پرش به محتوا

هجویری، علی بن عثمان: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱ اوت ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - ' ،' به '، '
جز (جایگزینی متن - 'ابوحنيفه' به 'ابوحنيفه ')
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '، ')
خط ۵۲: خط ۵۲:
درباره مشايخ و استادان هجويرى جز آنچه در «كشف المحجوب» ذكر شده است، اطلاعى وجود ندارد. احتمالاً وى علوم متداول عصر خود، از قبيل حديث و تفسير و فقه و كلام، را نزد علماى شهر خود آموخت. در سفرى به عراق - كه به قول خود: «اندر طلب دنيا و فناى آن ناباكى مى‌كرد» و وام بسيار از مردم گرفته بود - سيدى به او نامه نوشت و او را از هوس‌ها و دل‌مشغولى به دنيا برحذر داشت. همين نامه سبب توبه وى شد و شايد سبب تحول حال و طلب ديدار شيخ و مرشد و روى آوردن او به تصوف هم همين واقعه بود. سرانجام، وى از ميان مشايخى كه با آنها ديدار و گفتگو داشت، ابوالفضل محمد بن حسن ختلى را - كه به دو واسطه شاگرد شبلى بشمار مى‌آمد و هجويرى او را «زين اوتاد» و «شيخ عباد» مى‌ناميد - به‌عنوان مرشد اختيار كرد.
درباره مشايخ و استادان هجويرى جز آنچه در «كشف المحجوب» ذكر شده است، اطلاعى وجود ندارد. احتمالاً وى علوم متداول عصر خود، از قبيل حديث و تفسير و فقه و كلام، را نزد علماى شهر خود آموخت. در سفرى به عراق - كه به قول خود: «اندر طلب دنيا و فناى آن ناباكى مى‌كرد» و وام بسيار از مردم گرفته بود - سيدى به او نامه نوشت و او را از هوس‌ها و دل‌مشغولى به دنيا برحذر داشت. همين نامه سبب توبه وى شد و شايد سبب تحول حال و طلب ديدار شيخ و مرشد و روى آوردن او به تصوف هم همين واقعه بود. سرانجام، وى از ميان مشايخى كه با آنها ديدار و گفتگو داشت، ابوالفضل محمد بن حسن ختلى را - كه به دو واسطه شاگرد شبلى بشمار مى‌آمد و هجويرى او را «زين اوتاد» و «شيخ عباد» مى‌ناميد - به‌عنوان مرشد اختيار كرد.


هجويرى در فروع، حنفى‌مذهب بود و در «كشف المحجوب»، در ضمن شرح احوال [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] ، كه او را امام اعظم مى‌خواند، از رؤياى خود در برترى و كمالات وى سخن گفته است. او در طريقت نيز همچون استادش، ختلى، صوفى‌اى اهل صحو و به اصطلاح در طريقت جنيدى بود. در باب سماع نيز، مانند پيروان جنيد، موضع محتاطانه‌اى داشت و سماع را به‌طور كلى حلال يا حرام نمى‌دانست و مى‌گفت كه اگر تأثير سماع در دل، به‌سوى چيزهاى حلال باشد، حلال است و اگر دل را به‌سوى حرام بكشاند، حرام است. وى باآنكه خود سماع مى‌كرد، سماع نكردن را ترجيح مى‌داد و اعتقاد داشت زمانى كه سالك به مقام مشاهده مى‌رسد، ديگر ذوق به سماع ندارد. برخلاف برخى پيروان جنيد، مانند حصرى (استاد و مرشد ابوالفضل ختلى)، كه از رد و قبول [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] خوددارى مى‌كردند، هجويرى با همدلى و قبول به [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] مى‌نگريست. هجويرى، [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] را از كفر و سحر مبرا مى‌دانست و وى را ولى محقق مى‌شمرد. درعين‌حال، اعتقاد داشت كه چون [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] مغلوب حال بود، نمى‌توان از ظاهر كلامش پيروى كرد. او همچنين پيروان واقعى [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]]، همچون ابوجعفر صيدلانى را از نسبت حلول و الحاد مبرا مى‌دانست.
هجويرى در فروع، حنفى‌مذهب بود و در «كشف المحجوب»، در ضمن شرح احوال [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]]، كه او را امام اعظم مى‌خواند، از رؤياى خود در برترى و كمالات وى سخن گفته است. او در طريقت نيز همچون استادش، ختلى، صوفى‌اى اهل صحو و به اصطلاح در طريقت جنيدى بود. در باب سماع نيز، مانند پيروان جنيد، موضع محتاطانه‌اى داشت و سماع را به‌طور كلى حلال يا حرام نمى‌دانست و مى‌گفت كه اگر تأثير سماع در دل، به‌سوى چيزهاى حلال باشد، حلال است و اگر دل را به‌سوى حرام بكشاند، حرام است. وى باآنكه خود سماع مى‌كرد، سماع نكردن را ترجيح مى‌داد و اعتقاد داشت زمانى كه سالك به مقام مشاهده مى‌رسد، ديگر ذوق به سماع ندارد. برخلاف برخى پيروان جنيد، مانند حصرى (استاد و مرشد ابوالفضل ختلى)، كه از رد و قبول [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] خوددارى مى‌كردند، هجويرى با همدلى و قبول به [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] مى‌نگريست. هجويرى، [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] را از كفر و سحر مبرا مى‌دانست و وى را ولى محقق مى‌شمرد. درعين‌حال، اعتقاد داشت كه چون [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] مغلوب حال بود، نمى‌توان از ظاهر كلامش پيروى كرد. او همچنين پيروان واقعى [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]]، همچون ابوجعفر صيدلانى را از نسبت حلول و الحاد مبرا مى‌دانست.


هجويرى، مانند ختلى، چندان به رسوم صوفيه از قبيل خرقه‌پوشى و خانقاه‌نشينى اعتنا نداشت و مقيد بودن بدان را تكلف مى‌دانست و آن‌چنان‌كه از «كشف المحجوب» آشكار مى‌گردد، صوفى سياح بود و از بسيارى از شهرهاى جهان اسلام، از شام تا تركستان و از درياى قزوين (درياى خزر) تا جايى كه اكنون پاكستان ناميده مى‌شود، ديدن كرد و با عرفا و مشايخ بسيارى در عراق و شام و ماوراءالنهر و خراسان ملاقات نمود و بسيارى از علوم و معارف دينى و عرفانى را از آنان فراگرفت. از جمله در سفر به عراق با ابوجعفر محمد بن مصباح صيدلانى ديدار كرد و برخى از آثار [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] را نزد وى خواند. در سفر به نيشابور نيز خواجه مظفر بن حمدان را ديد و درباره فنا و بقا و سماع از وى مطالبى شنيد و از ابوالعباس احمد بن محمد شقانى نيز بعضى علوم را فراگرفت. در طوس با ابوالقاسم كرگانى ديدار كرد و از احوال و اسرار درون خود با او سخن گفت و از او راهنمايى گرفت و در مرو پيروان سياريان و رسائل آنان را ديد و از عقايد آنان در جمع و تفرقه پرسيد. در ميهنه، فرزند ابوسعيد ابوالخير، ابومظفر و حسن بن مؤدب مريد ابوسعيد را ملاقات كرد و داستان ملاقات ابوسعيد با ابوالحسن خرقانى را از حسن بن مؤدب شنيد و سرانجام، سفر طولانى هجويرى به لاهور، به اقامت در آنجا انجاميد. اما تاريخ ورود وى به لاهور نامعلوم است. با توجه به اينكه هجويرى تا هنگام درگذشت ختلى در شام و در خدمت او بود، بايد سفرش به لاهور پس از درگذشت ختلى باشد؛ يعنى در 453 يا 460.
هجويرى، مانند ختلى، چندان به رسوم صوفيه از قبيل خرقه‌پوشى و خانقاه‌نشينى اعتنا نداشت و مقيد بودن بدان را تكلف مى‌دانست و آن‌چنان‌كه از «كشف المحجوب» آشكار مى‌گردد، صوفى سياح بود و از بسيارى از شهرهاى جهان اسلام، از شام تا تركستان و از درياى قزوين (درياى خزر) تا جايى كه اكنون پاكستان ناميده مى‌شود، ديدن كرد و با عرفا و مشايخ بسيارى در عراق و شام و ماوراءالنهر و خراسان ملاقات نمود و بسيارى از علوم و معارف دينى و عرفانى را از آنان فراگرفت. از جمله در سفر به عراق با ابوجعفر محمد بن مصباح صيدلانى ديدار كرد و برخى از آثار [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] را نزد وى خواند. در سفر به نيشابور نيز خواجه مظفر بن حمدان را ديد و درباره فنا و بقا و سماع از وى مطالبى شنيد و از ابوالعباس احمد بن محمد شقانى نيز بعضى علوم را فراگرفت. در طوس با ابوالقاسم كرگانى ديدار كرد و از احوال و اسرار درون خود با او سخن گفت و از او راهنمايى گرفت و در مرو پيروان سياريان و رسائل آنان را ديد و از عقايد آنان در جمع و تفرقه پرسيد. در ميهنه، فرزند ابوسعيد ابوالخير، ابومظفر و حسن بن مؤدب مريد ابوسعيد را ملاقات كرد و داستان ملاقات ابوسعيد با ابوالحسن خرقانى را از حسن بن مؤدب شنيد و سرانجام، سفر طولانى هجويرى به لاهور، به اقامت در آنجا انجاميد. اما تاريخ ورود وى به لاهور نامعلوم است. با توجه به اينكه هجويرى تا هنگام درگذشت ختلى در شام و در خدمت او بود، بايد سفرش به لاهور پس از درگذشت ختلى باشد؛ يعنى در 453 يا 460.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش