۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|[[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد ]] ]]' به 'صاحب بن عباد ') |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
اقامت وى در نيشابور نيز ديرى نپاييد و نمىدانيم به چه سبب دربار ابونصر را ترك گفت. پس از آن به سيستان رفت. ابتدا والى آن سرزمين، ابوالحسن طاهر بن محمد را مدح گفت، اما چون صله دلخواه را دريافت نكرد، به هجاى او دست زد. امير نيز او را به جرم ناسپاسى به زندان افكند. ابوبكر در زندان قصيدهاى در مدح ابونصر ميكالى پرداخت و ضمن آن از سختى و شكنجه زندان شكايت سرداد و خود را به جهت ترك ملازمت امير و رفتن به سيستان سرزنش كرد و از وى خواست شفاعت كرده، او را رهايى بخشد. پس از رهايى از زندان به طبرستان رفت، اما ظاهرا در آنجا نيز با روى خوش مواجه نشد؛ ازاينرو، پس از هجو حاكم طبرستان به نيشابور بازگشت و در انتظار فرصت مناسب براى رفتن به اصفهان، در آنجا اقامت گزيد. شايد در همين ايام بود كه نامهاى به ابوعلى بلعمى نوشت و از شدت تنگدستى و فقر خود ناليد. | اقامت وى در نيشابور نيز ديرى نپاييد و نمىدانيم به چه سبب دربار ابونصر را ترك گفت. پس از آن به سيستان رفت. ابتدا والى آن سرزمين، ابوالحسن طاهر بن محمد را مدح گفت، اما چون صله دلخواه را دريافت نكرد، به هجاى او دست زد. امير نيز او را به جرم ناسپاسى به زندان افكند. ابوبكر در زندان قصيدهاى در مدح ابونصر ميكالى پرداخت و ضمن آن از سختى و شكنجه زندان شكايت سرداد و خود را به جهت ترك ملازمت امير و رفتن به سيستان سرزنش كرد و از وى خواست شفاعت كرده، او را رهايى بخشد. پس از رهايى از زندان به طبرستان رفت، اما ظاهرا در آنجا نيز با روى خوش مواجه نشد؛ ازاينرو، پس از هجو حاكم طبرستان به نيشابور بازگشت و در انتظار فرصت مناسب براى رفتن به اصفهان، در آنجا اقامت گزيد. شايد در همين ايام بود كه نامهاى به ابوعلى بلعمى نوشت و از شدت تنگدستى و فقر خود ناليد. | ||
ابوبكر خوارزمى سرانجام به اصفهان رفت و به يمن محفوظات فراوان و اطلاع عميق از شيوههاى مختلف شعر عرب به دربار [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] | ابوبكر خوارزمى سرانجام به اصفهان رفت و به يمن محفوظات فراوان و اطلاع عميق از شيوههاى مختلف شعر عرب به دربار [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] راه يافت و در مجالس و محافلى كه در حضور وى تشكيل مىشد، شركت جست و در ازاى مدايح بسيار، از عطايا و الطاف وى بهرهمند گرديد. وى حتى كار تملق را به آنجا رسانيد كه براى ارضاى ممدوح، متنبى را كه سخت مىستود، در نقدى گزنده به سبب ناسپاسى و بىوفايى با ممدوح نكوهش كرد. | ||
در برخى منابع به ملاقات ابوبكر خوارزمى با [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] | در برخى منابع به ملاقات ابوبكر خوارزمى با [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] در ارجان اشاره شده كه شايد در همين احوال رخ داده باشد. پس از چندى صاحب، او را با توصيهنامهاى به دربار عضدالدوله ديلمى، روانه شيراز كرد. در آنجا ابوبكر به مدح امير پرداخت و از صلههاى وى برخوردار شد و با ثروتى كلان به نيشابور بازگشت. خوارزمى اين بار در نيشابور به كار بحث و تدريس و روايت شعر و ادب مشغول شد و دانشپژوهان از هر سو به محضر وى شتافتند. ثعالبى مىافزايد كه زندگى ابوبكر در اين دوره، ميان مجالس درس و محافل انس مىگذشته است. گويا ابوبكر طى اين اقامت مجدد در نيشابور، سفر ديگرى نيز به شيراز داشته كه به هنگام مراجعت، پاداشى مستمر براى وى مقرر شد كه همه ساله به نيشابور ارسال مىشده است. | ||
بااينهمه، نيشابور كه در آن زمان بيشتر تحت نفوذ اميران سامانى بود، براى ابوبكر كه نسبت به ديلميان تعصب مىورزيد و كينه سامانيان را در دل داشت و گاه به هجوشان نيز مىپرداخت، اقامتگاه مناسبى نبود، بهخصوص كه رفتار خود او نيز در تحريك سامانيان مؤثر بوده است؛ زيرا همينكه تاش حاجب در خراسان دچار شكست شد، او زبان به سرزنش امير و عتبى وزير سامانيان گشود. برخى دسيسهچينان نيز كه حضور اديبى دانشمند و شاعرى بانفوذ و متمايل به تشيع را در نيشابور خوش نمىداشتند، ابياتى در هجو عتبى به وى نسبت دادند كه شاعر خود سرودن آنها را تكذيب كرده است. وزير نيز كه مترصد فرصت بود، به مصادره اموال شاعر و قطع زبان وى فرمان داد. كارگزاران عتبى، ابوبكر خوارزمى را دستگير كردند و به قصد مصادره اموال به خانهاش ريختند، اما شاعر از غفلت محافظان استفاده كرد و به گرگان نزد [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] | بااينهمه، نيشابور كه در آن زمان بيشتر تحت نفوذ اميران سامانى بود، براى ابوبكر كه نسبت به ديلميان تعصب مىورزيد و كينه سامانيان را در دل داشت و گاه به هجوشان نيز مىپرداخت، اقامتگاه مناسبى نبود، بهخصوص كه رفتار خود او نيز در تحريك سامانيان مؤثر بوده است؛ زيرا همينكه تاش حاجب در خراسان دچار شكست شد، او زبان به سرزنش امير و عتبى وزير سامانيان گشود. برخى دسيسهچينان نيز كه حضور اديبى دانشمند و شاعرى بانفوذ و متمايل به تشيع را در نيشابور خوش نمىداشتند، ابياتى در هجو عتبى به وى نسبت دادند كه شاعر خود سرودن آنها را تكذيب كرده است. وزير نيز كه مترصد فرصت بود، به مصادره اموال شاعر و قطع زبان وى فرمان داد. كارگزاران عتبى، ابوبكر خوارزمى را دستگير كردند و به قصد مصادره اموال به خانهاش ريختند، اما شاعر از غفلت محافظان استفاده كرد و به گرگان نزد [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] گريخت و بار ديگر در دستگاه وى به مديحهسرايى پرداخت، اما ديرى نگذشت كه ميان آن دو اختلاف افتاد و شاعرِ خودرأى و بلندپرواز، صاحب را به سختى هجو گفت و با اين ناسپاسى، خشم ولىنعمت خود را چندان برانگيخت كه حتى پس از مرگِ ابوبكر نيز با بيانى تلخ از او ياد كرد. | ||
در همين احوال، عتبى درگذشت (ح 371ق) و ابوالحسين مزنى كه از شيفتگان ابوبكر خوارزمى بود، بر مسند وزارت نشست و او را به نيشابور فراخواند و بفرمود اموال مصادرهشدهاش را نيز بازگردانند. ابوبكر در نيشابور به بحث و درس پرداخت، اما باز طولى نكشيد كه آماج خصومتهاى جمعى از علما و فقهاى نيشابور قرار گرفت و سپس با ورود بديعالزمان همدانى كه به تعصبات ضد شيعى مشهور بود، مخالفان وى به تحريك اديب جوان پرداختند و سرانجام در مجلسى كه در منزل ابوعلى زباره، از بزرگان نيشابور، ترتيب داده شده بود، ابوبكر خوارزمى را در مقابل بديعالزمان كه تنها «مقامه اسكندريه» اش مورد ستايش ابوبكر بود، قرار دادند. در اين مناظره بديعالزمان توانست به تمهيداتى كه ياران شافعىاش فراهم كرده بودند، بر ابوبكر خوارزمى فايق آيد. اين شكست غير منتظره كه آوازه آن بهسرعت در همهجا پيچيد، چنان بر ابوبكر ناگوار آمد كه به تصريح غالب منابع، سبب مرگ وى گرديد. چون ابوبكر خوارزمى درگذشت، شاگردان و دوستانش و حتى بديعالزمان قطعات متعددى در رثاى او پرداختند. از رسائل ابوبكر برمىآيد كه او سفرى نيز به هرات داشته است. ظاهرا هنگام سفر به هرات چندى در غرجستان اقامت گزيده و گويا در آنجا، به سببى كه بر ما پوشيده است، به زندان افتاده است. ابوبكر نيز در اشعارى گزنده طاهر بن شار حاكم غرجستان را هجو مىگويد و خود را چون بازى مىخواند كه در قفس اسير شده است. | در همين احوال، عتبى درگذشت (ح 371ق) و ابوالحسين مزنى كه از شيفتگان ابوبكر خوارزمى بود، بر مسند وزارت نشست و او را به نيشابور فراخواند و بفرمود اموال مصادرهشدهاش را نيز بازگردانند. ابوبكر در نيشابور به بحث و درس پرداخت، اما باز طولى نكشيد كه آماج خصومتهاى جمعى از علما و فقهاى نيشابور قرار گرفت و سپس با ورود بديعالزمان همدانى كه به تعصبات ضد شيعى مشهور بود، مخالفان وى به تحريك اديب جوان پرداختند و سرانجام در مجلسى كه در منزل ابوعلى زباره، از بزرگان نيشابور، ترتيب داده شده بود، ابوبكر خوارزمى را در مقابل بديعالزمان كه تنها «مقامه اسكندريه» اش مورد ستايش ابوبكر بود، قرار دادند. در اين مناظره بديعالزمان توانست به تمهيداتى كه ياران شافعىاش فراهم كرده بودند، بر ابوبكر خوارزمى فايق آيد. اين شكست غير منتظره كه آوازه آن بهسرعت در همهجا پيچيد، چنان بر ابوبكر ناگوار آمد كه به تصريح غالب منابع، سبب مرگ وى گرديد. چون ابوبكر خوارزمى درگذشت، شاگردان و دوستانش و حتى بديعالزمان قطعات متعددى در رثاى او پرداختند. از رسائل ابوبكر برمىآيد كه او سفرى نيز به هرات داشته است. ظاهرا هنگام سفر به هرات چندى در غرجستان اقامت گزيده و گويا در آنجا، به سببى كه بر ما پوشيده است، به زندان افتاده است. ابوبكر نيز در اشعارى گزنده طاهر بن شار حاكم غرجستان را هجو مىگويد و خود را چون بازى مىخواند كه در قفس اسير شده است. |
ویرایش