف در معرفت‌شناسی آنها برمی‌گردد؛ لذا نویسنده بر آن شده است که روش‌های معرفت‌شناسی مشاء، اشراق و حکمت متعالیه را بررسی نماید.
با وجود اختلاف روش‌های معرفت‌شناسی بین علما، بر حجیّت دلیل عقلی اتّفاق نظر وجود دارد. این اختلاف و تعدد نظر در موضوع هستی‌شناسی نیز به اختلاف در معرفت‌شناسی آنها برمی‌گردد؛ لذا نویسنده بر آن شده است که روش‌های معرفت‌شناسی مشاء، اشراق و حکمت متعالیه را بررسی نماید.
در بحث معرفت‌شناسی دو بحث مطرح است: اولی ابزار معرف است و دیگری بحث اسلوب به‌کارگیری آن ابزار است و عمده اختلاف رویکردهای گوناگون معرفتی در همین اسلوب به‌کارگیری اسباب است.
در بحث معرفت‌شناسی دو بحث مطرح است: اولی ابزار معرف است و دیگری بحث اسلوب به‌کارگیری آن ابزار است و عمده اختلاف رویکردهای گوناگون معرفتی در همین اسلوب به‌کارگیری اسباب است.
مشائیون بر روش عقلی برهانی صرف تکیه می‌کنند و اشراقیون بر تهذیب نفس و مداومت به امور مقرّب به عالم قدس و استدلال عقلی در معرفت‌شناسی تکیه دارند و مکتب حکمت متعالیه بر تلفیق روش‌های معرفت‌شناسی اشراق و مشاء و کتاب و سنت و مبانی کلامی متکلمین استوار است....<ref>ر.ک: همان، ص134-89</ref>
مشائیون بر روش عقلی برهانی صرف تکیه می‌کنند و اشراقیون بر تهذیب نفس و مداومت به امور مقرّب به عالم قدس و استدلال عقلی در معرفت‌شناسی تکیه دارند و مکتب حکمت متعالیه بر تلفیق روش‌های معرفت‌شناسی اشراق و مشاء و کتاب و سنت و مبانی کلامی متکلمین استوار است.<ref>ر.ک: همان، ص134-89</ref>


در فصل چهارم از دیدگاه هستی‌شناسی عرفان بحث شده. هستی‌شناسی عرفانی مبتنی بر معرفت قلبی است و بر استدلالات عقلی و تجربی تکیه ندارد. در عرفان دو مسئله اساسی وجود دارد: توحید چیست و موحّد کیست؛ به‌عبارت‌دیگر از خدا و انسان بحث می‌شود.
در فصل چهارم از دیدگاه هستی‌شناسی عرفان بحث شده. هستی‌شناسی عرفانی مبتنی بر معرفت قلبی است و بر استدلالات عقلی و تجربی تکیه ندارد. در عرفان دو مسئله اساسی وجود دارد: توحید چیست و موحّد کیست؛ به‌عبارت‌دیگر از خدا و انسان بحث می‌شود.
هستی‌شناسی عرفانی دو نکته مهم دارد: اول اینکه دیدگاه شهودی عارف نظر شخصی محض است و امکان نقل آن به دیگری وجود ندارد و دیگر اینکه سلوک عرفانی نیاز به معرفت دین حقیقی دارد و معرفت دین حقیقی نیازمند اثبات آن با اسلوب عقلی و فلسفی است؛ لذا عرفان به فلسفه نیازمند است؛ برخلاف دیدگاه هستی‌شناسی مشاء که از ممکنات شروع می‌شود و در خداوند به پایان می‌رسد. در دیدگاه هستی‌شناسی، شناخت هستی از شناخت حق تعالی شروع می‌شود؛ مثل شناخت خورشید و به دنبال آن شناخت سایه آن....<ref>ر.ک: همان، ص188-137</ref>
هستی‌شناسی عرفانی دو نکته مهم دارد: اول اینکه دیدگاه شهودی عارف نظر شخصی محض است و امکان نقل آن به دیگری وجود ندارد و دیگر اینکه سلوک عرفانی نیاز به معرفت دین حقیقی دارد و معرفت دین حقیقی نیازمند اثبات آن با اسلوب عقلی و فلسفی است؛ لذا عرفان به فلسفه نیازمند است؛ برخلاف دیدگاه هستی‌شناسی مشاء که از ممکنات شروع می‌شود و در خداوند به پایان می‌رسد. در دیدگاه هستی‌شناسی، شناخت هستی از شناخت حق تعالی شروع می‌شود؛ مثل شناخت خورشید و به دنبال آن شناخت سایه آن.<ref>ر.ک: همان، ص188-137</ref>


در فصل پنجم از معرفت و مراتب آن، عقل و موقعیّت آن نزد عرفا بحث شده است. منبع معرفت در عرفان، کشف و ادراکات قلب است به‌غیر دخالت عقل؛ زیرا عقل را راهی به شناخت مسائل اساسی عرفان نیست....<ref>ر.ک: همان، ص243-191</ref>
در فصل پنجم از معرفت و مراتب آن، عقل و موقعیّت آن نزد عرفا بحث شده است. منبع معرفت در عرفان، کشف و ادراکات قلب است به‌غیر دخالت عقل؛ زیرا عقل را راهی به شناخت مسائل اساسی عرفان نیست.<ref>ر.ک: همان، ص243-191</ref>


در فصل ششم از اسفار اربعه بحث شده است؛ سفر، حرکت است از مبدأ به‌سوی مقصد با طی منازل و بعضی گفته‌اند: سفر عبارت است از توجه به حق تعالی با ذکر؛ به‌عبارت‌دیگر سفر اول از خلق به حق است، سفر دوم از حق به حق است، سفر سوم از حق به خلق با حق است و سفر چهارم از خلق به حق است با حق....<ref>ر.ک: همان ص303-247</ref>
در فصل ششم از اسفار اربعه بحث شده است؛ سفر، حرکت است از مبدأ به‌سوی مقصد با طی منازل و بعضی گفته‌اند: سفر عبارت است از توجه به حق تعالی با ذکر؛ به‌عبارت‌دیگر سفر اول از خلق به حق است، سفر دوم از حق به حق است، سفر سوم از حق به خلق با حق است و سفر چهارم از خلق به حق است با حق.<ref>ر.ک: همان ص303-247</ref>


فصل هفتم از سیر و سلوک عرفا بحث کرده است. عرفا معتقدند برای رسیدن به مقصد اعلی و عرفان حقیقی نیاز به طی منازل و مقاماتی است که مجمع آنها را سیر و سلوک می‌گویند. عرفا معتقدند که ارزش‌های اخلاقی از جمله شروط واقعی سلوک هستند. به اتفاق عرفا پایه و قوام همه مقامات عرفانی و اولین منزل سلوک منزل توبه است....<ref>ر.ک: همان، ص392-307</ref>
فصل هفتم از سیر و سلوک عرفا بحث کرده است. عرفا معتقدند برای رسیدن به مقصد اعلی و عرفان حقیقی نیاز به طی منازل و مقاماتی است که مجمع آنها را سیر و سلوک می‌گویند. عرفا معتقدند که ارزش‌های اخلاقی از جمله شروط واقعی سلوک هستند. به اتفاق عرفا پایه و قوام همه مقامات عرفانی و اولین منزل سلوک منزل توبه است.<ref>ر.ک: همان، ص392-307</ref>


فصل هشتم، بحث از بعد عملی عرفان [[خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی(ره)]] است. ویژگی‌های عرفان عملی نزد ایشان عبارت است از:
فصل هشتم، بحث از بعد عملی عرفان [[خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی(ره)]] است. ویژگی‌های عرفان عملی نزد ایشان عبارت است از:
خط ۸۰: خط ۸۰:
# اجتناب از عزلت؛
# اجتناب از عزلت؛
# تصدی شأن سیاسی و اجتماعی؛
# تصدی شأن سیاسی و اجتماعی؛
# اختیار دوستان و معاشران صالح....<ref>ر.ک: همان، ص410-395</ref>
# اختیار دوستان و معاشران صالح.<ref>ر.ک: همان، ص410-395</ref>




۶۱٬۱۸۹

ویرایش