۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ....<ref>' به '.<ref>') |
جز (جایگزینی متن - '....<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
نويسنده در مقدمه كتاب اين نكته را تذكر مىدهد كه در اين اثر اخلاق فردى و فعل [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] منظور نيست؛ بلكه علم اخلاق، نزد ايشان مدّ نظر است. امام، علم اخلاق خود را از فلاسفه و از قاعده نمىگيرد؛ بلكه از منابع وحى و از پدران خود كه همانا سرچشمه هدايت هستند، دريافت مىكند» | نويسنده در مقدمه كتاب اين نكته را تذكر مىدهد كه در اين اثر اخلاق فردى و فعل [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] منظور نيست؛ بلكه علم اخلاق، نزد ايشان مدّ نظر است. امام، علم اخلاق خود را از فلاسفه و از قاعده نمىگيرد؛ بلكه از منابع وحى و از پدران خود كه همانا سرچشمه هدايت هستند، دريافت مىكند».<ref>مقدمه، ص11</ref> | ||
در ادامه، مؤلف به رابطه دين و اخلاق اشاره مىكند و بيان مىدارد كه اخلاق يكى از جهات انسانى است كه دين اسلام هم بر آن بنا شده است و تعليم كتاب و قرآن و ارشادات ائمه(ع) نيز مبتى بر آن است. از آنجايى كه جامعه دينى بايد بر اساس اخلاق پايهگذارى شود بنابراين بىتوجهى به اخلاق و عادى شدن بعضى امور ناپسند يا كوتاهى در تربيت صحيح، موجب مرضهاى روحى شده، كه معنويت امت را به خطر مىاندازد» | در ادامه، مؤلف به رابطه دين و اخلاق اشاره مىكند و بيان مىدارد كه اخلاق يكى از جهات انسانى است كه دين اسلام هم بر آن بنا شده است و تعليم كتاب و قرآن و ارشادات ائمه(ع) نيز مبتى بر آن است. از آنجايى كه جامعه دينى بايد بر اساس اخلاق پايهگذارى شود بنابراين بىتوجهى به اخلاق و عادى شدن بعضى امور ناپسند يا كوتاهى در تربيت صحيح، موجب مرضهاى روحى شده، كه معنويت امت را به خطر مىاندازد».<ref>همان، صص12 و 13</ref> | ||
مؤلف در فصل اول كتاب، خُلق را در لغت به معناى عادت، طبيعت، و مروت و در اصطلاح ملكهاى از ملكات نفس مىداند كه بدون نياز به فكر و تأمل، در افعال انسان ظاهر مىشود تعريف مىكند. وى در ادامه بين سلوك و اخلاق تفاوت قائل شده و اخلاق را ملكه نفسانى و سلوك را عملى اختيارى و همراه با تهذيب مىداند.در نظر ايشان اخلاق تصادفى نيست؛ بلكه امرى است كه داراى مبدأ شروع است و آن مبدأ شروع مىتواند؛ وراثت، تربيت، عادت و غريزه باشد.<ref>متن، 20-23</ref> | مؤلف در فصل اول كتاب، خُلق را در لغت به معناى عادت، طبيعت، و مروت و در اصطلاح ملكهاى از ملكات نفس مىداند كه بدون نياز به فكر و تأمل، در افعال انسان ظاهر مىشود تعريف مىكند. وى در ادامه بين سلوك و اخلاق تفاوت قائل شده و اخلاق را ملكه نفسانى و سلوك را عملى اختيارى و همراه با تهذيب مىداند.در نظر ايشان اخلاق تصادفى نيست؛ بلكه امرى است كه داراى مبدأ شروع است و آن مبدأ شروع مىتواند؛ وراثت، تربيت، عادت و غريزه باشد.<ref>متن، 20-23</ref> | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
مؤلف در فصل چهارم، انسانيت انسان، را در گرو تصرف و احاطه داشتن قوه عقل مىداند. هرچه انسان بيشتر داراى اين ويژگى باشد، انسان معتدل شده و شبيه انسان كامل مىگردد.<ref>متن، 41-47</ref> | مؤلف در فصل چهارم، انسانيت انسان، را در گرو تصرف و احاطه داشتن قوه عقل مىداند. هرچه انسان بيشتر داراى اين ويژگى باشد، انسان معتدل شده و شبيه انسان كامل مىگردد.<ref>متن، 41-47</ref> | ||
نويسنده در فصل پنجم، ضمير انسان را داراى دو جزء متباين نفس و بدن مىداند كه از جمع آن دو ادراك واحدى حاصل مىشود. بدن جسمى است كه نفس آن را با اراده تحت تصرف خود مىگيرد؛ حال اگر برعكس شود، فرد خسران مىيابد. در تعريف نفس، نفس را عقل ناميدهاند، چون مُدرك كليات معتدل است و روح ناميده مىشود؛ چون حيات و رشد بدن به آن است و آن را قلب مىنامند؛ چراكه آنچه در خاطر ماست برمىگرداند» | نويسنده در فصل پنجم، ضمير انسان را داراى دو جزء متباين نفس و بدن مىداند كه از جمع آن دو ادراك واحدى حاصل مىشود. بدن جسمى است كه نفس آن را با اراده تحت تصرف خود مىگيرد؛ حال اگر برعكس شود، فرد خسران مىيابد. در تعريف نفس، نفس را عقل ناميدهاند، چون مُدرك كليات معتدل است و روح ناميده مىشود؛ چون حيات و رشد بدن به آن است و آن را قلب مىنامند؛ چراكه آنچه در خاطر ماست برمىگرداند».<ref>متن، 63-65</ref> | ||
در فصل ششم، حكمت از نگاه او توازن عدل محور در قوه فكر را گويند. حكمت از دو عنصر اساسى تشكيل شده است: نخست قوه فكر در راه توازن و عدل، دوم عملى كه اين قوه فكر را به سوى اعتدال راهنمايى كند.در نگاه نويسنده عدل همراهى قوه عمل با قوه عقل است و عادل كسى است كه از راهنمايى عقل كمك بگيرد..<ref>متن، 74-76</ref> | در فصل ششم، حكمت از نگاه او توازن عدل محور در قوه فكر را گويند. حكمت از دو عنصر اساسى تشكيل شده است: نخست قوه فكر در راه توازن و عدل، دوم عملى كه اين قوه فكر را به سوى اعتدال راهنمايى كند.در نگاه نويسنده عدل همراهى قوه عمل با قوه عقل است و عادل كسى است كه از راهنمايى عقل كمك بگيرد..<ref>متن، 74-76</ref> |
ویرایش