پرش به محتوا

چهارده رساله: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '،د' به '، د'
جز (جایگزینی متن - '،ق' به '، ق')
جز (جایگزینی متن - '،د' به '، د')
خط ۷۳: خط ۷۳:
برهان اوّل اينكه اگر باريتعالى داراى جهت باشد در اينصورت عالم هم به موازات خدا داراى جهت خواهد بود در اينصورت هر دو چيزى كه داراى جهت مى‌باشند يا مباين هم هستند و يا محاذى هم و در صورت محاذات از سه حالت بيرون نيستند.يا ذات باريتعالى بزرگتر از عالم خواهد بود يا مساوى و يا كمتر از عالم كه هر سه صورت فوق محال است پس باريتعالى هيچ‌وقت در جهت و مكان نمى‌باشد در اينجا سؤالى مطرح مى‌شود كه چرا ذات باريتعالى داراى اجزاء و ابعاض نيست؟با چهار برهان به سؤال فوق جواب داده شده است در برهان اوّل لازمۀ انقسام را تركيب و بالاخره احتياج به اجزاء مى‌داند كه به هيچ‌وجه با واجب الوجود بالذات سازگارى ندارد.برهان دوّم داشتن اجزاء متماثل و متخالف را رد مى‌كند و در برهان سوّم اجزاى متناهى در عدد و عدم تناهى در عدد باطل مى‌شود و بالاخره در برهان چهارم تبيين مى‌گردد كه اگر باريتعالى از اجزاء مركّب باشد يا همۀ اجزاء وابسته به يك عالم قادر مريد خواهد بود و يا هريك از اجزاء به قدرت جداگانه و اراده جداگانه وابسته خواهد بود كه هردو قسم باطل است.گفته شد كه در فصل دوّم شش برهان اقامه مى‌شود تا حالا به برهان اوّل پرداختيم و سؤال مستشكل را در قالب چهار دليل رد نموديم اكنون به برهان دوّم مى‌پردازيم اگر باريتعالى داراى جهت باشد حالات سه‌گانه برايش پيش خواهد آمد.
برهان اوّل اينكه اگر باريتعالى داراى جهت باشد در اينصورت عالم هم به موازات خدا داراى جهت خواهد بود در اينصورت هر دو چيزى كه داراى جهت مى‌باشند يا مباين هم هستند و يا محاذى هم و در صورت محاذات از سه حالت بيرون نيستند.يا ذات باريتعالى بزرگتر از عالم خواهد بود يا مساوى و يا كمتر از عالم كه هر سه صورت فوق محال است پس باريتعالى هيچ‌وقت در جهت و مكان نمى‌باشد در اينجا سؤالى مطرح مى‌شود كه چرا ذات باريتعالى داراى اجزاء و ابعاض نيست؟با چهار برهان به سؤال فوق جواب داده شده است در برهان اوّل لازمۀ انقسام را تركيب و بالاخره احتياج به اجزاء مى‌داند كه به هيچ‌وجه با واجب الوجود بالذات سازگارى ندارد.برهان دوّم داشتن اجزاء متماثل و متخالف را رد مى‌كند و در برهان سوّم اجزاى متناهى در عدد و عدم تناهى در عدد باطل مى‌شود و بالاخره در برهان چهارم تبيين مى‌گردد كه اگر باريتعالى از اجزاء مركّب باشد يا همۀ اجزاء وابسته به يك عالم قادر مريد خواهد بود و يا هريك از اجزاء به قدرت جداگانه و اراده جداگانه وابسته خواهد بود كه هردو قسم باطل است.گفته شد كه در فصل دوّم شش برهان اقامه مى‌شود تا حالا به برهان اوّل پرداختيم و سؤال مستشكل را در قالب چهار دليل رد نموديم اكنون به برهان دوّم مى‌پردازيم اگر باريتعالى داراى جهت باشد حالات سه‌گانه برايش پيش خواهد آمد.
يا از تمامى جهات بايد متناهى باشد و يا از بعضى جهات متناهى و از بعضى نامتناهى و يا از همۀ جهات متناهى باشد و چون اين سه قسم باطل است لذا خداى متعال محتاج به مكان و جهت نمى‌باشد برهان سوّم در واقع ملحض برهان اوّل است كه تقرير شد در برهان چهارم مى‌گويد اگر واجب تعالى داراى جهت و مكان‌باشد آيا مى‌تواند از آن جهت و مكان بيرون آيد و يا نمى‌تواند؟در صورت اوّل حركت و سكون بر واجب روا مى‌شود كه هر دو محدثند و اگر نمى‌تواند حركت كند و ازآن‌جهت بيرون آيد نقص به حريم وى راه مى‌يابد كه هردوى آنها محال است.برهان پنجم اينكه لازمه جهت‌دار بودن خداوند آنست كه درجهت تحت باشد و اين به اتّفاق عقلا باطل است [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] دراين برهان از كروى بودن زمين استفاده كرده است و بالاخره آخرين برهان اينكه اگر واجب تعالى داراى جهت و حيّز باشد لازمه‌اش اينست كه يا در يك جهت باشد و يا در جهات ديگر كه هردو قسم آن محال است.
يا از تمامى جهات بايد متناهى باشد و يا از بعضى جهات متناهى و از بعضى نامتناهى و يا از همۀ جهات متناهى باشد و چون اين سه قسم باطل است لذا خداى متعال محتاج به مكان و جهت نمى‌باشد برهان سوّم در واقع ملحض برهان اوّل است كه تقرير شد در برهان چهارم مى‌گويد اگر واجب تعالى داراى جهت و مكان‌باشد آيا مى‌تواند از آن جهت و مكان بيرون آيد و يا نمى‌تواند؟در صورت اوّل حركت و سكون بر واجب روا مى‌شود كه هر دو محدثند و اگر نمى‌تواند حركت كند و ازآن‌جهت بيرون آيد نقص به حريم وى راه مى‌يابد كه هردوى آنها محال است.برهان پنجم اينكه لازمه جهت‌دار بودن خداوند آنست كه درجهت تحت باشد و اين به اتّفاق عقلا باطل است [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] دراين برهان از كروى بودن زمين استفاده كرده است و بالاخره آخرين برهان اينكه اگر واجب تعالى داراى جهت و حيّز باشد لازمه‌اش اينست كه يا در يك جهت باشد و يا در جهات ديگر كه هردو قسم آن محال است.
اختتاميه اين رساله،در واقع نقد و بررسى شبهات خصم است كه بدانها اشاره اجمالى مى‌شود.
اختتاميه اين رساله، در واقع نقد و بررسى شبهات خصم است كه بدانها اشاره اجمالى مى‌شود.
1-مردم موقع دعا كردن دست به سوى آسمان بلند مى‌كنند پس اين امر نشانگر آنست كه خداوند در جانب  
1-مردم موقع دعا كردن دست به سوى آسمان بلند مى‌كنند پس اين امر نشانگر آنست كه خداوند در جانب  
بالاست پس داراى جهت است.در جواب گفته مى‌شود كه اگر مردم در وقت دعا دست بسوى آسمان بلند مى‌كنند در وقت خضوع هم پيشانى برزمين مى‌گذارند پس اگر دست برداشتن بسوى بالا مستلزم بودن خدا درجهت بالاست پس لازمۀ پيشانى گذاشتن برزمين هم آنست كه خداوند درجهت تحت باشد و اين مسأله به اتّفاق همه عقلا باطل است.
بالاست پس داراى جهت است.در جواب گفته مى‌شود كه اگر مردم در وقت دعا دست بسوى آسمان بلند مى‌كنند در وقت خضوع هم پيشانى برزمين مى‌گذارند پس اگر دست برداشتن بسوى بالا مستلزم بودن خدا درجهت بالاست پس لازمۀ پيشانى گذاشتن برزمين هم آنست كه خداوند درجهت تحت باشد و اين مسأله به اتّفاق همه عقلا باطل است.
خط ۹۸: خط ۹۸:
   
   
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در فصل دوّم اين رساله به اقسام روندگان و جويندگان راه معرفت اشاره مى‌كند كه بر دو قسمند:
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در فصل دوّم اين رساله به اقسام روندگان و جويندگان راه معرفت اشاره مى‌كند كه بر دو قسمند:
يا اهل حركتند و يا اهل سكون خود اهل حركت كه در داشتن پيشرو و رهبر اختلاف دارند سه طايفه‌اند:گروهى مى‌گويند كه پيشرو ما بايد از جنس انسان باشد نه چيز ديگر، سپس در ميان‌اين قوم اختلاف بوجود آمد گروهى پيشرو را در پيامبر گروهى در امام، عدّه‌اى در قرآن و اخبار، و برخى ديگر در پيرو مرشد يافتند گروه دوّم مى‌گويند كه در حركت بسوى معرفت الهى رهبر و پيشوا نبايد از جنس بشر و انس باشد زيرا عقول بشرى ناقص بوده و صلاحيّت رهبرى را ندارد گروهى از اينان به عبادت كواكب پرداخته و عدّه‌اى هم براساس رياضت، ارواح جن و ملائكه را پيشواى خود قرار دادند گروه سوّم در حركت معرفتى خود رهبرى عقل را برگزيدند و آن را حاكم به حقّ دانستند اينان معتقدند كه حسّ خطاپذير بوده لذا صلاحيّت ندارد كه بر آن اعتماد شود،در اين ميان [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] به عقل بشرى ارزش والايى قائل است و مذهب پيشرفته را مذهب عقلانى مى‌داند.
يا اهل حركتند و يا اهل سكون خود اهل حركت كه در داشتن پيشرو و رهبر اختلاف دارند سه طايفه‌اند:گروهى مى‌گويند كه پيشرو ما بايد از جنس انسان باشد نه چيز ديگر، سپس در ميان‌اين قوم اختلاف بوجود آمد گروهى پيشرو را در پيامبر گروهى در امام، عدّه‌اى در قرآن و اخبار، و برخى ديگر در پيرو مرشد يافتند گروه دوّم مى‌گويند كه در حركت بسوى معرفت الهى رهبر و پيشوا نبايد از جنس بشر و انس باشد زيرا عقول بشرى ناقص بوده و صلاحيّت رهبرى را ندارد گروهى از اينان به عبادت كواكب پرداخته و عدّه‌اى هم براساس رياضت، ارواح جن و ملائكه را پيشواى خود قرار دادند گروه سوّم در حركت معرفتى خود رهبرى عقل را برگزيدند و آن را حاكم به حقّ دانستند اينان معتقدند كه حسّ خطاپذير بوده لذا صلاحيّت ندارد كه بر آن اعتماد شود، در اين ميان [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] به عقل بشرى ارزش والايى قائل است و مذهب پيشرفته را مذهب عقلانى مى‌داند.


طايفۀ دوم از جويندگان طريق معرفت، اهل سكونند آنان كسانى هستند كه از تمامى اغيار دل بريده‌اند.
طايفۀ دوم از جويندگان طريق معرفت، اهل سكونند آنان كسانى هستند كه از تمامى اغيار دل بريده‌اند.
خط ۲۳۰: خط ۲۳۰:
در فصل نهم دربارۀ فوائد زيارت قبور و اسرار آن بحث مى‌شود و تقريبا رنگ و بوى عرفانى دارد.
در فصل نهم دربارۀ فوائد زيارت قبور و اسرار آن بحث مى‌شود و تقريبا رنگ و بوى عرفانى دارد.
چون رابطه روح با بدن رابطۀ عشقى است لذا بعد از مرگ همواره به بدن خاكى خود عشق و تعلّق‌دارد در اين ميان، شخصى به زيارت وى مى‌رود بين روح زيارت‌كننده و خاك متوفى علقه و تعلّق ايجاد مى‌شود و از آنجا كه روح متوفى نيز به آن خاك تعلّق دارد لذا ارواح آنها باهم وحدت پيدا مى‌كنند و روح متوفى فيوضات خود را از طاعات و معارف بر روح زيارت‌كننده افاضه مى‌كند البته ادراك اينگونه حقائق براساس مكاشفات براى انسان حاصل مى‌شود.
چون رابطه روح با بدن رابطۀ عشقى است لذا بعد از مرگ همواره به بدن خاكى خود عشق و تعلّق‌دارد در اين ميان، شخصى به زيارت وى مى‌رود بين روح زيارت‌كننده و خاك متوفى علقه و تعلّق ايجاد مى‌شود و از آنجا كه روح متوفى نيز به آن خاك تعلّق دارد لذا ارواح آنها باهم وحدت پيدا مى‌كنند و روح متوفى فيوضات خود را از طاعات و معارف بر روح زيارت‌كننده افاضه مى‌كند البته ادراك اينگونه حقائق براساس مكاشفات براى انسان حاصل مى‌شود.
از آنجا كه رساله بعنوان جواب تعزيت‌نامه‌اى است كه در مرگ فرزند سلطان بهاءالدين نوشته شده است لذا پايان رساله،دردنامۀ [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] است وى احوالات خود را پس از مرگ فرزندش محمّد، به صورت سوزوگداز بيان مى‌دارد.
از آنجا كه رساله بعنوان جواب تعزيت‌نامه‌اى است كه در مرگ فرزند سلطان بهاءالدين نوشته شده است لذا پايان رساله، دردنامۀ [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] است وى احوالات خود را پس از مرگ فرزندش محمّد، به صورت سوزوگداز بيان مى‌دارد.




خط ۴۰۸: خط ۴۰۸:
كلمه سوّم:
كلمه سوّم:


كلمۀ سوّم،درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مى‌كند كه جسم يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى.
كلمۀ سوّم، درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مى‌كند كه جسم يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى.
جسم علوى همان املاك نه‌گانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب، باد، خاك و آتش مى‌باشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مى‌شود مانند نباتات، حيوانات و معادن در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نه‌گانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر، عطارد، زهره، آفتاب، مرّيخ، مشترى، زحل،فلك البروج،فلك الافلاك.
جسم علوى همان املاك نه‌گانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب، باد، خاك و آتش مى‌باشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مى‌شود مانند نباتات، حيوانات و معادن در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نه‌گانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر، عطارد، زهره، آفتاب، مرّيخ، مشترى، زحل،فلك البروج،فلك الافلاك.


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش